شعرناب

انواع «ی» در زبان فارسی


انواع «ی» در زبان فارسی و دشواری‌های ترجمة آن به عربی
نویسندگان:
سید محمدرضا ابن الرسول ، محمد رحیمی خویگانی
چکیده
یکی از مباحث مهم دستور زبان فارسی که نقش به سزایی در روند کار ترجمه بین دو زبان فارسی و عربی، بازی می‌کند، چندگونگی «ی» در این زبان است. شاید کمتر زبانی را بتوان یافت که در آن یک حرف تا این حد دارای کارکردهای متنوع و مختلف باشد؛ کارکردهایی که غالباَ کمترین هم‌پوشی را با هم داشته و کاملاَ با هم متفاوتند. پژوهش حاضر بر آن است تا با ذکر چگونگی مشکل‌آفرینی این تنوع در نمونه‌های واقعی ترجمه، تمامی انواع «ی» را ذکر کرده و معادل عربی آن‌ها را مشخص کند، کاری که به نظر می‌رسد تا به امروز مورد غفلت واقع شده است. مهم‌ترین یافته‌های این پژوهش که با روش تحلیلی- توصیفی نگاشته شده است بیانگر آن است که تنوع «ی» در زبان فارسی دشواری‌هایی را در امر ترجمه به وجود می‌آورد که بیشتر ناشی از خلط انواع «ی» و عدم تمییز بین آن‌ها است
تسلط بر دستور زبان مبدأ یکی از مهم‌ترین بایدهای امر ترجمه است که کمتر مترجمی می‌تواند خود را از آن بی نیاز بداند و معمولاً آن‌هایی که در پی مترجمی می‌روند، این توانایی را در خود می‌بینند. اما در هر زبانی قواعد دستوری‌ یافت می‌شود که کمتر در کتب ویژة دستور، بدان پرداخته می‌شود، و این موجب می‌گردد که زبان‌آموزانی که بعدها به کار ترجمه می‌پردازند، به هنگام برخورد با آن دچار سردرگمی شده، نتوانند در زمینة ترجمه، موفق عمل کنند. از جملة این قواعد، می‌توان به قواعد کاربرد «ی» در زبان فارسی اشاره کرد که پژوهش حاضر در صدد است تا با پیدا کردن پاسخی برای سؤالاتی مثل:
- «ی» در زبان فارسی دارای چند کارکرد است؟
-گونه‌های مختلف «ی» تا چه حد بر روند ترجمه از فارسی به عربی (توسط عربی‌زبانان) تأثیر می‌گذارد؟
-چگونه می‌توان گونه‌های «ی» را در متون فارسی و مخصوصاً شعر، تشحیص داد و آن‌ها را به عربی ترجمه کرد؟ نخست آن­که یک دسته‌بندی جامع و دقیق از انواع آن ارائه دهد (باشد که پراکندگی موجود در این مسأله را پایان دهد) و ثانیاً با تکیه بر ترجمه‌های واقعی از این «حرف» در زبان عربی مشکلات برابریابی و ترجمة آن را مشخص کرده، راه‌کارهایی ارائه دهد.
چند گونگی «ی» در زبان فارسی مسألة مهمی است که به هر دلیلی نتوانسته است نظر صاحب‌نظران و دستورنویسان را در حیطة زبان فارسی به خود جلب کند. البته این مطلب فقط به این حرف محدود نمی‌شود، لذا در زبان فارسی خلأ کتابی فرهنگ مانند که شامل حروف مختلف زبان فارسی با کارکردهای آن باشد، به چشم می‎خورد. تورق کتاب‌های مهم دستور زبان فارسی کار سختی نیست؛ این کتاب‌ها هیچ گاه به طور مبسوط و به مانند آنچه که در کتاب‎های نحو عربی می­بینیم به مسألة تنوع «ی»، دسته‌بندی و مشکل تشخیص آن‌ها نپرداخته‌اند و غالباً از این مسأله در مباحث متفرقه‌ای همچون معرفه و نکره، نسبت و موصول، سخن به میان آمده است (معین، 1363: 29 و شریعت، 1364: 222 و همایون فرخ، بی‌تا: 422-420).
تورق کتاب‌های اندک آموزش ترجمه، بین عربی و فارسی هم کار سختی نیست؛ این کتاب‌ها به هیچ عنوان به مسألة تنوع «ی» و مشکل تشخیص آن و به طبع، ترجمة آن نپرداخته‌اند. البته در بعضی از این کتاب‌ها به مسائلی همچون معانی ثانوی اسم‌های نکره و معرفه اشاره شده است که بسیار ناچیز و مختصر است (معروف، 1384: 124). با توجه به همین خلأ موجود، طبیعی است که دسته بندی و شمارش دقیق انواع مختلف «ی» در زبان فارسی، هم از نظر صرفی و هم از نظر نحوی و هم از منظر آموزش زبان و ترجمه حائز اهمیت است.
2. انواع «ی» و معادل عربی آن‌ها
در این قسمت سعی بر آن است تا با تکیه بر کتب دستوری، فرهنگ لغت و کابرد امروز اهل زبان، انواع مختلف «ی» در زبان فارسی را ذکر کرده و سپس تأثیر هر یک بر فرایند ترجمه، توضیح داده شود.
1-2. «ی» پسوند نکره ‌ساز
این «ی» را بسیاری از دستورنویسان فارسی و از جمله دکترمحمد معین«ی» نشانه یا علامت نکره خوانده‌اند (معین، 15:1363) و علامه دهخدا می‌گوید: «این «ی» به آخر کلمه در آید و نشانة نکره بودن باشد و آن از انواع «ی» مجهول است» (دهخدا، بی‌تا، ج44: 15)؛ مانند «پسری را دیدم»1.
