مخالف خوانی در شعر کلیم کاشانیمخالف خوانی در شعر کلیم کاشانی دکتر رجب توحیدیان استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس چکیده:یکی از ویژگی ها و خصایص سبکی منحصر به فرد شعرای نامی سبک هندی (اصفهانی)، نظیر: کلیم کاشانی، صائب تبریزی ، دیگر شعرای این سبک ، که شعرشان را از اشعار سبک های دیگر متمایزتر و هنرمندانه تر جلوه می دهد ، مخالف خوانی و انحراف از زبان معیار است. منظور از مخالف خوانی و انحراف از زبان معیار در اشعار شعرای سبک هندی آن است که شاعر این سبک ، به جهت دست یافتن به «معنی بیگانه» و «فکر رنگین» و «بیگانه سازی» و پروراندن معانی و مضامین بکر شعری و خلاف آن چه در عرف و هنجار ادبی است، در مورد معانی و مضامین کلیشه ای و رایج در ادب فارسی و شخصیت ها و عناصر مشهور داستانی و قرآنی و اسطوره ای نظیر: آب حیات، خضر،یوسف، پیر طریقت و...، از زاویه ای غیر عرفی می نگرد و به خلاف آمد عادت در مورد آن به قضاوت می نشیند، یعنی به نکوهش و نگرش منفی نسبت به آن چیزی می پردازد که در عرف و زبان معیار، به ستایش و نگرش مثبت پیرامون آن چیز پرداخته شده و یا به ستایش و نگرش مثبت نسبت به آن چیزی می پردازد که در عرف و هنجار ادبی، با نکوهش و نگرش منفی با آن برخورد شده است. این نوشتار به تحقیق و تفحص در این زمینه در شعر کلیم کاشانی، همراه با ذکر شواهدی از شعرای دیگر سبک هندی(اصفهانی) پرداخته است. مقدمه: خلاق المعانی ثانی[1]، کلیم کاشانی(همدانی)، استاد مسلم شیوه ی آشنایی زدایی و مخالف خوانی، از چهره های شاخص سبک هندی (اصفهانی) در قرن یازدهم هجری به شمار می آید . کلیم از جمله ی شعرای پیشرو سبک هندی(اصفهانی) است که به جهت دست یافتن به معنی بیگانه و طرز تازه و به اصطلاح فرمالیست های روسی« بیگانه سازی»، همچون دیگر شعرای سبک هندی ، یک عنصر و پدیده ی شعری را که بیشتر برگرفته از محیط اطراف و طبیعت پیرامون اوست، با کمک ذهن خلاق و فکر دقیق و اندیشه ی نکته سنج ، موشکافانه و تیزبینانه، از جنبه ها و زوایای مختلف مورد مطالعه قرار داده و درباره آن به داوری می نشیند. کلیم، به معانی و مضامین کلیشه ای و سنّتی رایج در شعر گذشته دلبستگی نداشته ، و با قرار دادن کرسی سپهر در زیر پای فکر، در تلاش برای به کف آوردن معنی برجسته یا به اصطلاح «معنی بیگانه»است: می نهم در زیر پای فکر ، کرسی از سپهر تا به کف می آورم یک معنی برجسته را (دیوان،1376،ج1: 27) کلیم ، جهت آفرینش معانی و مضامین بکر و بدیع و خلاف آنچه در عرف و هنجار ادبی رایج است و فرار از سنتهای دیرینه ی ادب فارسی و عدم دلبستگی به مضامین گذشتگان، که حاصل آن چیزی جز تعمق در جوهره ی عناصر و پدیده ها و مظاهر حسی و عینی طبیعت پیرامون وی نیست، تا حدی افراط می ورزد که تکرار دوباره ی مضمون خود را دزدی می داند: چگونه معنی غیری برم که معنی خویش دوبار بستن، دزدی است در شریعت من(همان: 535) کلیم ، ادعا دارد که در خلق معانی و مضامین بدیع شعری و معنی بیگانه و آشنایی زدایی، در طور بلند همّتش ، تنها از کلام خدا استفاضه ی معنی می کند و با دسترسی به خوان فیض الهی، به کاسه ی دریوزه ی هیچ کس عنایتی ندارد. خود را در صید گاه سخن، بازِ سیرچشمی می داند که به صید بسته ی هیچ کس پنجه آشنا نمی کند و در سیر گلشن معنی صاحبان سخن ، همچون غنچه چشم تماشای فکر وا نمی کند . اگر چه به فرض کور باشد گوهر معنی هیچ کس را توتیای چشم نمی گرداند. اگر مضمونی همسان با مضمون شاعر دیگر در اشعارش راه یابد، آن را از باب توارد می داند: منـم کلیم ! به طور بلنـــدی همت که استفاضه ی معنی جز ازکلام خدا نکنم به خوان فیض الهی چو دسترس دارم نظــر بــه کاسه ی دریــوزه گــدا نکنم به صیدگـاه سخن ، بازِ سیر چشم منم به صیـد بستـه ی کس پنجـه آشنا نکنم بـه سیر گلشن معنــی صاحبان سخن چــو غنـچه چشم تماشای فکـر وا نکنم ز گوهری که به غوص کسی بـرون آید اگر بـه فـرض شوم کـور ، توتیـــا نکنم... ولی عـلاج تــوارد نمــی توانــم کرد مگـر زبان بــه سخن گفتـن آشنا نکنم (دیوان،1376،ج2: 789) پیشینه ی تحقیق:درباره ی سبک پر رمز و راز هندی و دیگر شاعران این سبک ، کارهای تحقیقی بسیار جامع و ارزشمندی از سوی ادیبان و اهل فن ، انجام شده است و هر کدام از آن تحقیقات به نوبه ی خود ، روزنه ی جدیدی را در جهت شناسایی زوایای پنهان سبک هندی و شاعران آن، بخصوص ، کلیم کاشانی و صائب تبریزی پیش روی خواننده ی علاقه مند باز می کند، اما با وجود گستردگی و وسعت دامنه ی تحقیقات انجام شده در تمامی ابعاد سبک هندی و شعر صائب ، در زمینه ی هنجار گریزی و آشنایی زادیی در شعر کلیم کاشانی، تحقیقی انجام نگردیده است. مقالات جامع و ارزشمندی در این زمینه ی توسط آقای دکتر محمد حکیم آذر، تحت عناوین:« انحراف از نرم در شعر صائب تبریزی» و« هنجار شکنی در شعر صائب تبریزی» که در شناساندن زوایا و جنبه های مبهم سبک هندی و هنجار شکنی در شعر صائب و دیگر شعرای این سبک، راه گشای تحقیقات بعدی می باشند، به زیورطبع آراسته گردیده اند.