شناخت وحشي بافقي [color=#341473][center][b]بسم الله الرحمن الرحيم مولانا شمس الدين يا كمال الدين محمد وحشي بافقي يكي از شاعران مشهور سده ي 10 ايران است كه دوران زندگي او با پادشاهي شاه طهماسب صفوي و شاه اسماعيل دوم و هم چنين شاه محمد خدا بنده هم زمان بود . وي تحصيلات مقدماتي خودش را در زادگاهش سپري كرد و سپس در جواني به يزد رفت و از دانشمندان و سخنوران آن جا كسب فيض نمود و بعد از چند سال به كاشان عزيمت كرد و شغل مكتب داري را بر گزيد . بعد از مدتي اقامت در كاشان و سفر به بندر هرمز و هندوستان در اواسط عمرش به يزد باز گشت و تا سال وفاتش در اين شهر زندگي كرد . وي روزگار خود را در سختي و تنگدستي و تنهايي گذراند و در اشعار زيبايش , سوز و گداز اين سال هاي تنهايي مشخص است . وحشي بافقي در غزليات خودش از عشق هاي نا فرجام , زندگي سخت و مصائب و مشكلات خودش ياد كرده است . كليات اشعار او متجاوز از 9000 بيت و شامل قصيده , تركيب بند و ترجيع بند , غزل , قطعه , رباعي و مثنوي است . او دو منظومه ي عاشقانه دارد : يكي ناظر و منظور و ديگري فرهاد و شيرين به استقبال از خسرو و شيرين نظامي . مثنوي اول در سال 966 به پايان رسيد و 1569 بيت است و مثنوي دوم كه از شاهكارهاي ادب دراماتيك فارسي است , هم از عهد شاعر شهرت بسيار يافت ليكن وحشي بيش از 1070 بيت از آن را نساخت و باقي آن را وصال شيرازي , شاعر مشهور سده ي 13 هجري سرود و با افزودن 1251 بيت آن را به پايان رساند . شاعر ديگري به نام صابر بعد از وصال شيرازي 304 بيت بر اين منظومه افزود . مثنوي مشهور ديگري كه وحشي بافقي به پيروي از نظامي سروده است , خلد برين نام دارد كه بر وزن مخزن الاسرار و مرتب بهشت روضه مي باشد . مثنوي هاي كوتاهي از وي در مدح و هجو و نظاير آن ها باز مانده است كه اهميت منظومه هاي ياد شده را ندارد . وحشي بافقي سر انجام در سال 991 هجري قمري يعني حدود 440 سال پيش به ديار باقي شتافت . نمونه از اشعار وحشي بافقي : سپهر قصد من زار ناتوان دارد که بر میان کمر کین ز کهکشان دارد جفاى چرخ نه امروز می رود بر من به ما عداوت دیرینه در میان دارد به کنج بی کسى و غربتم من آن مرغى که سنگ تفرقه دورش ز آشیان دارد منم خرابه نشینى که گلخن تابان به پیش کلبه ى من حکم بوستان دارد منم که سنگ حوادث مدام در دل سخت به قصد سوختنم آتشى نهان دارد کسى که کرد نظر بر رخ خزانى من سرشک دمبدم از دیده ها روان دارد چه سازم آه که از بخت واژگونه من بعکس گشت خواصى که زعفران دارد دلا اگر طلبى سایه ى هماى شرف مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد ز ضعف خویش برآ خوش از آن جهت که هماى ز هر چه هست توجه به استخوان دارد گرت دهد به مثل زال چرخ گرده ى مهر چو سگ بر آن ندوى کان ترا زیان دارد بدوز دیده ز مکرش که ریزه ى سوزن پى هلاک تو اندر میان نان دارد کسى ز معرکه ها سرخ رو برون آید که سینه صاف چو تیغ است و یک زبان دارد چو کلک تیره نهادى که می شود دو زبان همیشه روسیهى پیش مردمان دارد ز دستبرد اراذل مدام دربند است چو زر کسى که دل خلق شادمان دارد کسى که مار صفت در طریق آزار است مدام بر سر گنج طرب مکان دارد خود آن که پشت بر اهل زمانه کرد چو ما رخ طلب به ره صاحب الزمان دارد شه سریر ولایت محمد بن حسن که حکم بر سر ابناى انس و جان دارد کفش که طعنه به لطف و سخاى بحر زند دلش که خنده به جود و عطاى کان دارد به یک گداى فرومایه صرف می سازد به یک فقیر تهى کیسه در میان دارد ... [/b][/center][/color]
|