ترجمة این نوع از «ی» به زبان عربی کار آسانی است و معادل آن همان نکره است که در اسم‌های معرب منصرف تنوین هم می‌پذیرد، مانند «کتابی خریدم» (اشتریت کتاباً). آنچه در حیطة ترجمة «ی» نکره‌ساز مشکل‌آفرین است معانی و انواع متنوعی است که برای آن برشمرده‌اند:
1-1-2. گاهی «ی» نکره، معادل «هر» است (همان:17)، مانند «شبی دو تومان اجارة این اتاق است»، یا این بیت از سعدی:
رفیقی که غایب شى ای نیک نام
دو چیز است از او بر رفیقان حرام
(سعدی، 1377: 290)
در این جا «رفیقی» یعنی «هر رفیقی» که در ترجمة این نوع «ی» معمولاً از «کل» یا «ال» استغراق استفاده می‌شود: «کل صاحب اختفی وغاب..../ الصاحب الذی». ظاهراً این دو مثال با هم تفاوت دارند؛ در اولی به معنی «هر یک شب» است و در دوم «هر گونه» معنی می‌دهد. به عبارت دیگر در اولی وحدت، نمود دارد و در دوم عمومیت، هر چند در زبان عربی واژة «کل» هر دو کاربرد را دارد. البته «ی» به معنای «هر»، می‌تواند با «ی» وصفی تداخلی داشته باشد که این تداخل با عدم امکان آوردن «هر» بر سر اسم متصل به «ی» وصفی قابل تشخیص است:
«رفیقی که غایب شد... = هر رفیقی که غایب شد»
«مردی که مرا زد، آمد ≠ هر مردی که مرا زد آمد!!»
همان گونه که پیداست با اضافه کردن واژة «هر» و توجه به معنای کلام می‌توان بین این دو نوع «ی» تمییز، قائل شد.
2ـ1ـ2. «ی» به معنای «هیچ» مانند «مردی به عفاف او نیامد» یعنی هیچ مردی (دهخدا، بی‌تا، ج44 : 18). به نظر می‌رسد که هم در این مورد و هم در مورد قبل، نوعی حذف صورت گرفته است و گرنه «ی» همان معنی نکره را دارد: «هیچ مردی به عفاف او نیامد». به عبارت دیگر نکره دال بر تعمیم، در جمله‌های مثبت با «هر» و در جمله‌های منفی با «هیچ» تناسب دارد. برای ترجمة این گونه جملات به عربی معمولاً از اسالیب نفی استفاده می‌شود: «ما جاء أحد یماثله فی العفاف».
3ـ1ـ2. گاه مفید معنی تعظیم است مانند «مردی» در جملة «فلانی از برای خود مردی است» (معین، 1363 :27) یا مثلاً در این بیت مشهورحافظ:
مژده ای دل کهمسیحا نفسیمی‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
(حافظ، 1376: 111)
باید تعظیم و بزرگداشت «مسیحا» و «نفس» به زبان عربی انتقال داده شود، از آن جا که از جمله، اغراض نکره آوردن اسم در زبان عربی،«تعظیم»است (تفتازانی، بی‌تا : 84)، می‌توان از برای معادل این عبارت‌ها چنین آورد: «هو رجلٌ» و «أبشرک یا قلبی، بأنه سیجیء شخص أنفاسه کأنفاس المسیح». البته می‌توان از خود کلمة «عظیم» هم در ترجمه استفاده کرد: «...سیجیء شخص عظیم...».
4ـ1ـ2. گاه مفید معنای تحقیر است مانند «دروغ‌گوی نادان در نزد خردمند آدمپستیاست» (معین، 1363: 27). در این گونه موارد هم مترجم می‌باید به معنای پنهان «ی» نظر داشته باشد و آن را به درستی ترجمه کند. یکی از بهترین مثال‌ها برای این مسأله بیت زیر است:
نه من پر کنم جای همچون تویی را
کجا پر شود جادی گُردی به گَردی
(امین پور، 1364: 91)
لست أنا الذی یملأ مکانا مثل مکانک وأنّی للبطولة أن یحلّ محلها الوهی والوهن(منصور، 2005: 12).
همان گونه که پیداست «ی» در «گُردی» به معنای تعظیم و در «گَردی» به معنای تحقیر است و شاعر می‌خواهد بگوید که او حقیر است و کوچک، و نمی‌تواند جای چنان بزرگی را پر کند. این تأکید در برگردانِ آن به چشم نمی‌خورد و مورد غفلت واقع شده است. ضمن این که به جای «مکانا مثل مکانک» باید «مکان أحد مثلک» باشد و اگر یای «گُردی» مصدری نیست به جای «للبطولة» باید «لبطل ... محله» بیاید.
5ـ1ـ2. گاه «ی» نکره‌ساز به قید می‌چسبد (معین، 1363: 35) مانند «گاهی»، از آنجا که واژگانی که «ی» را می‌پذیرند، بیشتر نقش قید دارند، باید گفت «ی» در بیشتر این کاربردها به نوعی مؤکد معنای قیدی هم است، مانند «گاه‌گاهی» در این بیت ازسعدی:
ای ماه سرو قامت شکرانۀ سلامت
از حال زیر­دستان می­پرس گاه گاهی
(سعدی، 1377: 418)
دکترمعینبرای این «ی» مثال «تندی رفت» را ذکر کرده است که به نظر نادرست می‌آید و همان گونه که بعد خواهیم گفت، این نوع «ی» نکره ساز نیست و خود، نوع مستقلی از «ی» است که به زعم نگارندگان می‌توان آن را «ی» تأکید قید، نامید. البته واژگان دیگری هم می‌توانند این نوع «ی» را بپذیرند، مثل: «نفس» در این بیت ازسعدی:
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم برِ آب زندگانی
(همان: 379)
«نفسی» در این نمونه برابر «زمانی به اندازة یک دم» است و به همین روی یای آن را نکره‌ساز می‌دانیم. معادل این گونه کلمات (دمی، نفَسی، چشم به هم زدنی، و ...) در زبان عربی معمولاً ظرف زمان نکره است: «تعال إلی واجلس لحظة...»، هر چند تعابیری همچون «لمحة: پلک زدنی» هم کاربرد دارد. این «ی» نکرة مؤکد قید، در روند ترجمه، چندان مشکل‌ساز نیست، اما ترجمة «ی» قید سازی که خواهیم آورد، نیاز به توجة بیشتری دارد.