(حکیم آذر،1384: 65- 43و1385: 55-39). از معنی بیگانه تا آشنایی زدایی: «یکی از اصطلاحات رایج در دیوان های شاعران سبک هندی،«معنی بیگانه» است؛ تعبیری که شاعران این سبک برای نشان دادن توان شاعری خویش بارها از آن استفاده کرده، شعر خود را به دلیل واجد بودن آن ستوده اند و بالطبع در مقابل نیز، شعر کسانی را که فاقد معنی بیگانه بوده، شعری فاقد زیبایی و بی بهره از«آنِ» شعری به شمار آورده اند. با این همه معنای دقیق و روشنی از این تعبیر، از سوی شاعران این سبک، ارائه نشده است. معنی رنگین، معنی برجسته، معنی پیچیده، معنی نازک، معنی روشن، معنی دورگرد و غیره، همه تعابیری است برای معنی بیگانه و تقریباً هم معنا با آن. »( غنی پور ملکشاه،1387: 51). دکتر محمدی درباره ی «معنی بیگانه» می نویسد: «فرهنگ نویسان، تعریف جامع و مانعی از« معنی بیگانه» به دست نداده اند. در غیاث اللغات ذیل معنی بیگانه می نویسد: « معنی بهتر و لطیف و عمده که پیش از وی کسی نبسته باشد.» آنچه از این تعریف مستفاد می شود، یعنی مهمترین بخش آن، این است که« معنی بیگانه» معادل« معنی تازه و بکر و بدیع » است. نظر من هم این است که معنی بیگانه در واقع یافتن نوعی رابطه ی جدید [از طریق هنجار شکنی و آشنایی زدایی که از خصایص سبکی منحصر به فرد کلیم کاشانی است و دیگر شعرای این سبک است] بین اشیاء و مظاهر این جهان است. یافتن این رابطه ی جدید نیاز به نگاهی جدید و تازه هم دارد. به طور کلی این « معنی بیگانه» از دو راه به دست می آید: 1- طرح مطالبی که پیش از آن در شعر نبوده 2- باز سازی مضامین قدیمی. درباره ی مورد اول باید گفت که شاعران دوره های پیش، همانطور که نسبت به بعضی الفاظ بی اعتنا بودند؛ نسبت به بعضی معانی هم بی توجهی نشان می دادند. زیرا آن معانی را لایق مطرح شدن در ادبیات متعالی نمی دانستند. به طور مثال، پاره شدن کفش و بخیه نما شدن آن از مسائلی بود که هر چند شاعران سبک عراقی و خراسانی هم با آن روبرو بودند و در طی زندگی خود به آن بر می خوردند؛ اما پیوسته از مطرح کردن آن در شعر خود طفره می رفتند. زیرا، این مضمون را قابل مقایسه با مضمون هایی از قبیل« بلندی قامت یار» و « درازی شب هجران» و ... نمی دانستند. بنا بر این، یکی از شگردهای ایجاد معانی بیگانه، استفاده از تمامی مضامین شعری موجود است. صائب گوید: تنگ می سازد بیابان را به رهرو کفش تنگ تنگدستی از جهان بیـزار می سازد مرا (غ127ج1ص65) دومین مسأله اصلی در ایجاد معنی بیگانه، بازسازی مضمون های قدیمی است. اصولاً می دانیم که در طول تاریخ حیات شعر فارسی، مضامین آن ثابت بوده اند و این الفاظ هستند که پیوسته تغییر می کنند. همین نظر دقیقاً در تئوری های فرمالیست های روسی نیز مورد بحث واقع شده است. شکلوفسکی در مقاله ی پراهمیت خود« هنر همچون شگرد» در این باره می نویسد: «هر چه بیشتر با دورانی آشنا می شویم ؛ اطمینان بیشتری می یابیم که انگاره ها و تصاویری که شاعری به کار برده است( و به گمان ما ابداع خود شاعر بودند) تقریباً بی هیچ دگرگونی از اشعار شاعر دیگری وام گرفته شده اند. نوآوری شاعران نه در تصاویری که ترسیم می کنند؛ بلکه در زبانی که به کار می گیرند یافتنی است. اشعار شاعران براساس شیوه ی بیان، شگردهای کلامی و کاربرد ویژه ی زبان از یکدیگر متمایز می شوند. دگرگونی تصویرگری درتکامل شعربی اهمیت است نکته ی مهم درشعر،دگرگونی درکاربرد زبان است.»(محمدی،1374: 238-235). « در شعر، باز سازی مضمون های قدیمی معمولاً با تغییر صورت آن انجام می گیرد. یکی از مضمون های مطرح در شعر ما، این است که« رحمت خداوند پایان ناپذیر است و اگر کسی را به ظاهر از نعمتی محروم کند، به گونه ای دیگر، نعمت های دیگری به او خواهد بخشید» قبل از صائب، سعدی [ و مسعود سعد سلمان[2]] به این مطلب اشاره کرده اند. و صائب با شگرد های خود، آن را دوباره این گونه باز سازی کرده است: ده در شود گشــاده، شود بسته چــون دری انگشت، ترجـمان زبـــان است لال را (غ714ج1ص347) صائب در جای دیگر با تأسی از سعدی[3] گوید: در برومنـدی مکن با خاکساران سرکشی کز هجوم میوه گردد شاخ مایـل بر زمین (غ6199ج6ص3000) نوسازی مضامین کهن، با الفاظ و عبارات جدید ، جهت دست یافتن به «معنی بیگانه» و «بیگانه سازی»،تنها