شعرناب

تآثیر پذیری نیما یوشیج از ادبیات غرب (قسمت دوم)


تأثير پذيري نيما يوشيج از ادبيات غرب(قسمت دوم)
دکتررجب توحيديان استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
نيما و مكتب سمبوليسم: نمادگرايي يا نمادپردازي يا سمبوليسم، يعني به كار بردن سمبول يا نماد به عنوان يك نوع شيوه ي بيان در هنر و ادبيات. اين روش درآثار ادبي دوره هاي تاريخي بيشتر ملت ها،كم و بيش به كار رفته است،اما آنچه به عنوان مكتب سمبوليسم يا نماد گرايي در ادبيات و به خصوص در شعر ازآن بحث مي شود وبه عنوان يكي از مكتب هاي ادبي معروف شده، نهضتي است كه در اواخر قرن نوزدهم در شعر فرانسه به وجود آمد و با اشعار شاعراني چون:شارل بودلر،آرتوررمبو،استفان مالارمه و پل ورلن مشخص شد و سپس در ساير انواع ادبي در ادبيات فرانسه و ساير كشور ها،به خصوص انگليس و آمريكا نفوذ كرد.پيروان مكتب نمادگرايي معتقد بودند كه شاعر، پيغمبري است كه مي تواند درون و ماوراي دنياي واقعي راببيند و وظيفه دارد كه به وسيله ي نمادهايي كه به كار مي برد، آن دنياي ماورايي؛يعني واقعيت بزرگتر و جاودانه تر را نشان دهد و از آن جا كه آن عوالم قابل توصيف نيستند،شاعر مي كوشد به كمك زبان نمادين(سمبوليك) خود، آن را به خواننده القا كند.(ده بزرگي،1387: 509-508). نماد گرايان، بسياري از قواعد دستور زبان را ناديده گرفتند و با در هم ريختن قواعد شعري گذشته و كوتاه و بلند كردن مصراع ها نوعي شعر را كه به شعر آزاد معروف شد،در ادبيات فرانسه به وجود آوردند كه كم وبيش در شعر زبان هاي ديگر[از جمله در اشعار نو نيما يوشيج] تأثير گذاشت. مكتب نمادگرايي،به عنوان واكنشي در برابر مكتب واقع گرايي و ناتوراليسم به وجود آمد.(همان: 510).«...اگر نيما را به عنوان يك شاعر سمبوليست در نظر بگيريم،خواهيم ديد كه در اشعار وي نه تنها تمام جنبه هاي هنري شعراي سمبوليست فرانسه را مي توان يافت؛بلكه سمبوليسم وي نيز از يك مزيّت ديگر هم برخوردار است و آن، استفاده از رنگ و فرهنگ بومي مختص مشرق زمين مي باشد. در واقع،نيما تداوم بخش سمبوليسم غربي و ابداع كننده ي سمبوليسم شرقي با تمام ظرايف موجود در آن است. لازم بود نيما براي تحقق نو آوري خويش [ و با تأسي از مكتب سمبولسم فرانسه و با ناديده گرفتن قواعد دستور زبان و در هم ريختن قواعد شعري گذشته و كوتاه و بلند كردن مصراع ها] از ديد شاعران كهن فاصله بگيرد؛ زيرا نمي توانست در قرن آشفتگي ها كه همه چيز زير و رو مي شود، سكون را نشانه ي خردمندي بداند. پس فهميد كه بايد رفت،بايد جام و ساقي و عشق ابدي را رها كرد و نقش ديگري بر زمينه ي اين داستان كهنه-زندگاني و هنر-بست. زيبايي و زشتي امروز با زيبايي و زشتي كهن فاصه دارد،انسان امروز هم با انسان كهن فاصله دارد.»(اسداللهي،1381: 15).نيما با پيروي از مكتب سمبوليسم فرانسوي وبا نوآوري در ساحت زبان و انديشه «تا آنجا كه مي تواند، زبان شعر را به سوي سادگي و بي پيرايگي سوق مي دهد و در واقع، تلاش نيما هم [همچون سمبوليست ها] براي رهانيدن شعر از التزام قافيه و قيد تساوي مصراع ها نيز خود در جهت ساده تر و طبيعي تر ساختن زبان شعر بوده است. نيما مي كوشد تا جايي كه مي تواند، انديشه را محسوس تر و ملموس تر گرداند؛ بدين سبب، پرداختن به طبيعت و سود بردن از عناصر طبيعي براي بيان انديشه و احساس، نقش مهمي در شعر وي ايفا مي كند.حتي به كار گرفتن نمادها و به اصطلاح سمبوليك بودن زبان شعري وي نيز بدين سبب بوده است. هرچه در شعر نيما هست، ساده و سمبوليك و طبيعي است. در شعر او عنصري نمي توان يافت كه گيرا و دلپذير نباشد و مزاحم و ملال آور به نظر آيد.»(كوشش،1386: 121-120).«شعر نيما، ترجمان احساسات و انديشه هاي شاعر در عصر طوفان زاي جنگ دوم جهاني است. او نمي تواند تماشاگر بي درد فقر و حرمان و درماندگي مردم باشد بر ساحل آرام،«جان كندن غريق در آب» را نظاره كند. تلفيق درد و پيوند با طبيعت، كه نيما همه ي وجود خويش را در آن يافته است،مجال بياني ساده و سمبليك به شعر او مي دهد.(سنگري،1371: 16).
