شعرناب

نقد کتاب زنی از جنس تاریکی

نگاهی بر کتاب «زنی ازجنس تاریکی » سروده معصومه افراشی
زنی ازجنس تاریکی ،عنوان چهارمین کتاب خانم معصومه افراشی شاعرلرستانی است که درسال 1392توسط انتشارات شاپورخواست خرم آبادلرستان در1000 نسخه و 62 صفحه و 15 شعرسپیدچاپ شده است .
زبان کلیه اشعاراین کتاب تازه و امروزی است و مضمون اکثریت اشعارروانشناختی است .
مفهوم «آنیما»مفهوم غالب اشعاراین کتاب است و عشق و شرم و .... هم درچندتاازاشعاردیده می شود.
ضمن آرزوی موفقیت برای این شاعرزیباقلم و اشتیاق برای خواندن اثرپنجم ایشان (زنان سخنوربروجرد) شمارابه تجزیه و تحلیلی که برچندشعرازاین مجموعه انجام داده ام دعوت می کنم:
________________________________________________________________________
مقدمه کتاب توجیه نام کتاب است و ذهنیت حاکم برآن بامضمون اکثراشعارمشترک است .
شعر«من آن شهرزادقصه گویم » قصه نام کتاب است که 15 صفحه از62 صفحه کتاب را درخودگنجانده است .
شاعردراین شعرباآنیمای درون مردیامعشوق و یامخاطبش حرف می زند،زنی که هووی معنوی اوست ،زنی که نه زمینی است و نه آسمانی ،زنی ازجنس تاریکی است .
دراین شعروشعرهای دیگراین مجموعه پایبندی شاعربه اصول اخلاقی و نظام ارزشها و تقوی وتزکیه نفس و نجابت و عصمت نشان داده می شود،هرچنداین نظام اخلاقی طویل و مانع و دیواری باشندپیش روی او.
دیوارهایی که خودش خشت به خشتش را روی هم گذاشته است .
درشعر«پری دراعماق تاریکی » هم که پنج صفحه است قصه اسم کتاب به روایتی دیگرتکرارمی شود که درهمدلی آشکاری است باسهراب و شاسوسادر«آوارآفتاب »
شعر«نگران من نباش هم چنین است .
چهارصفحه شعر« هنوزیک زن سنتی ام »مارابه 15 صفحه «من آن شهرزادقصه گویم » الصاق می کند.و دوصفحه شعر«عبوردرتاریکی » هم .
اما مضمون شعر«دل نوشته های زنی اهل قلم » انتقادی - اجتماعی است و رگه هایی ازیاس و ناامیدی رامی توان درآن دید:
بگذارنهنگان بازهم ببلعند
نه من ،نه توبه دریانمی رسیم
زیراژن نهنگ شدن نداریم
صمدهم اشتباه کردکه ماهی سیاه کوچولویش رابه دریافرستاد
و درقسمتی دیگرازاین شعرمی خوانیم :
ترجیح می دهم که درمتروجوراب بفروشم
....
بهتراست که دربرکه بمانیم ،زیرادریاطوفانی است .
درشعر«زندگی دوزیستی »درونمایه فراروانشناختی است که به دانش زیست شناسی نیازدارد.
:درحال دگردیسی ام ،دارم پوست می اندازم .
درشعر«سیب زمینی » هم شاعربه سازش و پذیرش و هماهنگی باجماعت و محیط تن درمی دهدبااجبار:
نه کسی به تواعتراض می کندنه توبه کسی، مثل کلوخ چشم دار.
درشعر-5- صفحه ای «عبورازعبورممنوعها» شاعرگویادگردیسی کرده است که عابری می شودکه بی هراس ازسوت پلیس ازجاده های محال و ممنوعه عبورمی کندو درپایان دوباره استحاله منفی اتفاق می افتدو یاس و احتیاط اوراازحرکت شجاعانه بازمی داردو بدبینانه به جهان می نگرد:
جهان عینک آفتابی به چشم می زند
کناردریاهاخودرابرنزه می کند
.....
اماهنوزیک بربراست
هنوزاهلی نشده است
اویک بربرمتمدن است .
شعر«بهاریه »شادترین و امیدوارانه ترین شعرکتاب است که زبان و مضمون و دیدگاهی کاملا متفاوت باسایراشعاردارد:
بهارچون زنی غربتی که ازایل خودجامانده است بالباسهای چین دارو گل گلی و باسوزنهای خالکوبی بوی سنجدو کالانگوهای وحشی رامی اورد.
________________________________________________________________________
نگاهی اجمالی برشعر«من هنوزیک زن سنتی ام »
________________________________:
شاعردراین شعرزنی سنتی است که زیرچادرش زندگی می کندو حدومرزو عبورممنوع دارد
دیوارهای پیش رویش ازپیش ساخته و گاه خودساخته اند ،هرچندتهوع سارتررامی داندو سیلویاپلات خوانده است .
عشق -رادوست داردامابرای ان خطرنمی کند.معتقداست که اگرچه دیوارهابه مرورزمان تغییرشکل می دهندامابازهم همانهاهستندکه می توانندسنگروجان پناهش باشند:
من نمی توانم که دیوارها رانادیده بگیرم
چه بخواهیم چه نخواهیم دیوارها راپذیراشده ایم
تنهاشکل دیوارهاتغییرکرده اند
من هنوزیک زن سنتی ام
زیرچادرم زندگی می کنم .نمی توانم برایت خطرکنم .
همیشه مادرم می گفت »اولین دشمنان توپاشنه های پای توهستند»
چادرم رابرای همین همیشه بلندترازقامتم می دوزم تابپوشانداین پاشنه هاراکه چشمهایشایشان به خطانرود.
_________________________________________________________________________
مریم شجاعی (بشارت ) بروجرد. اسفند1394


4