شعرناب

تحول سه


ادامه ..............ميگه ولي اگه تقوا پيشه کني اگه تو در جوابش بگي بله رحيم بودنشم بهت ميچشونه اونوقت يه جور ديگه باهات مهربوني مي کنه . صفت رحمت خاصه اش شامل حالت ميشه .که اونوقت هدايت پشتش مياد .بعد هدايت ميده با اون رحيم بودنش يه چيز ديگه که شنيده بودم خيلي قشنگ بود مال سوره ي توحيد مال اياک نعبد و اياک نستعين بود . ميگفتش که وقتي شما ميگيد اياک نعبد شما داريد خودتو تصور ميکنيد که خدايا تنها تو رو ميپرستم .خودتو هم داري فرض مي کني که ميگي من دارم تو رو ميپرستم اما ميگه .دقيقاً آيه ي بعدش ميگه و اياک نستعين .يعني اين تو يي که ميتوني کمکم کني يعني اون منه رو ميشکوني اونجا يعني ديگه من نيستم تويي که ميتوني کمکم کني که ميتوني اين قدرتو به من بدي که تو رو بپرستم .فقط از تو ياري مي گيرم . يه دفعه يادمه ما توي نماز خونه که رفته بوديم ما به زوري نماز ميخونديم اون موقع . يعني به ما ميگفتن بايد بخونيد ما الکي ميرفتيم اونجا نمازم نميخونديم مي اومديم . يه دفعه همونطور که الکي تو نماز خونه بودم ديدم يه کسي رکوع رفته و اونقدر داره گريه مي کنه که مي لرزه همه ي بدنش و خيلي عجيب بود برام گفتم اين کيه گفتند اين همون معلم دينيه که جديداً اومده و بعد ميديدم اين خانم مياد بالا و راجع به اين صحبت مي کنه که چقدر خودش گناهکاره که مکه رفته بوده گريه ميکرده ميگفته خدايا به خاطر گناهام گريه مي کنم .بعد فکر ميکردم چطور ممکنه کسي که بيشتر سال روزه هست اينطور نماز ميخونه . اين داره ميگه من گناهکارم . من بايد چي بگم .؟ خيلي بهش علاقمند شدم و خيلي فکر مي کنم همين علاقه اي که بهش پيدا کردم باعث شد که يه سري تحولاتي حالا توي ...يه سري تحولاتي من خودم حس ميکردم توي خودم يه دفعه بهش گفتم که چون مشکل حنجره داشت گفتم چرا شما ميايين درس ميديد براي بچه هايي که اينطوري هستند گفت اگه از تمام سالاي تحصيلم از تمام گچايي که پاي اين تخته ها ميخورم يه نفر از تموم اون جمع برگرده و به خاطر حرفايي که من ميزنم يه قدم به خدا نزديکتر شده باشه زندگي من کافي بوده و تمام تلاشايي که من کردم بس بوده و من راضي هستم و من قطعاً هميشه فکر ميکردم کاش پيداش ميکردم و بهش ميگفتم من تغيير کردم به خاطر حرفات و من هميشه خيلي يادم ميومد همه حرفاشو ..يادمه يه موقع که داشتند قرآن ميخوندند آيه هاي دوزخ بود و يا آيه هاي خيلي ترسناکي بود من داشتم گوش ميدادم سر صف داشتند ميخوندند خيلي ترسيدم از اين آيه ها بعد ايشون سر کلاس ما که بود کاملاً متوجه شد و بدون اينکه به من منو مخاطب قرار بده گفتش که بچه ها درسته که اين آيه ها هست ولي آيه هاي قبليشم ببينيد آيه هاي بعديشم ببينين بيشتر اين چيزا نويد و مژده هست
سوال : يادتونه اون آيه ها رو ؟
نه ..آره يادمه ترجمشو يادمه آيه اي ..کسايي که تو جهنم هستند که وقتي از تشنگي آبي بخواهند آهن مذاب به آنها ميدن و از بالاي سرشون به آنها ريخته ميشه که شکمهاشون رو ميسوزونه خلاصه در سن15 سالگي من يک سال با ايشون کلاس داشتم و يه سفرِ مشهد رفتيم ما باهاشون و جالبه که ايشون به من گفتش که الان تو يه روز با حجاب ميشي و من نه اون موقع و نه تا سالها بعدش هيچوقت همچين چيزي توي خودم نميديدم يا که اصلاً بشه که همچين کاري کرد من ميخنديدم ميگفت نه تو با حجاب ميشي من مطمئنم.......ادامه دارد


1