آي آدمها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد! // يك نفر درآب دارد مي سپارد جان// يك نفر دارد كه دست و پاي دائم مي زند// روي اين درياي تند و تيره و سنگين كه مي دانيد.// آن زمان كه مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن،//آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريد// كه گرفتستيد دست ناتواني را// تا توانايي بهتر را پديد آريد،// آن زمان كه تنگ مي بنديد// بر كمرهاتان كمربند.// در چه هنگامي بگويم من؟ // يك نفردرآب دارد مي كُند بيهوده جان قربان.... (نيما،1376: 92)
«...نيما شعرهايي سمبوليك و انتقادي سرود كه ناگزير پيچيده تر است. در شعر«واي بر من» مي گويد:«به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده ي خود را// تاكشم از سينه ي پردرد خود بيرون// تيرهاي زهر را دلخون؟// واي برمن!» وقتي در اين مصراع ها و تصويرهاي آن تأمّل مي كنيم احساس مي كنيم چگونه روزگار خود را ترسيم كرده است. همين حالت را در شعرهايي نظير«پانزده سال گذشت»،«مرغ امين»،«كار شب پا» و بسياري ديگر از آثار او به رنگ هاي گوناگون مي توان ديد.بي گمان سبب گرايش دوستداران شعر اجتماعي و انتقادي به شعر سمبوليك نيما يكي همين خصيصه ي شعر اوست، بخصوص كه وي اين گونه معاني را هربار به نوعي احساس كرده و به صورتي تازه و بي سابقه عرضه داشته است.»(يوسفي،1373: 480=479).«شعر بي پيرايه، اجتماعي و محلي و روستايي او سرشار از ايما و اشارات و گريزها به جامعه و مسائل عصر خويش است. به همين دليل همچون «كاشان» در شعر سپهري كه جغرافياي آن به همه ي جهان دامن مي گسترد، بسياري از تصوير ها در شعر نيما نيز چنين است. او در شعر ققنوس، گل مهتاب، مانلي،ناقوس،[با زباني نمادين و سمبليك] درباره ي عصر و جامعه و زندگي اجتماعي تأمّل و درنگ و ژرف انديشي دارد. خانه ابري نيما در شعر«خانه ام ابري است» تفاوت دو جهان«خويش» و«ني زن» است. و خانه ي ابري، جهان است و فضاي غم آلود شعر، فضايي است كه شاعر درآن زيست مي كند. زبان صميمي و ساده و سمبوليك وكم تصوير، مناسب ترسيم عصر و جامعه ي خويش در هيأت خانه ي ابري است.(سنگري،1371: 16).