اختصاص به صائب تبریزی ندارد؛ بلکه کلیم نیز بدان توجه خاصی ابراز داشته است. کلیم مضمون سنائی غزنوی[4] را با الفاظ جدید، اینگونه بازسازی کرده است: دنیـا و آخرت به ره او دو نقش پاست دلبستگی به نقش قدم، دلپذیر نیست (دیوان، 1376،ج1: 135) صائب در جایی دیگر ، در خصوص نوسازی مضامین کهن ، در لباس معنی بیگانه ،گوید: از زبان خامه ی مـن لفـظ های آشنا در لباس معنی بیگانـه می آید برون (غ6174ج6ص2986) «این لفظ های آشنا، همان کلمه هایی هستند که شاعران پیش از صائب هم دست مایه کار خود قرار داده بودند و «لباس معنی بیگانه» همان باز سازی هایی است که صائب با تکیه بر ویژگی های سبک خود در آن لفظ ها اعمال کرده است. پس در واقع آنچه صائب انجام داده چیزی نیست جز گونه ای ویران کردن ارزش های کهن و بازسازی دلخواه آن. اما ایجاد معنی بیگانه به جز مواردی که گفته شد، به عوامل دیگری مانند: تأمل و تفکر و دقت و باریک بینی هم نیاز دارد.»(محمدی،1374 : 241-240). بابک احمدی در کتاب «ساختار و تأویل متن» در توضیح این شگرد می نویسد:« یکی از مهم ترین نکاتی که فرمالیست های روسی درباره شکل بیان ادبی مطرح کردند، مفهوم «آشنایی زدایی » است. ویکتور شکلوفسکی نخستین بار این مفهوم را مطرح کرد . پس از او یاکوبسن و تینیانوف در مواردی از این مفهوم با عنوان « بیگانه سازی» یاد کردند. نخستین اشاره ی ویکتور شکلوفسکی به آشنایی زدایی در رساله اش« هنر همچون شگرد»(1917) یافتنی است. به نظر شکلوفسکی، هنر، ادراک حسی ما را دوباره سازمان می دهد و در این مسیر، قاعده های آشنا و ساختارهای به ظاهر ماندگار واقعیت را دگرگون می کند. هنر عادت هایمان را تغییر می دهد و هر چیز آشنا را به چشم ما بیگانه می کند. میان ما و تمامی چیزهایی که به آن خو گرفته ایم «مثلاً کار، لباس پوشیدن، تزیین خانه ، همسر، و هراس از جنگ» فاصله می اندازد؛ اشیا را «چنانکه برای خود وجود دارند» به ما می نمایاند و همه چیز را از حاکمیت سویه ی خودکار که زاده ی ادراک حسی ماست می رهاند. این برداشت از «آشنایی زدایی» نشان تأثیری است که پدیدار شناسی هوسرل بر شکلوفسکی داشته است و آشکارا یاد آور بحث هوسرل، در نابسنده بودن رویکرد «آغازین یا طبیعی» ما به جهان و ضرورت راهیابی به «خود چیزهاست.»(احمدی،1385: 47). و بعد درهمان کتاب بحث را بدین ترتیب دنبال می کند که: «آشنایی زدایی در آثار شکلوفسکی به دو معنا به کار رفته است: نخست به معنای روشی در نگارش که آگاهانه یا ناآگاه در هر اثر ادبی برجسته ای یافتنی است و حتی گاه شکل مسلط بیان است. این مفهوم ریشه در بحثی قدیمی در نظریه ی ادبی در مورد کاربرد عناصر مجاز در متون ادبی و شعر دارد. کاربرد مجازی ، واژگان ذهن را متوجه معانی تازه ای می کند و معناهای آشنا، بی اهمیت و ناپدید می شوند. معنای دوم «آشنایی زدایی» در آثار شکلوفسکی معنایی گستره تر است و تمامی شگردها و فنونی را در بر می گیرد که مولف آگاهانه از آنها سود می جوید تا «جهان متن را به چشم مخاطبان بیگانه بنمایاند.» نویسنده به جای مفاهیم آشنا، واژگان، شیوه ی بیان یا نشانه های ناشناخته را به کار می گیرد. این ترفند، البته درک دلالت های معنایی اثر را بسیار دشوار می کند و موضوع را چنان جلوه می دهد که گویی از این پیشتر وجود نداشته است. هدف بیان زیبای شناسیک در این حالت نه روشن کردن فوری و مستقیم معانی، بلکه، آفرینش حس تازه، ویژه و نیرومندی است که خود آفریننده ی معانی تازه ای می شود. در واقع، با ورود واژه و موضوع شعری به قلمرو« ادراک حسی تازه» آشنایی زدایی آغاز می شود. شکلوفسکی نوشته است که ساحل نشینان صدای امواج دریا را دیگر نمی شنوند و «ما هر روز به یکدیگر نگاه می کنیم، بی آنکه دیگری را ببینیم.» زیرا ادراک حسّی ما به جهان عادت کرده است. وظیفه ی شاعر از میان بردن نیروی «عادت» است، یعنی آفرینش دنیای تازه، دیدن چیزهایی پیشتر نادیده. شکلوفسکی این تلاش در « بیگانه سازی » را به هیچ رو منش خاص هنر مدرن نمی دانست، بلکه آن را خصلت بسیاری از متون هنری گذشته نیز می شناخت.»(همان: 48). « اما بین این نظریه و «معنی بیگانه ی» مطرح در سبک هندی، ارتباط سخت نزدیکی وجود دارد؛ فرمالیست ها معتقدند که محتواها را نمی توان عوض کرد؛ بلکه این صورتها هستند که قابل تبدیل و تغییر می باشند و با دگرگونی صورتهاست که می توان محتواهای جدید ایجاد کرد. یکی از محور های سبک هندی[ در اشعار امثال کلیم کاشانی، صائب تبریزی و غیره به جهت دست یافتن به معنی بیگانه ] نیز بر همین اساس استوار است و بیت معروف صائب ناظر به همین معناست: یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت در بند آن مباش که مضمون نمانده است(غ1981 ج2ص974) زلف یار پدیده ای ثابت است که در طول تاریخ ، تغییر چندانی ندارد اما می توان سال های طولانی درباره ی آن شعر سرود. این کار چگونه ممکن است؟ تنها راه چنین کاری، آن است که لفظ ها را دگرگون سازیم تا به شکل های جدیدی دست پیدا کنیم.»( محمدی،1374: 244). این نظریه ی شکلوفسکی، همان چیزی است که شاعران سبک هندی از جمله صائب و کلیم و دیگران به آن معتقدند و در تلاش رسیدن به آن هستند. به عنوان مثال؛ مضمون «قاصد» در شعر کلیم، در دو صورت متضاد از هم به کار رفته است، که بیانگر اخلاق و روحیات متفاوت وی در مراحل مختلف زندگی و عدم ثبات روحی و فکری اوست؛ یعنی، کلیم همنوا با عرف و هنجار دیرینه ی ادب فارسی (با موافق خوانی)، وجود قاصد را از ضروریات می داند: سبک پی قاصدی باید که چون غمنامه ما را به دست او دهد کاغذ، هنوز از گریه تر باشد (دیوان،1376،ج1: 264) بعد، برخلاف سنت دیرینه ی ادبی؛ و به جهت رسیدن به«معنی بیگانه» و به اصطلاح فرمالیست های روسی:«بیگانه سازی »، معتقد است که به قاصد حاجتی نیست: چه حاجت است به قاصد که نامه های کلیم به دست آه، روان همچو کاغذ باد است (همان: 58) مثال دیگراینکه، کلیم، همنوا با عرف و هنجار ادبی( و با موافق خوانی)، در خصوص افسانه ی«افلاطون و خم» گوید: از ره تقلید اگر حاصل شود کس را کمال هر که گردد خم نشین باید که افلاطون شود(همان: 368) در جای دیگر، ،با بهره گرفتن از تمثیل و به جهت دست یافتن به معنی جدید و به علت عدم ثبات فکری، بر خلاف عرف و هنجار ادبی(با مخالف خوانی)،در مورد اسطوره ی «افلاطون و خم» معتقد است: همیشه اهل هنر را زمانه عریان داشت فسانه ای است که خُم جامه فلاطون بود(همان: 346) مخالف خوانی در شعر کلیم کاشانی: به عقیده محمد حکیم آذر: « مخالف خوانی[آشنایی زدایی و هنجار گریزی] یعنی داستانی، موضوعی یا مضمونی را از زاویه ای غیر عرفی نگریستن و به خلاف آمدِ عادت در مورد آن داوری کردن. این اصطلاحی است که نگارنده برای یکی از ویژگی های شعر صائب برگزیده است. این موضوع از سویی در ارتباط با آرایه ی تلمیح است و از سوی دیگر نگرش خاص صائب نسبت به شخصیت های قرآنی، نظیر: خضر، سلیمان، یعقوب، یوسف، یونس و... یا اشخاص اساطیر و افسانه ها مثل: اسکندر، رستم، جمشید و ... است.»(حکیم آذر،1384: 46 و 1385: 44). « معمولاً شاعران را دستمایه هایی ثابت و پذیرفته شده است در مکتب اینان، لب، لعل را و گل، بلبل را تداعی می کند. سرو از اندام حکایت دارد و نی از دوری شکایت، و اینها نشأت گرفته از باور های اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سنّتی و گاه خرافی است و هر چه هست، قولی است که جملگی برانند. برخی امور[در عرف و هنجار ادبی] مقدس است و مطلوب و برخی ناپسند و منفور، حیوانی عزیز است و فرخنده پی و دیگری شوم است و نامبارک. اینکه ریشه این باور ها از کجا سیراب می شود، خارج از بحث ماست و اینکه چرا در ایران کبوتر پیک عشاق و مظهر مهر است و در نزد هندیان کلاغ را این رتبت است، قابل تأمل می نماید، اما اینکه شاعری با این باور ها از در خلاف درآید[ هنجار شکنی و آشنایی زدایی و مخالف خوانی کند] و نغمه مخالف را چنان خوش بخواند که به گوش جان ها بنشیند، خبر از نوعی تخیّل قوی و اندیشه ژرف می دهد و از قضا از جمله مشخصه های [کلیم کاشانی ] و صائب و بیدل یکی همین امر است. با اقرار دیگران را به دیده ی انکار نگریستن و در باور های استوار آنان رخنه ایجاد کردن. شاعران آب بقا را ستوده ودستیابی بدان را نشانه لطف حق دانسته و خضر را که بدان سرچشمه دست یافته به دیده ی رشک و غبطه نگریسته اند و اسکندر را با همه ی زور و زر شایسته نوشیدن آن ندیده و گفته اند: سکندر را نمی بخشنـد آبی به زور و زر میّـسر نیست این کار (حافظ،دیوان،1374: 224) اما صائب آب بقا را تلخ و خضر نوشنده ی آن را تلخ کام می شمرد: خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد که همچو خضر گرفتار عمر جاوید است» (سجادی،1389: هفده – شانزده) مبحث آشنایی زدایی یا مخالف خوانی در اشعار سبک هندی ، علی الخصوص کلیم کاشانی ، به دو صورت مطرح گردیده است، یعنی این شعرا به تحسین و ستایش از آن چیزی می پردازند که در عرف و هنجار ادبی، به نکوهش آن چیز پرداخته شده و بر عکس به نکوهش آن چیزی می پردازند که در عرف و هنجار ادبی، آن چیز مورد ستایش واقع گردیده است. در كتب بديعي فارسي از آرايه اي به نام«تغاير» نام برده اند و منظور از صنعت و آرايه «تغاير يا مغايره»(تحسين ما يُستَقبَح)و(تقبيح ما يُستَحسَن)، آن است كه متكلم بر وجه لطيفي مدح كند، آنچه را كه نزد عموم نكوهيده است و قدح كند آنچه را كه در نزد ديگران ستوده است.