شعرناب

خال هندو


دوستان خوب اگر كسي واقع ميتونه بازهم به اين شعر حافظ جواب بنويسه ميتونه درج كنه بنده جمع آوريش ميكنم و به استاد يونان تحويل ميدهم تا ثبت شوند در ادامه آن دائمي .. مطمئنم در سايت ما از اين هم بهتر ميتوانند بسرايند در ادامه اين شعر.....
حافظ :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب در جواب حافظ :
هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
شهریار در جواب هر دو :
هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
امیر نظام گروسی در جواب حافظ :
اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را
بدو بخشم تن و جان و سرو پا را
جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
دکتر انوشه در جواب امیر نظام گروسی :
اگر آن مهرخ تهران بدست ارد دل ما را
به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را
رند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را
مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری
که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را
نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را
که این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد
هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را
ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما
در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را
محمد فضلعی در جواب حافظ :
اگر این مهرخ شهلا بدست آرد دل مارا
زیادت باشد اورا گر ببخشم مال دنیا را
به راه دین میبخشند سر و دست و دل و پا را
نه برگور و نه بر آدم گری بخشند اینها را
محمد فضلعلی در جواب انوشه و شهریار:
مگر ملحد شدی شاعر كه روح و معنیش بخشی
نباشد ارزش یك فرد زیبا ، روح و معنا را
امام عصری و حاضر چنین بیهوده میگویی
كه روح معنیش بخشی ، یكی مه روی شهلا را
وگر لایق بود اینها به خاك پای او بخشم
كه نالایق بود دست و سر و هم روح ومعنا را
مگر یك مهرخ خاكی به معنا چیز میبخشد
وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را
به یك مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند
ندانی این معما را به یاوه چرت میگویی
سید حسن حاج سید جوادی در جواب انوشه :
اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا
به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را
تمام روح و معنا را به دست یار می بینم
چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را
الا ای حاتم طائی ز جیب غیب می بخشی ؟
نباشد ارزش یك بچه میمون روح و معنا را
یك شاعر یا شاعره گمنام در جواب به حافظ و رند تبریزی و صائب :
عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را
همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را
گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین
خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را
سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را
که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را
بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد
نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را
از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری
بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را
بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی
چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را
شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران
چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را
برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را
زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را
سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد
سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را
بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا
دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را
دكتر آصف در جواب حافظ و گروسی و انوشه :
اگر آن مهرخ خوافی بدست آرد دل مارا
نثار مقدمش سازم شهنشاهی عالم را
اگر حافظ بدو بخشد سمرقند و بخارا را
و یا آن کرد گروسی تن و جان و سر و پا را
دم از قیمت زنند آخر برای درّ بی همتا
وگر با فخر می بخشد انوشه روح و معنا را
ولی آصف که می گوید شهنشاهی عالم را
بدو بخشد تن و معنا ، بهشت و عرش اعلا را
حسین فصیحی لنگرودی :
"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"
نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را
ببخشید آنچه میخواهید ، از سر تا به پا ، اما
نبخشید از سر وادادگی ملک شهیدان را
ناتولی درخشان :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
چه جای بخششی دیگر سر و روح و بخارا را
کسی را چیز میبخشند که در وی حاجتی باشد
نه بهر ترک شیرازی که خود بخشیده جانها را
عماد کرمی :
اگر آن سرو اهوازی به دست آرد دل مارا
به ابروی کجش بخشم چهارشیر ، و ملی را
سخا و جود آن باشد که از شهرش بدو بخشی
نه چون حافظ که میبخشد به شیرازی بخارا را
خانم یاری :
اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل او را ، كه بوسد او دل ما را
نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چون صائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را


1