خانه ام ابري است// يكسره روي زمين ابري است با آن// از فراز گردنه،خرد و خراب و مست//باد مي پيچد//يكسره دنيا خراب از اوست.// و حواس من//آي ني زن، كه تو را آواي ني برده است دور از ره،كجايي؟// خانه ام ابري است اما//ابر بارانش گرفته است// در خيال روزهاي روشنم كز دست رفتندم// من به روي آفتابم//مي برم در ساحت دريا نظاره//وهمه دنيا خراب و خرد از باد است// وبه ره، ني زن كه دايم مي نوازد ني،در اين دنياي ابر اندود// راه خود را دارد اندر پيش.//(مه آبادي و منطقي تبريزي،1375: 22-21) «خانه ي ابري، باد،ني زن(خود شاعر)،روز هاي روشن،ساحت دريا،ابر اندود،همه تصويري از عصر و روزگار شاعر است؛ قرن آلود ي ابرآلود و صد البته كور سوي اميدي كه در كرانه ها پيداست! و چگونه مي شود بحرانهاي ناشي از جهان جنگ زده در شعر نيما[با زباني نمادين و سمبوليك] راه نيابد. وقتي برشت ، يونسكو،ويليام فاكنر ،مارسل پروست و كافكا و نمايش نامه هاي آدامف در شعر و داستان به انعكاس زواياي گوناگون جنگ دوم جهاني مي پردازند چگونه ممكن است كه نيما متأثر از آن نباشد؟(سنگري،1371: 17).«..نيما كه در شعر، تحت تأثير سمبو ليست هاي فرانسه بوده است از نظر انديشه نيز تا حدودي ازآنان متأثر شده و نتوانسته كه خود را از آن به دور دارد. نهضت سمبوليسم در واقع با نيما و بعد از شعر«افسانه» وارد شعر فارسي مي شود و برخي شاعران پس از او هم بعضي ويژگي هاي آن را وارد شعر فارسي مي كنند. دست يابي نيما به اين شيوه ي بياني(سمبوليك و نمادين)،در نتيجه ي آگاهي او از زبان و ادب فرانسه،به ويژه شيوه ي ادبي سمبوليسم بود كه در ادبيات فرانسه به وقوع پيوسته بود.نيما تحت تأثير نظريات سمبوليست ها،بخصوص«مالارمه»،«رمبو» و«ورلن» كه انقلاب تازه اي در شعر فرانسه ايجاد كرده بودند،به نوآوري هايي در زمينه ي شعر فارسي دست زد. در واقع نيما با شعر سنتي ايران همان كاري را كرد كه بيشتر توسط سمبوليست ها عليه شعر كلاسيك فرانسه صورت گرفته بود. او همانند سمبو ليست ها عليه حصارهاي دست و پا گير وزن و قافيه و قيدهاي ستوه آور سخن سرايي در شعر سنتي عصيان كرده،شكل عروضي خاصي را وارد شعر فارسي كرد و بدين ترتيب به شعر آزاد(eerf esrev erbilsrev) كه يكي از دست آورد هاي مهم سمبوليست ها بود دست يافت. نيما از نظر انديشه و محتوي نيز تحولاتي در شعر فارسي به وجود مي آورد و به نوعي«سمبوليسم اجتماعي» نايل مي شود و جان تازه اي به شعر فارسي در حال ابتذال مي بخشد.» (صادقي شهپر،2011:ص 2-1 www. Nimayushij.com 2011/3/24 ).
«شعر نيما تصوير روشن زيستگاه خويش و فراتر از آن، عصر و جامعه اي است كه در آن زندگي مي كند. انعكاس دردها و آرمان هاي او در پيوند با تصوير هاي طبيعت اطراف، روح شعر اوست. با اين نگرش زبان نيما بيشتر به سمبوليسم اجتماعي نزديك مي شود.»(سنگري،1371: 16-15).
خشك آمد كشتگاه من// در جوار كشت همسايه// گرچه مي گويند:«مي گريند روي ساحل نزديك// سوگواران در ميان سوگواران.»// قاصد روزان ابري،داروَگ! كي مي رسد باران!// بر بساطي كه بساطي نيست//در درون كومه ي تاريك من كه ذره اي با آن نشاطي نيست// و جدار دنده هاي ني،به ديوار اطاقم، دارد از خشكيش مي تركد//-چون دل ياران كه در هجران ياران-// قاصد روزان ابري،داروَگ!كي مي رسد باران؟//(شهرستاني،1383: 369). «شباهت بسياري ميان نظريات نيما در باره ي وزن و قافيه و عقيده ي سمبوليست ها در اين باره وجود دارد. همچنين از نظر اعتقاد به استفاده از سمبول ها و ابهام در شعر و نيز توجه به موسيقي كلمات كه از ويژگي هاي اساسي مكتب سمبو ليسم است؛شباهت نزديكي بين نيما و اين گروه از شاعران ديده مي شود. يكي از ويژگي هاي مهم شعر نيما،ابهام سمبوليك آن است كه در كل يك شعر جريان دارد. نيما در بسياري از اشعارش با به كار گيري سمبول ها، فضايي مبهم و سمبوليك مي آفريند و در پي القاي عواطف و احساسات دروني و ذهني خود به خواننده است. به عنوان مثال؛ مي توان از شعر هاي«ققنوس»،«خانه ي سريويلي»،«ري را»،«مرغ آمين»،«داروَگ» و به ويژه «مانلي» نام برد كه از فضاي سمبوليك و ابهام آميز فوق العاده اي بر خورداراست. منظومه ي بلند«مانلي»، شعري است نمادين و سمبوليك كه شاعر، به شيوه ي سمبوليست ها در پي آفرينش و القاي جهان آرماني درآن سوي واقعيت و نفرت و بدبيني از دنياي كنوني است. شعر مانلي حول محور يك سمبول اصلي و اساسي مي چرخد و ديگر عناصر شعر در راستاي همان سمبول معنا مي يابد اين سمبل اساسي،همان درياست كه در اشعار نيما حضوري زنده و فعال دارد. دلبستگي نيما به دريا، به قدري است كه با آن همچون موجودي زنده و ذي روح بر خورد مي كند و تشبيهاتي كه به كار مي برد مؤيّد همين مطلب است.» (صادقي شهپر،2011:ص 2www. Nimayushij.com ).