6ـ1ـ2. «ی» مفعول مطلق: به نظر دستور نویسان، «ی» همراه مفعول مطلق فارسی، نیز از نوع «ی» نکره است (معین، 1363: 29 و شریعت، 1364: 222):
بخنـــدید، خندیدنـــی شاهـــوار
چنان کامد آوازش از چاه­سار
(طبیبیان، 1387: 183)
این «ی» که به نظر می‌رسد تحت تأثیر زبان عربی، وارد زبان فارسی شده باشد (فرشیدورد، 1382 :157)، به همراه مصدر، دقیقاً معادل مفعول مطلق بیانی در زبان عربی است: «ضحک ضحکةَ الملوک أو ضحکة ملکیة»، و در روند ترجمه مشکل چندانی به وجود نمی‌آورد.
نکتة شایان ذکر آن که به نظر می‌رسد «ی» همراه مصدر هنگامی که با «چه» تعجب همراه شود، «ی» تعجب است نه نکره: «خوردیم چه خوردنی!» (که در ادامه توضیح داده می‎شود) و در ترجمة آن یا از مفعول مطلق همراه با اسلوب‌های تعجب استفاده می‌شود: «أکلنا أکلة، وأیُّ أکلةٍ (/ وما أحسنها/ ...)!»،و یا به تسامح افعل تفضیل (با نقش جانشینی مفعول مطلق)، به کار می‌رود: «أکلنا أحسنَ أکلٍ»2.
2ـ2. «ی» نسبت
این «ی» به انواعی از کلمات فارسی ملحق می‌شود و آن را به کسی یا جایی یا چیزی نسبت می‌دهد؛ چون شیرازی، فارسی، ایرانی، برمکی (دهخدا، بی‌تا: 7). این «ی» گاهی معانی دیگری افاده می‌کند که آن معانی در ترجمه بسیار مورد غفلت واقع می‌شود.
1ـ2ـ2. تأکید معنای قیود مختلف زمان مانند: «صبحی، عصری، ظهری» (همان: 8) در جملاتی مثل «صبحی علی را دیدم» و یا ایفاد خودِ معنای قید زمان: «آخر عمری دچار بیماری شده است». انتقال این تأکید به زبان عربی باید به گونه‌ای باشد که معنای قیدی آن از میان نرود: «رأیت علیا صباح الیوم»أو«رأیت علیا هذا الصباح»أو«فی الصباح» و در مورد جملة دوم می‌باید گفت: «أصیب بالمرض فی آخر حیاته».
2ـ2ـ2. «ی» نسبت گاهی به معنی تحقیر و یا تحبیب می‌آید و چنین می‌رساند که اسم منسوب در نظر گوینده حقیر و کوچک و یا خودمانی و دوست داشتنی است: «حیوانی»، «اصغری»، «احمدی». این نوع کاربرد بیشتر در زبان محاورة مردم و داستان‌ها و نمایشنامه‌هایی که نمایندة این نوع زبانند، کاربرد دارد و باید با توجة به معنای تحقیر یا تحبیب، معادل مناسبی برای آن پیدا شود. غالباً اسم مصغر عربی بر وزن«فُعَیل»معادل خوبی برای این کاربرد است، چرا که عیناً همین معانی را افاده می‌کند.
3-2-2. این «ی» گاهی به مصدر فعل می‎چسبد و «لیاقت» را می‌رساند (همان: 9)، مانند «ی» در «این آب آشامیدنی است» یا «این کتاب خریدنی است»؛ یعنی لایق آشامیدن و لایق خریدن.
نکتة مهم آن است که «ی» نسبت در موارد زیادی با «ی» نکره مشتبه می‌شود و مترجمان نمی‌توانند ترجمه‌های درستی از آن ارائه دهند، مانند:
نـــباتی در شراب تلخم انـــداخت
هـــراتی گــفت و یاد بلخم انداخت
(پرنگ، 1365: 17)
ـفألقی بسکر النبات فی شرابی المرّ ونطق بالهرویة وذکرنی ببلخ(منصور، 2005 : 95).
همان گونه که می‌بینیم «ی» در این بیت، دو بار تکرار شده است؛ یک بار در «نباتی» و بار دیگر در «هراتی». شکی نیست که هر دوی آن برای نکره کردن اسم است (تکه‌ای نبات، نامی چون هرات)، اما مترجم مورد اول را به صورت معرفه «سکر النبات»و مورد دوم را به صورت مصدری«الهرویة»ترجمه کرده و متوجة «نکره کردنِ معرفه» در واژة «هرات» هم نشده است.
البته باید گفت که خلطی چنین در مورد «ی» که در اصل، نسبت‌ساز بوده است ولی هم اکنون معنایی دیگر افاده می‌کند نیز وجود دارد. مثلاً در کلماتی که معانی رنگ‌ها را می‌رسانند، این مسأله صادق است.