(شمس العلماي گَرَكاني،1377: 154). کلیم که در پرداختن به معانی و مضامین متضاد و مخالف خوانی و آشنایی زدایی، پیشرو اکثر شعرای سبک هندی ، بالاخص صائب تبریزی به شمار می آید، به جهت خلق معانی و مضامین متضاد(تناقض گویی)، به هنجار گریزی و مخالف خوانی، دست زده است. به عنوان مثال؛کلیم، زمانی همنوا با عرف و هنجار ادبی(با موافق خوانی) به تحسین و ستایش از«راستی» می پردازد و بعد به جهت رسیدن به «معنی بیگانه» و یا به قول فرمالیست های روسی«بیگانه سازی»، با هنجار شکنی و آشنایی زادیی(با مخالف خوانی)، به نکوهش و نگرش منفی نسبت به «راستی» اقدام می کند. تمامی معانی و مضامین شعری کلیم کاشانی، همچون مضامین شعری صائب تبریزی، در دو معنی و مفهوم متضاد از هم(موافق خوانی و مخالف خوانی) به کار گرفته شده است. نگارنده به دلیل دوری از اطا له ی کلام ، تنها به ذکر مواردی می پردازد که شاعر به هنجار گریزی و مخالف خوانی( نگرش منفی و مثبت) درخصوص شخصیت های داستانی و قرآنی و اساطیری ،معانی و مضامین شعری و ادبی و عناصر و پدیده های محیط و طبیعت پیرامون خود روی کرده است. عناصری که کلیم ، به جهت دست یافتن به معنی بیگانه و طرز تازه، از طریق آنها به آشنایی زادیی و هنجار گریزی دست زده است، می توان به این موارد اشاره نمود: آب حیات و خضر: «...نگاه شعراي سبك هندي ،نسبت به شخصيّت خضر(ع) و آب حيات او دوگانه است: يكي اينكه صائب در برخورد با داستان خضر(ع) و آب حيات ،موافق سنّت ادبي فارسي بر خورد كرده و به تحسين وستايش خضر و آب حيات مي پردازد. دوم اينكه هنجارشكني و مخالف خواني كرده و برخلاف عرف و عادت شاعران گذشته، به انتقاد از مقام وشخصيت خضر مي پردازد.تعداد ابياتي كه صائب در آنها از زاويه ی مخالف به خضر مي نگرد،بحدّي است كه مي توان آن را يك ويژگي سبكي صائب در نظرگرفت. شعراي زيادي قبل از صائب نگرش انتقاد آميزي به شخصيت خضر داشته اند؛اما چون بسامد اين موضوع در اشعار آنان زياد نبوده است. نمي توان مخالف خواني وهنجار شكني را خصيصه سبكي آنان محسوب داشت...»(حكيم آذر،1384: 47).«...اولین نمونه های هنجار شکنی در باب خضر با ملایمت و محافظه کاری از حدود قرن ششم به چشم می خورد. سعدی و حافظ این محافظه کاری را با کنایات آمیختند و خضر را مورد نقد ملیح قرار دادند؛ اما هیچ گاه [همچون صائب و دیگر شعرای سبک هندی نظیر: کلیم کاشانی، وحید قزوینی و دانش مشهدی و غنی کشمیری و دیگران ] کار را به ترک ادب شرعی نکشانیدند. عدول از هنجار در شعر صائب [و دیگر شعرای سبک هندی] در خصوص خضر و [آب حیات] را می توان به موضوعات زیر تقسیم کرد: 1-تفضیل بر خضر یا عناصر داستانی او2- نپذیرفتن منّت آب حیات 3- بی حاصل بودن عمر جاودان خضر 4- تنها خوری خضر 5-ناتوانی خضر6- شرمندگی خضر 7- پرهیز از آب حیات8- گرانجانی خضر 9- حیرت از خضر 10-خودخواهی خضر 11- ننگ آب حیات12- ملامت خضر(ای خضر!...) 13- عمر جاودان ارزانی خضر14- سیر شدن خضز از آب حیات 15- گمراه کنندگی خضر 16- پایان یافتن عمر ابد17- پشیمانی خضر 18- امساک خضر در خصوص ندادن آب حیات به اسکندر 19- افسانه بودن ماجرای خضر...»(حکیم آذر،1385: 45-44). کلیم ، همنوا با دیگر شعرای سبک هندی[5] و بر خلاف عرف و هنجار ادبی، با مخالف خوانی، در نگرش منفی به آب حیات( آب خضر و آب بقا و چشمه ی حیوان و..) گوید: با بـار منّت خضر آب بقا سبک نیست آبی که خوشگوار است، از چشمه ی سراب است (دیوان،1376ج1 :53) چرا آب بقـا نبـــود سیـــــه روز که راه راحت آبـــاد فنا زد(همان: 251) کلیم ، همچون دیگر شعرای سبک هندی[6] با مخالف خوانی در نگرش منفی نسبت به شخصیت خضر- که بسامد آن بیش از موافق خوانی و ستایش خضراست- گوید: منّت ز خضر بـا همــه کوری نمی کشم در کف ز استقامت طبعــم عصا بس است (همان: 69) از خضر مکش منّــــت بیجا به ره عشق کز بحر ره قافله ی موج به در نیست (همان: 130) آسمان و گردون: کلیم ، بر خلاف اکثریت شعرا که به نکوهش و نگرش منفی نسبت به چرخ فلک و گردون پرداخته اند، همچون دیگر شعرای سبک هندی[7] ،به نگرش مثبت نسبت به گردون پرداخته، می گوید: آسمان مشتری جنس هنر ها گردید که دکان سوختنم گرمی بازار من است (همان: 82) آلوده دامانی: کلیم، با مخالف خوانی و بر خلاف عرف و هنجار ادبی، در تحسین آلوده دامانی گوید: روشناس ابـر رحمت گشته ام از فیض او عــاقبت آمد به کار، آلوده دامانی مرا(همان: 19) اجل(مرگ):کلیم ، همنوا با دیگر شعرای سبک هندی[8] با هنجار شکنی و مخالف خوانی ،در نگرش مثبت به مرگ- که بسامد آن در دیوان وی بیش از نکوهش آن