منظومه ي بلند و سمبوليك «مانلي» داستان مرد ماهيگيري است كه در يك شب خاموش و خلوت،مثل همه ي شب هاي ديگر،براي صيد به دريا مي رود. ديري نمي گذرد كه دريا طوفاني مي شود و ناگهان از ميان امواج،پري پيكري دريايي بر ماهيگير نمايان مي شود.(همان: 1).
در بر چشمش ناگاهي ديدار نمود// دلفريب بنده درياي نهان// قد و بالاش برهنه بر جاي// چون به سيلاب سرشكش سوزان// شمع افروخته از سر تا پاي// گيسوانش بر دوش// خزه ي دريايي// همچنان بر سر و دوش وي آويخته او را تن پوش// گفت با او:«به تن آورده همه زحمت ره را هموار// مرد! اينجا به چه سودي و چه كار؟//در دل اين شب سنگين كه در او// گرد مهتابش دُردي به تك مينايي است؟ // وانگهي با مدد چوبي خرد// وبه همپايي ناوي لنگان// كه بر او سخمه ي يك موج سبك تيپايي است!» مرد را هيچ نه ياراي سخن// ماند پاروش به دست// چون خيالي پابست// بيم آورد نخست.// گشت باريك ز بيم// در تنش موي استاد// پس به ناچار به لبها لرزان// به سخن با آن مه پاره ي دريا افتاد://«اي بهين همه ي هوشبران// سايه پرورد حرم هاي نهفت// دختر پادشه شهر كه ماييم درآن// بي گناههستم من// كار من صيد درآب// واندر اميد چه رزقي ناچيز// همه عمرم به هدر رفته برآب!// تنگ روزي تر از من كس نيست...//(نيما،376: 310-309).
به عقيده ي دكتر يحيي آرين پور:« منظومه افسانه ي نيما با اين كه يك اثر سمبوليك ومملو از تخيل است، قهرمانان آن زنده هستند و دست كم بيش از عشاق غزليات كهن از ميان زندگان سر به در آورده اند.»(از صبا تا نيما،1350، ج2: 473).«... در شعر سمبليك« هست شب»، نظريه ذهني شاعر براي ارائه ي احوال دروني خود در تاريكي شبي خاموش و متراكم مورد تأييد قرار گرفته است. فضا سازي با عنصر مكرر«هست شب» از آغاز تا پايان شعر،محدود كننده ي مضامين پراكنده ي ذهن شاعر در اين چار چوب معيّن و مؤكّد است.تأكيد و اصرار بر تك آوايي كردن شعر، عمق بخشيدن به مركزيت شعر است كه همان حساسيت شاعرانه است.تكرار عنصر«هست شب» وتأكيد و تأسف پاياني شعر با«آري،شب» نشان دهنده ي تداوم مركزيت و تسلط هاله ي معنايي واژه «شب»است. شاعر در بطن آزمون زندگي خود، دستاوردهاي ذهني داشته است كه به منظور پوشش زباني به آنها از عنصر تكرار استفاده كرده است...اگر شعر«هست شب» را شعري سمبليك قمداد كنيم،عنصر تكرار درآن نماينده ي دوره ي خفقان حول و حوش سال1324 و انقلاب مشروطه و روي كار آمدن مصدق و مبارزات او در نهايت كودتاي دفعي بيست و هشتم مرداد و ديگر بگير و ببندهاست كه به زيبايي با فضا سازي«هست شب» و تكرار آن در فواصل نشان داده شده است.»(نيكو بخت و بيرانوندي،1383: 143-142).«...در واقع روايت و وصف ابژه در اغلب شعرهاي سمبليك نيما به بازنمايي تصوير خود شاعر منتهي مي شود. مرغ ها در شعر نيما، تمثل عواطف و ابعاد روحي و شخصيتي او هستند.آينه هايي هستند كه جنبه هاي باطني و پنهان شخصيت نيما را آشكار مي كنند.«غراب» رمز تنهايي و جلوه ي نحوست او در چشم مخالفان است.«مرغ غم» جلوه ي غم و اندوه شديد خود نيما است.«مرغ مجسمه» تجسّم انزوا وگوشه گيري اوست.«آقا توكا» تمثل سرگرداني و دردمندي اوست.«مرغ آمين» رمز روحيه ي متعهد شاعر است.»(جور كش،1383: 153). نيما گاه چنان محسور سمبليسم مي شود كه لايه ي اول شعر را فداي لايه ي دوم و نمادين مي كند و لحن راوي شعر را هم فراموش مي كند.مثلاً در منظومه ي«به شهريار» كه راوي خود نيماست چنين مي خوانيم:
هر غمي را بي شكي من خود هدف هستم//از برم بيگانه مردم در گريزند// آشنايانم به صحبت با من ار يك دم شده نزديك//چون در ايشان آتش من در نمي گيرد،...// دوري از من مي گزينند.(همان: 154).