نمی­دانم کجایم طرفه جایی است
زمـــان آبـــیِ بی­انتهایی است
(پرنگ، 1365: 16)
- لاأدری أین أنا إنه مکان عجیب وزمان ماء بلا انتهاء(منصور، 2005 :95).
شکی نیست که «ی» در «آبی» در اصل، نسبت‌ساز و لفظ آبی «صفت» به‌معنای «به‌رنگ آب» بوده است، اما امروزه خود این لفظ با حفظ معنای وصفی خود، اسم نوعی رنگِ به خصوص است که در اکثر زبان‌ها معادل جداگانه‌ای دارد، ولی مترجم این «ی» را با «ی» نکره خلط کرده است و متوجة معنای آن نشده است!
3ـ2. «ی» خطاب
این «ی» به آخر افعال و رابطة جمله‌ها در‌می‌آید و یکی از شش ضمیر متصل فاعلی یعنی «م، ی، د، یم، ید، ند»، است (دهخدا، بی‌تا، ج44: 3). این «ی» فقط با فعل می‌آید و اگر گاهی به همراه اسم آید، فعل ما محذوف است؛ مانند: «تو آدمی؟» یعنی «آدم هستی؟». بسیاری از مترجمان، این «ی» را با «ی» نکره‌ساز و نسبت، خلط می‌کنند و ترجمه‌های نادرست ارائه می‌دهند:
بر این زین خالی نه گَردی نه مردی
دلا زین غم­ ار خون نگردی نه مردی
(امین­پور، 1364: 91)
ـعلی هذا السرج الخالی لست غبارا ولا رجلا فإذا لم تدم من هذا الهمّ فلست بطلا(منصور، 2005: 12).
در این بیت زیبایامین‌پور، چهاربار «ی» تکرار شده که دو مورد اولی نکره‌ساز است و مورد سوم و چهارم، ضمیر. همان‌گونه که می‌بینیم مترجم در تشخیص و ترجمة درست «ی» نکره در دو واژة «گردی» و «مردی» موفق عمل نکرده و آن را با «ی» ضمیر اشتباه کرده است؛ امری که شاید به خاطر وجود این نوع «ی» در «مردی» و مسبوق شدن این دو واژه به «نه» برای مترجم پیش آمده است؛ چرا که معمولاً ترکیب‌هایی مثل «نه مردی» به معنای «مرد نیستی» است که فعل، حذف شده ولی شناسة آن مانده است.
4ـ2. «ی» مصدرساز
«ی» مصدرساز بر سر اسم و صفت می‌آید و آن را به اسم مصدر (گیوی و انوری، 1363 :102) و حاصل مصدر (شعار و حاکمی، 1348 :26) بدل می‌کند، مانند: «مادری» در «مهر مادری». معادل چنین ترکیب‌هایی در زبان عربی چند چیز است: «اسم مصدر»، «مصدر صناعی» و خود «مصدر». مثلاً برای «مادری» مصدر «الأمومة»وجود دارد. این «ی» در بسیاری از موارد با «ی» پسوند نکره‌ساز اشتباه می‌شود:
سر بی­پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری
(ابتهاج، 1370: 58)
ـفاحتضن رأس شیخ غیر معوذ ومرّ به فلن یحتضنک من بعد غیر الموت(منصور، 2005: 83).
بدون شک، شاعر در این جا نمی‌خواهد بگوید که سر یک آدم پیر را در آغوش بگیر که دیگر به غیر از مرگ، کسی تو را در آغوش نمی‌گیرد! گذشته از اشتباه مترجم در ترجمة مصراع دوم که به هیچ روی نسبتی با اصل کلام ندارد، او در ترجمة مصراع اول و مخصوصاً تشخیص «ی» در «پیری»، دچار اشتباه شده است، به طوری که «ی» مصدرساز (پیر بودن) را با «ی» نکره که با همان لفظ، معنای «یک پیری» را می‌رساند، خلط کرده است.
شایان ذکر است که مترجم عبارت «بی پناهِ پیری» را به اشتباه، «بی پناهْ پیری» خوانده و گمان کرده است که این عبارت صفت و موصوف مقلوب است و به همین روی در ترجمه آورده است «شیخ غیر معوذ (پیری بی‌پناه)». همین اشتباهِ در خواندن می‌تواند در تشخیص نادرست «ی» مؤثر بوده باشد، البته همیشه این چند گونگی در خوانش، باعث ایجاد اشتباه نمی‌شود، به طوری که در مواردی می‌توان هر دو صورت «ی» را درست دانست، مثلا «ی» در این بیت معروفرهیمعیری:
نه دل مفتون دل‌بندی، نه جان مدهوش دل‌خواهی
نه بر چشمان من اشکی، نه بر لب‌های من آهی!!
(رهی معیری، 1354: 8)
-لا القلب مفتون بحبیب، لا الروح مندهشة من أی شیء مطلوب، لا دمع یعلو أهدابی ولا آهة فوق شفتی(عبدالمنعم، 2003: 312).
در این بیت، «دل‌بندی» و «دل‌خواهی» را می‌توان هم به صورت نکره: «نه دلم مفتون هیچ دل‌بندی است و نه جانم مدهوش هیچ دل‌خواهی» و هم مصدری: «نه دلم مفتون دل‌بستن است و نه جانم مدهوش دل‌خواستن» خواند، هر چند وجه نخست به ذهن متبادر است و با مصراع دوم هماهنگ، و مترجم هم به همان صورت خوانده است.