است-گوید: در مرگ هست آنچـه در آب حیات نیست آسان ز یــاد مـرگ شود آنچه مشکل است (همان: 72) رحم در عالم اگر هست اجـل دارد و بس کاین همه طایر روح ، از قفس آزاد کند (همان: 314) بخت سیاه و اختر طالع: نگرش کلیم ،به بخت سیاه، همچون سایر مضامین شعریش دوگانه است، یعنی زمانی با هنجار شکنی ، که از خصایص سبکی وی و دیگر شعرای طراز اوّل سبک هندی است، نسبت به بخت سیاه و اختر طالع ، دید مثبتی ابراز داشته و زمان دیگر همنوا با عرف و هنجار ادبی، به نکوهش آن پرداخته است. در نگرش مثبت به بخت سیاه و اختر طالع خود گوید: مشاطه ی حُسن تو بود بخــت سیاهم محبوبی شمع این همه از پرتو شام است (همان: 73) به سان سرمه و چشم است عشق و بخت سیاه از او چه شکــوه کنـم؟ زیب روزگار من است (همان: 83) تناقض گویی و نوسان فکری کلیم، در باب بخت سیاه و اختر طالع خود ، که علت و انگیزه ی آن چیزی جز نگرش عاطفی و احساسی و روحی و روانی وی در مراحل مختلف زندگی نمی تواند باشد ، زمانی بیشتر جلوه می کند که وی با اینکه فراوان از دست بخت سیاه و اختر طالع خود شکوه و شکایت سر می دهد، بر خلاف آن می گوید: شکوه از اختـر طالع نتوان کرد کلیم! زینت بخـــت و گــل تارک ادبار من است (همان: 82) جام جهان نما: کلیم، بر خلاف هنجار دیرینه ی ادبی ،که نسبت به جام جم یا جام جهان نما نگرش مثبتی ابراز شده است، در نگرش منفی به آن گوید: می نشاط، نه جـام جهـان نما دارد که کیمیای طرب کاسه ی گدا دارد (همان: 197) جغد: کلیم بر خلاف عرف و هنجار ادبی- که جغد را مظهر شومی و نحسی می داند- و همنوا با دیگر شعرای سبک هندی، نظیر صائب[9] به تحسین جغد می پردازد: زآن سعادت که بـود لازم ویرانه ی فقر خویش را جغــد، برابر به هما می گیرد (همان: 248) در کمین ننشستن برای شکار: دکترشميسا در مورد سبك و نگرش خاص هنرمند به جهان درون و بيرون – که مصداق کامل مبحث هنجار گریزی و آشنایی زدایی است- مي نويسند:«سبك، حاصل نگاه خاص هنرمند به جهان درون و بيرون است كه لزوماً در شيوه خاصي از بيان تجلي مي كند. به عبارت ديگر هر ديد ويژه اي در زبان ويژه اي رخ مي نمايد.برطبق اين تعريف هر گاه كسي به آفاق و انفس نگاه تازه اي داشته باشد به ناچار براي انتقال صور ذهني خود-مافي الضمير خاص خود-بايد از زبان جديدي استفاده كند.اصطلاحات و نحو و تركيب نويني به كار برد. به ناچار اسم واصطلاح وضع خواهد كرد،يا به لغات و اصطلاحات بار معنايي تازه اي مي دهد. در روابط كلامي تصرف مي كند و يا به كمك مجاز وتشبيه واستعاره و سمبل خواهد كوشيد تا به نحوي ديد نوين خود را براي ديگران مجسم كند.»(شميسا،1374: 16-15).کلیم ، به جهت خلق معنی و مضمون جدید یا معنی بیگانه، با تصرف در روابط کلامی رایج در عرف و هنجار ادبی، از خود اصطلاح وضع کرده و معتقد است که برای شکار صید، نباید در کمین نشست: در کمین منشین اگر خواهی شکار افتد به دام خویش را بنما که آن روی نکو صید افکن است (دیوان،1376،ج1: 85) دل شکستن: کلیم، بر خلاف عرف و هنجار ادبی، بخصوص شعرای عرفانی ، که معتقد بودند: «از هر دلی روزنی به حق است و شایسته نیست که خاطر موری شکست»[10]و« شاد کردن خاطری را بهتر از آباد کردن هزار کعبه»[11] می دانستند، معتقد است که در این زمانه که دلِ مردم مخزن کینه است، شکستن یک دل ، برابر با آباد کردن کعبه است: گر دل این مخزن کینه است که مردم دارند هر که یک دل شکند، کعبه ای آباد کند (همان: 314) اما صائب، همنوا و هم اندیشه با شعرای عارف و بر خلاف کلیم ، معتقد است که: تار و پـود عالم امکان به هم پیوسته است عالمی را شاد کرد، آن کس که یک دل شاد کرد (غ2354ج3ص1160) دم مسیح: کلیم بر عکس عرف و هنجار ادبی و شعرایی همچون خاقانی و حافظ[12] و بر خلاف ادبیات عرفانی، طبیب مرگ را بر دم مسیح(ع) ترجیح داده ،گوید: فیض دم مسیح به دل مردگان گذار آمد طبیب مرگ، تلاش دوا بس است (دیوان،1376،ج1: 69) راستی: کلیم ، زمانی همنوا با اکثریت شعرا به تحسین و ستایش از راستی می پردازد و همگان را به آن دعوت می کند و زمانی نیز بر خلاف عرف و هنجار ادبی، به نکوهش و نگرش منفی نسبت به آن پرداخته و از آن برحذر می دارد.