«ققنوس يكي از مرغهاي فراواني است كه شاعر(نيما) به كار مي گيرد،چه براي بيان احوال و وضعيت و موقعيت كنوني خود، وچه آرمانها و احوالي كه آرزو دارد خود بدانها برسد يا آنچه در وجود ديگري جستجو مي كند، و يا ضدّ آرمان در وجود مرغان پليد. پرندگان به دليل تنوع عجيبِ صوري و سرشتي شان براي نيما مهم ترين منبع از جهت نماد سازي بوده اند. اينك زبان حال نمادهاي«ققنوس»: اين مرغ نماد خود شاعر است، مرغي گوشه گير و خوشخوان كه بانگ بلندش آوازه ي جهان است،يا مي تواند باشد. اما دمسردي بادها(تمامي آنچه از افسردگي ها و عوامل نامساعد با آن دست به گريبان است) او را به آوارگي كشانده و در ميان انبوه پرندگان(شايد ديگر شاعران عصر) تنها بر شاخه اي از درخت خيزران نشسته است….پرندگانِ نشسته بر روي شاخه هاي اطراف، به احتمال قوي نماد شاعران محيط گوينده اند ليكن بعيد است با او سنخيتي داشته باشند چراكه ققنوس احساس تنهايي مي كند چون هيچ يك از آنان از «ناله هاي گمشده ي» او سر در نمي آورند. نماد بسيار مهم ديگر،همين ناله هاي گمشده است و اين كه كار مرغ ما «تركيب» اين ناله ها و حرف هاي تازه و ناگفته است. به همين لحاظ، انزواي مرغ را، خواه به دليل عدم سنخيت با محيط و نبودِزباني مشترك با ديگران باشد وخواه به انگيزه ي استكمال فردي، هرگز نمي توان عزلتي از نوع برج عاجي انگاشت؛بلكه اين انزوا ضروريِ هنر و ذاتيِ هنرمند است،انزوايي كه حتي مي تواند به بالاترين حدّ استهلاك فرد در جمع برسد.(حميديان،1381: 174-173).
نيما و مكتب رئاليسم:رئاليسم يا واقع گرايي در مفهوم عام و گسترده اش به معني وفا داري به واقعيت است و در ادبيات با اين مفهوم تقريباً در بيشتر شيوه هاي نوشتن عامل مهمي به حساب مي آيد.در قصه هاي كوتاه و بلند ملل شرق و نيز در آثار كلاسيك يونان و روم باستان و همچنين نويسندگان مكتب كلاسيسيسم جلوه هايي از واقعيت ديده مي شود.،اما به طور خاص واقع گرايي نام مكتبي از جمله ي مكتب هاي ادبي است كه در اواسط قرن نوزدهم، حدود سال هاي 1830 ميلادي نخست در فرانسه به وجود آمد و از آنجا به ادبيات كشور هاي ديگر[از جمله ادبيات فارسي و اشعار نيما يوشيج] راه يافت. پيروان اين مكتب به تصوير كردن صادقانه ي زندگي،به خصوص زندگي مردم طبقه ي متوسط و پايين اجتماع [آن گونه كه در اشعار نيما،از جمله در شعرهاي«خانواده سرباز« و«محبس» ديده مي شود] اعتقاد داشتند. مقدمات ظهور مكتب رئاليسم با افول مكتب رمانتيسم و به وجود آمدن نوعي رمانتيسم اجتماعي در فرانسه فراهم آمد. نويسندگان رمانتيسم اجتماعي كساني بودند كه واقعيت هاي زندگي را بهتر و ملموس تر از نويسندگان رمانتيسم (فردي) درك مي كردند.، از فردگرايي افراطي آن ها به دور بودند و به جامعه و مسائل آن علاقه نشان مي دادند.(ده بزرگي،1387: 491). به عقيده دكتر آرين پور:« در شعر خانواده ي سرباز» آن تيرگي و بدبيني مفرط[و رمانتيسم فردي] كه در افسانه و مخصوصاً در قطعه ي«اي شب» وجود دارد، تا حدي تخفيف يافته[و رمانتيسم فردي افسانه به رمانتيسم اجتماعي خانواده ي سرباز] مبدل گشته است. سراينده ي جنگلها وكوهپايه ها دراين منظومه(خانواده ي سرباز) به سوي رئاليسم گراييده است و موضوع شعر خود را از اجتماع هموطنان خود برگزيده است: سربازي به جنگ روس ها فرستاده شده و خانواده اش بي سرپرست مانده است. مضمون شعر حكايتي است دردناك از فقر و بدبختي توده مردم.»(از صبا تا نيما،1350،ج2ص477).