5ـ2. «ی» تعجب
این گونه «ی» در انتهای صفت تعجبی می‌آید. درلغت‌نامهاز قول صاحببراهین العجمآمده است: «این یاء نیز در صورتی که مخاطب باشد، معروف است»، مانند چه مرد زشتی! (دهخدا، بی‌تا، ج44: 4). مراد از معروف و مجهول بودن «ی» رادهخدااین گونه بیان می‌کند: «اگر حرکت ماقبل ی، کسرة خالص بود یعنی پر خوانده شود، «ی» معروف باشد، چون تیر و شیر و تقدیر و غیره و اگر کسره ماقبل آن خالص نباشد، یعنی پر خوانده نشود، «ی» مجهول است، چون تیغ و دریغ، یایی که ماقبل آن مفتوح باشد، نه معروف است و نه مجهول» (همان:2).
اسلوب تعجب فارسی معادل مشابهی در عربی دارد که با همین نام شناخته می‌شود (العقیلی، 2000: 117) و به نظر می‌رسد در ترجمة چنین اسلوبی، مشکلی وجود نداشته باشد و می‌توان گفت: «ما أقبح الرجل». مشکل، آن جا خود را نشان می‌دهد که بخواهیم این عبارت را دوباره به فارسی بازگردانیم، چه یکی از راه‌های اطمینان یافتن از صحت فرایند ترجمه، دوباره ترجمه کردن آن به زبان اصلی است: «آن (این) مرد، چه زشت است!». همان طور که دیده می‌شود «مرد زشتی» در جملة اولیة فارسی «ی» تعجب به همراه داشت، ولی در ترجمة دوباره از میان رفته است.
به نظر می‌رسد این مسأله به ژرف‌ساخت اسلوب تعجب فارسی بازگردد: «آن مرد ـ که آن جاست/ می‌بینی ـچه مردزشتی است». از آن جا که مرد مورد نظر (متعجب منه) برای ما «معرفه» است، در ترجمة عربیِ آن «الرجل» می‌آوریم و چون دوباره به فارسی باز می‌گردانیم، قسمت دیگری از جملة ژرف‌ساخت را به کار می‌بریم و «ی» حذف می‌شود: «آن مرد چه زشت است» و البته می‌توانیم هم بگوییم: «آن مرد چه مرد زشتی است». بنابراین به نظر می‌رسد این «ی» تنها تأکید معنای تعجب است و «چه» را تقویت می‌کند: «چه گُلی!»، و به همین روی بر سر اسم‌های خاص هم درمی‌آید: «از بم بازدید کردیم، چه بمی!».
برای نمونه بیت زیبایمهرداد اوستاو ترجمة آن را می‌آوریم:
در عرصــة اندیشة من، با که تــــوان گفت
سرگشته چه فریادی وخونین چه نبردی است!
(اسدی، 1382: 97)
إلی من أستطیع البوح عمّا یجری فی أفکاری من صراخ حائر وصراع دائم(همان، ص98).
شاعر می‌گوید: با هیچ کس نمی‌توان گفت که چه فریاد سرگشته و چه نبرد خونینی در عرصة افکار من است. او از اسلوب تعجب فارسی و «ی» اسلوب تعجب، بهره برده است تا میزان اعجاب و استیصال خود را از این که نمی‌تواند با هیچ کس حرفی بزند، بیان کند. اما در ترجمة این بیت به هیچ روی خبری از معنای تعجب یافت نمی‌شود، ترجمة دوبارة این عبارت چنین می‌شود: «با چه کس می‌توانم دربارة فریاد سرگشته و نبرد دائمی که در افکارم می‌گذرد، سخن بگویم». ضمناً «دامٍ» (خونین) را «دائم» آورده است.
6ـ2. «ی» زمینه ساز وصف
یکی از انواع «ی» است که دستورنویسان از آن به نام‌های متعددی چون «ی» تخصیص نکره، (شریعت، 1364 :219)، اشارت، ایماء، تعریف، وصفی و موصولی (دهخدا، بی‌تا، ج44: 17) یاد می‌کنند.دهخدااین «ی» را از انواع نکره می‌داند: «ی» نکره، گاه به معنای «آن» آید» (همان، ج44: 17) مانند «ی» در «مردی را که دیدی»، و دستورنویسان زبان فارسی هم، به هنگام پرداختن به «ی» نکره، از آن به عنوان گونه‌ای از این «ی»، یاد می‌کنند. اما به نظر نمی‌رسد این گونه از «ی» را بتوان، نکره دانست، چه اولاً این «ی» با اسامی معرفه هم می‌آید: «آن معلمی که مرا کتک زد»، در چنین جمله‌ای چگونه می‌توان «معلم» را نکره و «ی» متصل بدان را «ی» نکره‌ساز دانست؟ قطعا «معلم» در این جمله معرفه است. این مسأله تا حدی است که بعضی مثلوزین‌پور، این ‌«ی» را نشانة معرفه می‌دانند (وزین‌پور، 1369 :77) ثانیاً در زبان‌های دیگر از جمله عربی و انگلیسی، این «ی» با معرفه هم برابری می‌کند:
ـالمعلم الذی.. The teacher who
از دیگر سو این «ی» به خودی خود موجب تخصیص اسم نمی­شود که «ی» تخصیص نامیده شود، و همیشه موصولی در پی ندارد که موصولی نامیده شود؛ بلکه زمینه‌ساز آمدن جملة وصفی برای اسم پیشین است و آن جملة وصفی است که باعث تخصیص می‌شود. بنابراین بهتر است این گونة «ی» را گونه‌ای مستقل دانست که ‌ـ خواه با اسم معرفه و خواه با اسم نکره ـ زمینة وصف آن اسم را مهیا می‌کند. از این رو نگارندگان، این «ی» را «زمینه‌ساز وصف» نامیده‌اند.