در نگرش منفی نسبت به راستی گوید: مباش راست که در خاک و خون بود جانت به گوش هوش ، نی ِ تیر این نوا دارد (همان: 197) چون عصا هر کس که باشد بهره مند از راستی زیر دست خلـق شد محکوم نابینا فتاد(همان: 183) راهبر و پیر طریقت: مضمون راهبر(رهبر) یا پیر طریقت، در شعر کلیم، در دو مفهوم کاملاً متضاد از هم ، مورد استعمال واقع گردیده است. از جمله ی مضامینی است که خواننده را در پی بردن به سبک شخصی و منحصر به فرد شاعر که همان هنجار شکنی و آشنایی زدایی و مخالف خوانی است ، رهنمون می شود. کلیم، بر خلاف عرف و هنجار دیرینه ی ادب فارسی ؛ بالاخص ادبیات عرفانی و شعرای عارفی نظیر: عطار، مولوی ، حافظ[13] و دیگران عمل کرده و به جهت دست یافتن به معنی بیگانه، خودِ راهبر را راهزن دانسته و معتقد است که سالک راه حق تنها از راه تجرید به مقصد نایل می گردد: سالک به مقصد از ره تجرید می رسد در راه عشق رهبر من، رهزن من است (همان: 84) راهزن: راهزن ، همچون مضمون راهبر، از جمله ی مضامینی است که در تعیین سبک شخصی و منحصر به فرد کلیم و دیگر شعرای سبک هندی نظیر: صائب و تأثیر تبریزی[14] - که همان هنجار شکنی و آشنایی گریزی است - نقش اساسی را ایفا کرده است. این مضمون نیز همچون راهبر، در دو صورت متضاد از هم به کار رفته است. کلیم با هنجار شکنی ،در نگرش مثبت به راهزن گوید: در سرنوشت بختــم، خطّ مسلّمی نیست گم می کنم رهی را کآن راهزن ندارد (همان: 214) نزد ما سود سفر سرمایه از کف دادن است راه ما ناامن خواهد شد چـو بـی رهزن شود (همان: 365) سایه بال هما: کلیم بر عکس عرف و هنجار ادبی، و همنوا با صائب[15] در نگرش منفی به سایه بال هما گوید: سری که دولتش از سایه ی گریبان است به زیر سایـه بال هما نخواهد شد(همان: 275) شکوه و شکایت از روزگار: شکوه و شکایت از روزگار در شعر کلیم که به دنبال به دست آوردن معنی بیگانه است به دو صورت متضاد از هم بیان گردیده است. کلیم،( با مخالف خوانی و بر خلاف هنجار دیرینه ادبی) همنوا با ناصر خسرو و خیام و صائب و سایر شعرای هم سبک خویش[16] می گوید که از دست روزگار شکایتی ندارد: شکوه ام از دهر نیست، داد ز ابنـای او در همه ملک این پدر بد پسر افتاده است (همان: 98) از چرخ چه می نالی اگر بخت نداری؟ بی طالعی طفل ز تقصیـر پدر نیست (همان: 130) عاشق دلگیر و بستان: کلیم بر خلاف هنجار ادبی؛ علی الخصوص حافظ[17]، جهت مطرح کردن معنی و مضمون جدید، معتقد است که علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست: علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست به چشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست (همان: 142) عنقا: کلیم، همچون شعرای هم سبک خویش نظیر صائب تبریزی و دیگر شعرا ، با شخصیت ها و موجودات مذهبی و تاریخی و اسطوره ای برخوردی دوگانه دارد، یعنی به نگرش مثبت و منفی نسبت به آنها می پردازد. کلیم برخلاف سنت دیرینه ی ادبی ، در نگرش منفی به عنقا گوید: در کیش ما تجرّد عنقا تمام نیست در قید نام ماند، اگر از نشان گذشت (همان: 164) شهرت به هر که یار شد، آفت به او رسید رشکـی دلم به عزلت عنقا نمی برد(همان: 227) گشاده دستی: کلیم ، بر خلاف هنجار دیرینه ی ادب فارسی ، ادعا دارد که: ز بار منّت احسان اگر آگه شوی دانی که هر کس دست بخشش بسته تردارد کرم دارد (همان: 203) کرم ز بخل به، امـا بخیل به ز کریم بخیل هرگز کس را گدا نمی خواهد (همان: 379) مجنون: کلیم بر خلاف عرف و هنجار نسبت به شخصیت مجنون، گوید: به پختگی جنون کی به من رسد مجنون؟ همین بس است که من شهری ،او بیابانی است (همان: 115) نتیجه: با تحقیق و تفحص در سبک هندی(اصفهانی) ؛ بخصوص اشعار کلیم کاشانی، که از جمله ی پیشروان این سبک به شمار می آیند، می توان نتیجه گرفت که کلیم و دیگر شعرای این سبک نظیر صائب، با طرح مطالبی که پیش از آن در شعر نبوده و با باز سازی مضامین کهن و با دادن بار معنایی کاملاً جدید به عناصر و واژگان شعری و با کمک گرفتن از دو عامل مهم: « زبان مردم کوچه و بازار » و «زمان» که سرایش اینگونه اشعار و مضامین را ایجاب می کرد، به معنی بیگانه ( معنی برجسته ، طرز تازه) و هنجار شکنی که تا آن زمان تا حدودی بی سابقه بود، دست یافته اند. کلیم کاشانی، از جمله ی شعرای صاحب سبک و توانمند و مضمون آفرین سبک هندی است که در راه دست یافتن به معنی بیگانه و به اصطلاح فرمالیست های روسی «بیگانه سازی» و آشنایی زدایی ،سر مشق شعرای بعد از خود نظیر صائب تبریزی و دیگران واقع گردیده است.کلیم، به مضامین کهن شعری دلبستگی نداشته و با نهادن کرسی سپهر در زیر پای فکر، در فکر دست یافتن به معنی برجسته است. وی با تعمق در جوهره و روح عناصر و پدیده ها و مظاهر طبیعت پیرامون خود، به آفرینش معانی و مضامینی متضاد از مضامین پیشینیان توفیق یافته که در آثار آنان، نشانه ای از این گونه مضامین به چشم نمی خورد. هنجار شکنی در اشعار کلیم و دیگر شعرای این سبک به دو صورت مطرح گردیده است: یکی اینکه: کلیم و دیگر شعرا از جمله صائب، به تحسین و ستایش از عنصر و پدیده ی شعری( به عنوان مثال: راهزن) می پردازند که آن عنصر، در عرف و هنجار ادبی، مورد نکوهش واقع گردیده است. دوم اینکه: به نکوهش از پدیده ای(به عنوان مثال: عنقا) می پردازند که آن پدیده در اشعار گذشتگان، مورد تحسین و ستایش واقع گردیده است. پی نوشت ها: -[1] صاحب تذکره ی نصر آبادی کلیم کاشانی را خلّاق المعانی ثانی خطاب کرده است.