شمع مي سوزد بر دم پرده// تاكنون اين زن خواب ناكرده// تكيه داده ست او روي گهواره// آه! بيچاره!آه!بيچاره! // وصله ي چندي ست پرده ي خانه اش// حافظ لانه اش// مونس اين زن هست آه او// دخمه ي تنگي است خوابگاه او// در حقيقت ليكن چار ديواري// محبسي تيره بهر بدكاري//ريخته از هم چون تن كهسار// پيكر ديوار// اندرين سرما،كآب مي بندد// بر بساط فقر،مرگ مي خندد// بخت مي گريد، قلب مي رنجد// اين زن سرباز،درد مي سنجد// عده اي درد است،عده اي ايام// پيش اين ناكام// يعني اين موسم،آخر پاييز// بينوايان راست موسمي خونريز// بخت برگشته تابدين روز است// آتش گرمش،آه جان سوز است!// جامه طفلش بازوان اوست!// اين جهان اوست// يك دو روز است او قوت ناديده// با دو فرزندش، خوش نخوابيده.// يك تن از آنها خواب و ده ساله ست// ديگري بيدار،كار او ناله ست.// شير خواهد ليك،شير مادر كم// اين هم يك ماتم// تابه كي زن جوشد و كوشد// طفل بد خواب او چه مي نوشد؛// اين گرسنه هيچ چيز نشناسد// خوب بنگر زن، هيچ نهراسد:// اين دهان باز،آن دو چشم تر.// بينوا مادر...//(نيما،1376: 347-346). قطعه ي ناتمام رئاليستي«محبس» كه اندكي بعد از افسانه سروده شده است[همچون منظومه بلند خانواده سرباز] درست در جهت مخالف افسانه قرار دارد و منظومه ي مفصلي است در انتقاد از اوضاع اجتماعي است. قهرمان داستان دهقان زاده ي جواني است كرم نام،كه به تهمت سرپيچي از فرمان ارباب به زندان افتاده است. دراين داستان رئاليسم گوينده حيرت آور است وگاهي مناظري پيديد مي آورد كه شعر او را به آثار نكراسف(شاعر بزرگ دموكرات و انقلابي روس) نزديك مي سازد.(از صبا تا نيما،1350،ج2: 478).
در ته تنگ دخمه اي چو قفس همچو كرّت چو كوفتند جرس
ناگهـان شد گشاده در ظلمات درِ تاريكِ كهنــــه ي محبس
در بــــــر روشنــــايي شمعـــي
سر نهـــــاده بـــــه زانوان جمعي
مــــوي ژوليده، جامه ها پاره همــــــه بيچارگــان بيكاره
بي خبر اين يك از زن و فرزند و آن دگـــــر از ولايت آواره
اين يكــــي را گنه كه كــم جنگيد
و آن دگــــــر را گنه كه بد خنديد
گنــــه ايــن زبيمِ رفتن جان در تكاپـــــو فتادن از پي نان
گنــــه آن قـــدم نهادن كج گنــــــه اين گشادگي دهان
اين چنيــــــن شان عدالت فايق
كـــــرده محكوم و مرگ را لايق
چار سرباز در چـــو بگشادند غضب آلود بـر در استادند
چشمهــا شان به جستجو افتاد تاكه را حكم تازه اي دادند
از همــه سوي زمــزمه بر خاست
اين يك اِستادن آن نشستن خواست
ايــــن گرفته ز دامـنِ سرباز وآن دهانش ز روي حيرت باز
چند تــن سر بر اسمان گويان: «اي خداوند داوري پـــرداز!»
اين به گـــــريه:«گرسنه فرزندم.»
و آن به ناله:«چگــونه در بندم!»… (نيما،1376: 510)
«…موضوعات و اشخاصي كه در اشعار نسبتاً رئاليستي نيما [نظير خانواده سرباز و محبس و…] آمده است،اگر امكان دارد كم يا بيش در عالم واقع و در محيط و جامعه ي مربوطه نظايري داشته باشند، چرا نتوانيم اين اشعار را در مقوله ي رئاليسم(رئاليسم نيمايي) قرار دهيم؟ مگر مثلاً مرگ بر اثر گرسنگي شديد يا بيماري ناشي از فقر كه بعضاً هم به مرگ مي انجامد در جوامعي فلاكت زده چيزي غير واقعي و نشدني است؟ مهم براي ما اين است كه در اين دست از اشعار(اشعار رئاليستي نيمايي) تفاوت هايي بارز و ملموس با شعرهايي كه در اشعار رمانتيك(رمانتيسم نيمايي)، از نظر داشتن يا نداشتن رويدادها در واقعيات موجود روزمرّه، نوع شخصيت سازي و… وجود دارد»(حميديان،1381: 84-83).