این «ی» در زبان عربی دو معادل دارد:
الف ـ معادل معرفه: «الرجل الذی رأیتَه» ؛
ب ـ معادل نکره: «رجلٌ رأیتَه»، یعنی در ترجمة آن، هم می‌توان جملة وصفی آورد
و هم می‌توان جملة موصولی که در هر دو صورت ما به نوعی اسم پیشین را وصف می‌کنیم:
ـ چیزی که از خدا پنهان نیست از تو چه پنهان است:الشیء الذی لایخفی عن الله فلماذا أخفاه عنک؟/ شیء لایخفی عن الله فلماذا أخفاه عنک؟
بهترین راه تشخیص این نوع «ی»، اضافه کردن واژة «آن» به اسم متصل به «ی» است. مثلاً در جملة «مردی که مرا زد، آمد»، می‌توان گفت: «آن مردی که مرا زد، آمد»، و عدم تغییر معنایی نشان می‌دهد که این «ی»، از نوع «ی» نکرة وصفی است.
البته از آن جایی که اسم منتهی به «ی» در این نمونه‌ها به معرفه نزدیک‌تر است، بهتر است اگر حرف «که» مستقیماً بعد از این اسم آمد، آن اسم را به صورت معرفه، و جملة همراه آن را به صورت موصولی، و اگر این حرف بعد از جملة وصفی آمد، آن را به صورت نکره ترجمه کنیم؛ مانند این جمله ازسعدیو برگردان عربی آن:
گلیمی را که بر آن خفته بود، برداشت:رفع الفراش الذی کان ینام علیه(جمعه، 1983: 166).
در این عبارت اگر «که» بعد از جملة «برداشت» آمده بود (گلیمی را برداشت که بر آن خفته بود)، چنین ترجمه می‌شد: «رفع فراشاً کان ینام علیه».
7ـ2. «ی» قیدساز
نوعی دیگر از انواع «ی» را می‌توان قید ساز نامید، البته بعضی این نوع «ی» را مستقل ندانسته آن را از گونه‌های «ی» نکره می‌دانند (فرشید ورد، بی تا: 17 و معین، 1364: 35) و چنان که گذشت، همیشه این مطلب صادق نیست و باید این «ی» را گونه‌ای مستقل دانست.
با بررسی نمونه‌ها به نظر می‌رسد این «ی» معمولاً جانشین حرف اضافه‌ است: «ناگهانی: به ناگاه»، «یک بارگی: به یک باره»، چنان که گاه هر دو هم ذکر می‌شود: «و طاهر به یکبارگی سپر بیفکند» (بیهقی، 1319 :148).
معادل این «ی» بسته به نوع قید مشخص می‌شود، اگر قید «ی» معنای قید حالت را افاده کند، معادل آن می‌تواند موارد زیر باشد:
ـ مفعول مطلق: مثلاً عبارتبیهقیرا می‌توان چنین ترجمه کرد: «وأسلم الطاهر دفعة».
ـ حال یا ظرف: مثلاً در برگردان «او ناگهانی وارد شد»، می‌توان گفت: «ودخل فجأة».
8ـ2. «ی» تأکید قید یا همراه حرف اضافه
همان گونه که پیش‌تر آوردیم، به نظر می‌رسد دکترمعینبا ذکر «زودی آمد و تندی رفت» (معین، 1363: 35) وحلمیبا ذکر «کبوتر، زودی پرواز کرد» (حلمی، 1993: 160) به عنوان مثال‌هایی برای «ی» نکره‌ای که گاه به قید می‌چسبد، دچار اشتباه شده‌اند.برای این «ی» دو احتمال می‌توان ذکر کرد: نخست آن که چون این کلمات، خود، قید به شمار می‌آیند (زود آمد و تند رفت) و «ی» تنها معنای تأکید را بر آن‌ها می‌افزاید، آن را «ی» تأکید قید بدانیم. دوم آن که بگوییم اصل چنین عباراتی «به زودی» و «به تندی» بوده است و «ی» در حکم همراه این حرف اضافه عمل می‌کرده است که با حذف آن، خود به تنهایی بار معنایی حرف اضافه را به دوش کشیده است.
به هر حال قیودی چنین که معمولاً از نوع «قید حال» اند، دو معادل در زبان عربی دارند:
ـ حال: یکی از معادل‌های این نوع قید در زبان عربی می‌تواند «حال» باشد («علی
تندی آمد» = «جاء علی مُسرِعاً»). نیز برای آن که بتوان معنای تأکیدی «ی» را به
عربی منتقل کرد، می‌توان یک صفت تأکیدی مانند «جِدّا» را بدان افزود: «جاء علی مسرعا جدا».
ـ مفعول مطلق بیانی: دوم معادل این «ی» در زبان عربی، مفعول مطلق است: «جاء علی سریعاً»، در این جا هم می‌توان صفتی تأکیدی بدان افزود.
9ـ2. «ی»های عربی در فارسی
از دیگر «ی»هایی که در متون فارسی کاربرد بسیار دارد، بعضی از انواع «ی» عربی است و گاه به بروز اشکال در ترجمه منجر می‌شود، به طوری که وجود این «ی»ها مترجم عربی‌زبان را از فضای زبان فارسی خارج کرده، نحو زبان عربی را بر ذهن او مسلط می‌کند و از تشخیص درست «ی» باز می‌دارد.
علاوه بر «ی» نسبت عربی که به همراه کلمات منسوب عربی و یا به طور جداگانه وارد زبان فارسی شده است، «ی» ضمیر متکلم عربی هم توانسته است در زبان فارسی رسوخ کند و جایگاهی برای خود بیابد. این «ی» مخصوصاً در نثر زمان صفوی و تیموری و همچنین تا چندی پیش ازدهخدامرسوم بوده است؛ مانند: «فرزندی» یعنی «فرزند من» (دهخدا، بی‌تا، ج44:10).
