8- زبان نو و ساختار شکنی در شعر (8) 8- زبان نو و ساختارشکنی در شعر(8) به مرور زمان، كلماتي در علوم مختلف روزامروزی مورد توجّه است. بنابر اينشاعر دوست دارد براي به روز كردن شعرش از اين واژه ها نيز بهره مند شود . به نظر مناستفاده از اينگونه كلمات براي نو كردن شعر اشكالي ندارد ليكن بهتر است آن عده ازكلماتي را كه ريشه در ادبيّات فارسي ندارند به داخل گيومه انداخته شوندمثالدر ابيات زير كه نمونه اي از اشعار خودم مي باشند ، از واژه هايي بهره گرفته ام كه بسيار شناخته شده و به روز هستند اما چون ريشه در فرهنگ فارسي و مصطلح های عربی ندارند بدينخاطر به داخل گيومه انداخته ام ... » « ...گفتم زنم بهخطــّي و گويند نوگراصد بار « اوْكي » به جاي ( خوشا ) خواستم نشدگاهي بجايزنده بشو ) « تَنكيو » خوش استامّـا زبان به شعر فدا خواستم نشد _ . « . مي گويم خاك بر سر آنشعري كه حاصل دود گيج كننده ي سيگار و ترياك و بنگ و شيشه و كريستال و كراك وزهرمار و شيشه و اينها باشد. و خاك بر سر نسل من كه اگر چنان شعر ي آلوده را به قصدخوشبختي مي نوشد. و خاك بر سر چنان الگويي كه نسل مرا به بيراهه مي خوانَد. نجاتنسل نو را با توكـّل به خدا از شما جوانان و نسل غيرتمند مي خواهم. باري احساساتيدست داد و غزلي در اين خصوص نوشتم كه با بيتي از آن مطلب را توان مي بخشمواژه هايي شبيه سيگارند ، شعرهايي مريض و معتادندواي از اين خطايفرهنگي ، داد از آن اداي نوبازي ادامه دارد
|