نتيجه: تأثير پذيري متقابل شعرا و نويسندگان ملل مختلف از هم ديگر و سجنش و مقايسه ي ادبيات دو ملت امروزه با عنوان ادبيات تطبيقي مطرح مي شود. از ديدگاه دانش ادبيات تطبيقي، اين تأثير پذيري به هيچ وجه يك سويه نبوده و در واقع نوعي هم فكري و تبادل افكار است كه در عصر حاضر، به جهت ايجاد ارتباطي ارزشمند و ادب پسندانه ، در عرصه ي فرهنگ و ادب و انديشه از سوي تمامي ملتها ابراز مي گردد . با تحقيق و تفحص در ادبيات معاصر فارسي،علي الخصوص انديشه هاي پدر شعر نو فارسي؛يعني ،نيما يوشيج- كه بزرگترين حلقه ي ارتباطي ادبيات معاصر فارسي و ادبيات غرب،خاصه فرانسه است- به اين نتيجه مي رسيم كه نيما گذشته از اين كه با ادبيات كلاسيك فارسي ،به ويژه شعر و سبك خراساني،آشنايي داشته و تجربه هاي فراواني از آن اندوخته است، از ادبيات غرب، خاصه شعر و ادب فرانسه نيز- كه نيما مايه هاي اصلي شخصيت شاعرانه اش را مديون آن است - انديشه هايي اندوخته و بر اساس آن انديشه ها، در تغيير سبك شعر فارسي از كلاسيك به نو، از لحاظ زباني و فكري و ادبي، گام هاي اساسي و بنيادين برداشته است . در حقيقت آنچه ما در يك داوري از شعر نيما و پيروان راستين وي نظير: اخوان ثالث،فروغ فرخزاد،شاملو وديگران مشاهده مي كنيم؛نظير: طغيان بر ضدّ قواعد شعري كلاسيك ، ناديده گرفتن قواعد دستور زبان كلاسيك، تغيير در به كار گيري وزن و قافيه،كوتاهي و بلندي مصراع ها و... همگي در نتيجه ي تحقيق و تفحص در مكاتب ادبي غرب،خاصه مكاتب ادبي رمانتيسم و سمبوليسم فرانسه،براي نيما و پيروانش حاصل گرديده است. هرچند بيشتر افكار و انديشه هاي نيما متأثر از ادبيات غرب،فرانسه، است، اما از انديشه ها ونگرش هاي شعراي ايراني؛نظير: نظامي،مولانا و حافظ و ديگران نيز بي بهره نمانده و در واقع توانسته است گنجينه ي عظيمي از افكار و انديشه هاي غربي و شرقي( ايراني) را در قالب شعر نو(شعرآزاد نيمايي) –كه متأثر از شعر آزاد شعراي مكتب سمبوليسم فرانسه است- از خود به يادگار بگذارد.