در این جا شایسته است به «ی» در تعبیر ادبی «استادی» که ادبا به کار برده و می‌برند و نیز در کلمات عربی‌گون «ابوی» و «اخوی» که در زبان برخی عربی‌مآبان هنوز هم به کار می‌رود، اشاره کنیم. این «ی» در واقع یای نسبت است که به انتهای صفت­های جانشین موصوف پیوسته است. به دیگر سخن، تعبیر «استادی» برای نمونه، کوتاه شده «آستانِ (محضر/ جناب/ حضرت) استادی» است؛ چه، ادب و احترام اقتضا می‌کند که به هنگام خطاب یا ذکر بزرگان، محضر ایشان و نه مستقیماً خودشان را مورد خطاب یا یادکرد قرار دهیم و البته به مجاز مرسل با علاقة حال و محل یا مجاورت، خود ایشان مورد نظر خواهند بود. امروزه نیز بزرگان و صاحب‌منصبان را با تعابیری همچون «حضرت»، «محضر مبارک»، «مقام معظم»، «ریاست محترم»، «جناب آقای» و ... یاد می‌کنیم که همه از همین باب است. البته در خصوص «ابوی» و «اخوی» احتمال دیگری هم می‌توان مطرح کرد و آن این است که این دو، خوانشِ رسمی‌شده «اَبُویَ» و «اَخُویَ» باشد که در گویش غیر فصیح و عامیانة عربی‌زبانان به جای «أبی(= پدرِ من)» و «أخی(= برادرِ من)» به کار می‌رود و فارسی‌زبانان به زعم خویش خواسته‌اند این گویش را عامیانه‌زدایی کنند.
به هر حال «ی» ضمیر متکلم عربی بیشتر در کلمات «منادی» که از عربی ـ به‌ویژه در نیایش‌ها ـ وارد فارسی شده است، دیده می­شود. مانند نمونة پر کاربرد«الهی»:
الـهی سیـنه­ای ده آتــش افــروز در آن سینه دلی، وان دل همه سوز
(وحشی بافقی، 1369: 487)
کاربرد محدود این «ی» در زبان فارسی باعث آن می‌شود که گاهی مترجم عربی‌زبان یکی از انواع «ی» فارسی را با آن اشتباه کند و گمان برد که «ی» متکلم است؛ مانند:
بسته بودم درازل عهدی واینک شوق دار
می­کشد تا آخرین منزلگه پیمان مرا
(باقری و محمدی نیکو، 1389: 34)
قد عقدت فی الأزل عهدی و هذا الشوق هو المقصلة التی تجذبنی حتی آخر منازل عهدی(منصور، 2005: 10).
این بیت می‌تواند مثال خوبی برای نشان دادن میزان اهمیت تشخیص درست
«ی» و ترجمة آن باشد، چه به خوبی، تأثیر وجود تشابه بین گونه‌های «ی» در زبان فارسی و گونة بسیار مهم آن در زبان عربی یعنی «ضمیر متکلم» را نشان می‌دهد. مترجم در خلال ترجمة این بیت، تحت تأثیر زبان مادری خود یعنی عربی قرار گرفته و «ی» موجود در واژة «عهد» را با «ی» ضمیر متکلم عربی اشتباه کرده است و واژه را به همان صورت اصلی «عهدی» ترجمه کرده است در صورتی که «ی» در این جا نشانة نکره است3.
3. نتیجه گیری
مبحث چند گونگی «ی» در زبان فارسی، به رغم تأثیر بسیاری که بر روند ترجمه می‌گذارد، کمتر مورد توجة محققان عرصة ترجمه قرار گرفته است. نتایج زیر حاصل بررسی این مسألة مهم است:
- «ی» نکره‌ساز، معناهایی چون «تعظیم»، «تحقیر» و «تعمیم(هر و هیچ)»
را افاده می‌کند که غالباً در روند انتقال آن به زبان متن مقصد، مشکل می‌آفریند. راه تشخیص این معانی، معمولاً به بافت متن باز می‌گردد و امری معنوی، و غیر قابل کد گذاری است.
- مهم‌ترین معانی «ی» نسبت‌ساز، «تحقیر» و «تأکید قید» است که در روند ترجمه، مورد غفلت واقع می‌شود. درک درست این معانی تنها با ممارست در متن خوانی، قابل دسترسی است.
- «ی» خطاب به خاطر آن که بعد از حذف فعل به اسم می‌چسبد، با «ی»
نکره‌ساز مشتبه می‌شود. نیز نبودِ علامت معین، برای بازشناسی «ی» مصدرساز از نکره ساز، بسان آن چه در تلفظ، از طریق «تکیه» رعایت می‌شود، باعث اختلاط بین آن دو می‌گردد.
- «ی» تعجب، در اسلوب تعجب زبان فارسی کاربرد دارد، این اسلوب، معادلی به همین اسم در زبان عربی دارد.
- همگان، «ی» زمینه‌ساز وصف را در زمرة «ی» نکره آورده‌اند، اما بهتر است نوع مستقلی به‌شمار آید. معادل این «ی» می‌تواند اسم نکره با جملة وصفیه و یا اسم معرفه به همراه موصول و صلة آن باشد.
- معادل «ی» قیدساز فارسی، در زبان عربی معمولاً «حال» یا «مفعول مطلق بیانی» است، امری که در مورد «ی» تأکید قید هم صادق است.