(نصرآبادی،1352: 220). [2] -مسعود سعد: غمین نبــاشم ازیرا خـــدای عزّ و جلّ دری نبنــــدد تـــــا دیگــری بنگشـــــاید (دیوان،1374: 123) [3] - سعدی : فروتـن بـــود هـــوشمنـــد گـزیـــــــن نهـــــد شاخ پــــر میـــــــــوه سر بر زمین (بوستان،1375: 134) [4]- سنائی: چون دو گیتـــی دو نعــــــــل پای تو شد بــــــر سر کـــــــوی، هر دو را بگــــذار (دیوان،1385: 139) [5] - صائب در انتقاد از آب خضر و چشمه حیوان، گوید: نظر به چشمــه ی حیوان نمی کنم صائب! مـــــــرا ز راه بــــرد جلوه ی سراب کجا؟ (غ574ج1ص281) واعظ قزوینی:نیک نامـان فارغند از منّت عمردراز زنده جاوید را با چشمه ی حیوان چه کار؟ (دیوان،1359: 239) راقم مشهدی در نکوهش و انتقاد از آب خضر گوید: از جـــوی خضر رفتی، گاهی به جوی دیگر بـــــودی اگـــــــر روانی درآب زنـــدگانی (صیادان معنی،1390: 979) قدسی مشهدی:ازچشمه حیوان مطلب زندگی خضر کاین فیـــــض بجــز خنجر جلاد ندارد (دیوان،1375: 435) شانی تگلو( استاد صائب به عقیده ی صاحب تذکره خوشگو) در نگرش منفی به خضر و آب خضر گوید: ای دل ثبــــــات خضر و حیـــــــات جهان مخواه انـــــدوه بـــــی زوال و غــم بیکران مخواه گــــــر خــــــــــــود سکندری پی آب خضر مرو عمــــــر ابد بــــــــــرای غم جاودان مخواه (گلزار ادب،1389: 182) طغرای مشهدی: منّت آب خضـــــر نیست جــــــوی بــــر سر ما طالـــــــــع خشک لبی مانده به اسکندر ما (برگزیده ی دیوان،1384: 100) غزالی مشهدی: کسی کز لعل جانبخش بتان شد زنده باقی اگر انسان بود هرگز نجوید آب حیوان را (دیوان، 1388: 65) [6] - صائب در انتقاد و نگرش منفی به شخصیت خضر، که تعداد آن از تحسین و ستایش آن بیشتر است، گوید: بیکسی را کعبـــــه ی مقصود مــــــــی دانیم ما خضـــر را شمشیر زهر آلود می دانیم ما (غ282ج1ص145) دانش مشهدی: ای خضر! خوش ز همسفران دور مانده ای جز بیکسی نتیجه عمر دراز چیست؟ (قهرمان،1376: 112) وحید قزوینی: نیستم محتاج خضر از همت روشندلی از گداز خویش چون آیینه آبم داده اند (صیادان معنی،1390: 714) غالب دهلوی از آخرین شاعران سبک هندی، با تأسی از اکثر شعرای این سبک در نگرش منفی به خضر گوید: خارج از هنگامه سرتاسر به بیکاری گذشت رشته ی عمر خَضِر مدّ حسابی بیش نیست (دیوان،1376: 44) [7] - صائب همچون کلیم، و بر خلاف عرف و هنجار ادبی در نگرش مثبت به چرخ و فلک گوید: از دانش آنچــــــه داد کـــــــــم رزق می نهد چون آسمــــــــــان درست حسابی ندید کس (غ4855ج5ص2344) ناصر علی سرهندی در تحسین فلک گوید: اهل همت را نبــــــاشد تکیه بر بازوی کس خیمه ی افلاک، بی چوب و طناب افتاده است (پارسی گویان هند و سند،2435: 133) محسن تأثیر تبریزی با تأسی از کلیم و استادش صائب، و بر خلاف عرف و هنجار ادبی در ستایش از فلک گوید: تأثیــــــــر! فلک مــــــــــرتبه از طبع بلندیم لایـــــــق نبود جـــــــــــز زر انجم صله ی ما ( دیوان،1373: 248) [8] - غنی کشمیری از شعرای صاحب نام سبک هندی، هم دوره کلیم و مدفون در کنار سلیم تهرانی و کلیم و قدسی مشهدی، در ستایش از مرگ گوید: مــرگ گوارا شود، موی چو گردد سفید لذت دیگـر بود، خـــواب دم صبح را (صیادان معنی،1390: 475) واعظ قزوینی: مرگ نبود،عمر من!غیر از حیات تازه ای از حیات تازه، ترسیدن ندارد این همه (دیوان،1359: 361) [9] - صائب در نگرش مثبت به جغد گوید: معنی عـــــزلت اگر وحشت از آبادانی است جغد در مرتبه ی خویش، کم از عنقا نیست (غ1592ج2ص788) [10] - شاه نعمت الله ولی: چــــون ز هــــــر دل روزنـــی با حق بود خاطــــــر مـــــوری سزد گـــــــر نشکنی (دیوان،1385: 480) [11] - ابوسعید ابوالخیر: گــــر زآنکه هـــــزار کعبـــــــه آباد کنی بــــه زان نبـــــود که خاطــــری شاد کنی گــــــر بـنــــده کنی ز لطــــف آزادی را بهتــــــر که هـــــزار بنـــــــــده آزاد کنی (سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر،1370: 99) [12] - خاقانی: اکنون دوا طلب که مسیح تو بر زمی است کآنگه که رفت سوی فلک، فوت شد دوا ( دیوان،1374: 15) حافظ: طبیـب راه نشین درد عشق نشنــــاسد برو به دست کن ای زنده دل مسیح دمی (دیوان،1374: 356) [13] - عطار:پیـر بایـد ره را تنهـا مــــــرو از سر عمیـــــــا در این دریـــــــا مــــرو <
|