منابع ومآخذ
1- آرين پور،يحيي،(1350)،«از صبا تا نيما»، دو جلدي، ج دوم، تهران: مؤسسه ي انتشارات فرانكلين، چ اول
2- اسد اللهي، الله شكر،(1381)،«نيما و ادبيات غرب»، همايش نيما شناسي، مجموعه ي مقالات نخستين همايش نيما شناسي، دوجلدي، جلد اول، اداره ي فرهنگ و ارشاد اسلامي استان مازندران- انتشارات شلفين
3- امين،سيد حسن،(1384)،«ادبيات معاصر ايران»، تهران: انتشارات دايره المعارف ايران شناسي، چ اول
4- امين مقدسي،ابو الحسن،(1386)،« ادبيات تطبيقي»(با تكيه بر مقارنه ي ملك الشعراي بهار و امير الشعرا احمد شوقي، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چ اول
5- پور نامداريان،تقي،(1377)،« خانه ام ابري است»(شعر نيما از سنت تا تجدد)، تهران: انتشارات سروش، چ اول
6- جور كش، شاپور،(1383)،«بوطيقاي شعر نو»، (نگاهي ديگر به نظريه وشعر نيما يوشيج)، تهران: انتشارات ققنوس،چ اول
7-حقوقي، محمد،(1387)، «شعر زمان ما»(نيما يوشيج)، تهران: انتشارات نگاه، چ هفتم
8- حميديان،سعيد،(1381)،«داستان دگرديسي»(روند دگر گوني هاي شعر نيما يوشيج)، تهران: انتشارات نيلوفر،چ اول
9- ده بزرگي، غلامحسين،(1387)،«تاريخ ادبيات جهان»(از آغاز تا پايان سده ي بيستم، همراه با مكتب ها و اصطلاحات ادبي)، تهران: انتشارات زوّار، چ دوم
10- رزمجو ،حسين،(1385)،«انواع ادبي و آثار آن در زبان فارسي»، مشهد:انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد، چ دوم
11-رفعت جو،حامد،(2011)،«بازتاب رمانتيسم درعرصه ي ادبيات منظوم ايران» 2011/3/24 ،www.avalinkhabar.com/?p=8280
12-سام خانياني، علي اكبر(1381)،«تأثيرپذيري نيما از مكتب هاي ادبي اروپا»، همايش نيما شناسي، مجموعه ي مقالات نخستين همايش نيما شناسي، دوجلدي، جلد اول، اداره ي فرهنگ و ارشاد اسلامي استان مازندران- انتشارات شلفين
13-سنگري،محمدرضا،(1371)،«نيما شاعر طبيعت وجامعه»، مجله ي رشد آموزش ادب فارسي، سال هفتم،شماره 31،زمستان 1371
14- سيد حسيني، رضا،(1387)،« مكتب هاي ادبي»(دو جلدي)، تهران: انتشارات نگاه، چ پانزدهم
15- شريفيان، مهدي، رضا پور، سارا،(1387)،«ويژگي زباني شعر نيما»، مجله ي زبان و ادبيات فارسي دانشگاه سيستان و بلوچستان، سال ششم، شماره دهم، بهار و تابستان1387
16-شفيعي كدكني،محمد رضا،(1372)،«انواع ادبي و شعر فارسي»،مجله ي رشد آموزش ادب فارسي، سال هشتم، شماره هاي33و 32، بهار 1372
17- شفيعي كدكني، محمد رضا،(2011)، «شعر آزاد نيمايي» 2011/3/24 www.nimayooshij.com
18- شمس لنگرودي، محمد،(1377)،« تاريخ تحليلي شعر فارسي»، ج 1 تهران: نشر مركز،چ اول
19 – شهرستاني، سيد محمد علي،(1383)،«عمارت ديگر»( شرح شعر نيما)، تهران : نشر قطره، چ اول
20- صادقي شهپر، رضا،(2011)،« نيما و دنياي آرماني سمبو ليست ها» www. Nimayushij.com 2011/3/24
21- طاهباز، سيروس،(1380)،«زندگي و شعر نيما يوشيج»(كماندارِ بزرگِ كوهساران»، تهران: نشر ثالث، چ اول
22- فيروز آبادي، سيد سعيد،(1388)،« نيما يوشيج و راينر ماريا ريلكه»(نمونه اي از تأثير ادبيات آلمان بر ادبيات معاصر ايران)، فصلنامه ي ادبيات تطبيقي دانشگاه ازاد اسلامي واحد جيرفت، سال سوم، شماره 9، بهار1388.
23- كوشش، رحيم،(1386)،« ذهن و زبان نيما»، مجله ي زبان و ادبيات فارسي دانشگاه سيستان و بلوچستان، سال پنجم، شماره ي هشتم، بهار و تابستان1386
24- مه آبادي، بهمن و منطقي تبريزي، احد،(1375)،«صداي شعر امروز»(برگزيده ي اشعار نيما، شاملو، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث، سياوش كسرايي و...)، تبريز: مؤسسه ي انتشارات تلاش، چ سوم
25- نيكو بخت،ناصر ، بيرانوندي، محمد،(1383)،«معنا شناسي و هويت ساختار در شعر نيما يوشيج»، فصلنامه ي علمي-پژوهشي انجمن زبان و ادبيات فارسي(پژوهش هاي ادبي)،سال دوم،شماره ي پنجم،پاييز1383.
26- نيما يوشيج،(1376)،«مجموعه ي شعرهاي نو، غزل، قصيده، قطعه»، با نظارت: شراگيم يوشيج، تدوين: مير هادي،سيّده مينا(يوشيج) تهران: نشر اشاره، چ اول
27- ياحقي، محمد جعفر،(1387)،«جويبار لحظه ها»(ادبيات معاصر فارسي نظم و نثر)، تهران: جامي،چ دهم
28- يوسفي، غلامحسين،(1373)،« چشمه ي روشن»(ديداري با شاعران)، تهران: انتشارات علمي، چ پنج


1