3-برای تکمیل مبحث انواع «ی» می‌باید به «ی» اشباع کسره نیز اشاره شود.این «ی» در پس کلمه‌ای در می‌آید که به «ه» غیر ملفوظ ختم شده‌ و می‌خواهیم مضاف الیه­ای برایش بیاوریم، مثل «نامة او». در واقع حرکت پایانی این کلمات، کسره است و وقتی مضاف واقع می‌شود، مجبوریم کسرة اضافه را به یای مکسور بدل کنیم تا به دشواری تلفظ دو کسرة پیاپی دچار نشویم. به همین روی تعبیر دکترمعینمبنی بر آن که این «ی» و به تعبیر او «یای وقایه» به هنگامی که حرف حرکت‌داری بخواهد به حرکت دیگر بچسبد، نمایان می‌شود (معین، 1363 :43) خالی از تسامح نیست، مگر این که «ی» در «دست‌های او» را هم از همین نوع بدانیم.نکتة قابل توجه این است که به قول استادجمشید مظاهریدر کلاس‌های درسشان، چندین قرن است بزرگان این «ی» جدا افتاده را به علت نازیبایی در قالبی کوچک‌تر (که شبیه همزة عربی است) بر روی «ه» غیر ملفوظ می‌نگارند، و اکنون رایج شده است که به همان شکل نازیبا بنویسند و بر نانویسندگانِ آن خرده بگیرند. عجیب‌تر این که فرهنگستان زبان فارسی (1384: 32) صریحاً اعلام کرده است که «برای کلمات مختوم به «ه» غیر ملفوظ، در حالت مضاف، از علامت «ء» استفاده می‌شود: خانة من، نامة او»، و باز در بارة «ء» افزوده است که «این علامت، کوتاه شدة «ی» است» (همان، پانوشت 1)؛ اما ظاهراً آموزش و پرورش همچنان بر رأی ناصواب خویش پای می‌فشارد.در هر صورت این «ی» از اشباع کسرة اضافه متولد می‌شود و از آن جا که به راحتی قابل تشخیص است و در روند ترجمه مشکل آفرین نیست، از بحث پیرامون آن صرف نظر شد.
- «ی»‌های عربی در فارسی بیشتر از لحاظ تداخل زبانی برای مترجمان عربی‌زبان مشکل‌آفرین است. مهم‌ترین این «ی»‌ها، «ی» متکلم است که گاه در زبان فارسی یافت می‌شود.
4. پی‌نوشت‌­ها
1- «ی» نشانة نکره، تسمیة درستی، به نظر نمی‌رسد، چرا که اساساً «نشانه» همان طور که از معنایش بر می‌آید برای نشانه‌دار کردن چیزی و مشخص کردن آن است و نمی‌توان آن را بر «نکره»ای اطلاق کرد که از اساس، ناشناس است و نشانه‌ای نمی‌پذیرد. این عمل، نوعی تناقض نازیبا در عبارت ایجاد می‌کند: «نشانة ناشناس». البته توجه داریم که قید «ناشناس» به مصداق خارجی و قید «نشانه» به لفظ آن مربوط می‌شود، ولی باز به نظر می‌رسد که این «ی» را نکره‌ساز بنامیم، بهتر باشد.
2-نوعی دیگر از انواع «ی» هست که با «ی» نکره شباهت فراوان دارد و به «ی» وحدت موسوم است، ولی به خاطر آن که دشواری حقیقی در روند ترجمه ایجاد نمی‌کند در این قسمت توضیح داده می‌شود:این «ی» به آخر کلمه اضافه می‎شود و به معنای «یک» و «یکی» است (دهخدا، بی‌تا، ج44: 19). فرق این «ی» با «ی» نکره فقط در معنا است، به طوری که گاه هر کدام افادة معنای دیگری را می‌کند و گاه هم فقط معنای وحدت یا نکره بودن را می‎رساند، مثلا در این بیتسعدی:
جوی باز­دارد بلایی درشت عصایی شنیدم که عوجی بکشت
به گفتةدهخدا«جو» و «عصا» هر دو معرفه‌اند و «ی» نشانة وحدت است: «یک جو» و «یک عصا» (همان، 19).
شریعتمعتقد است که «ی» نکره تنها هنگامی که به لفظ جمع اضافه شود معنای وحدت نمی‌دهد،همایونفرخهم بر این اعتقاد است و «ی» نکره را در الفاظ مفرد حامل معنای «وحدت» می‌داند (همایونفرخ، بی‌تا: 422-420).
مراجع
5. فارسی
- ابتهاج، هوشنگ. (ه.ا.سایه). (1370).«یادگار خون سرو»(مجموعة شعر). تهران: توس.
- امین پور، قیصر. (1364).«تنفس صبح».تهران: حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
- باقری، ساعد. محمدرضا محمدی نیکو. (1389).« شعر امروز ایران».تهران: انتشارات انجمن شاعران ایران.
- بیهقی، محمد­ بن حسین. (1319).«تاریخ بیهقی».سه جلد. با مقاله و تصحیح و حواشی و تعلیقات سعید نفیسی. تهران: کتاب‌خانه سنایی.
- پرنگ، نوذر. (1365).«فرصت درویشان».تهران: پاژنگ.
- حافظ، شمس‌الدین محمد. (1367).«دیوان خواجه حافظ شیرازی».به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی. چ7. تهران: جاویدان.
- دهخدا، علی اکبر. (بی تا).«لغت‌نامة دهخدا».زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر جعفر شهیدی، ج 44. حرف «ی». تهران: سیروس.
- رهی معیری، محمد حسین. (1354).«سایة عمر».چ 5. تهران: امیر کبیر.
- سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله. (1377).«غزلیات سعدی».به تحقیق دکتر نورالله ایزدپرست. تهران: دانش.
- شریعت، محمد جواد. (1364).«دستور زبان فارسی».تهران: سخن.
- شعار، جعفر. محمدرضا باطنی. (1348).«گف


2