شعرناب

عشق از نظر عیسی نصراللهی/ نظرات مخالف را جوابگو هستم

/ تعریف کوتاهی از عشق، نوشته ی عیسی نصراللهی/ عشق به آن صورتی که در افسانه ها آمده و لیلی و فرهاد یا شیرین یا ویس و بیژن و عبدالسلامش خوانند وجود ندارد البته چه خوب بود که وجود میداشت ، باورش میکردیم و امید میداشتیم ولی نیست و این حقیقتی تلخ است نباید خودمان را بفریبیم... بنظرم می آید که عشق تنها حاصل تاملات و مسایل روحی روانیست و هر بار که انسانی کاستی حس کند به سمت خلا جذب میشود و این مورد هم نمیتواند استثنا باشد ...عمل و عکس العمل حاصل قضایای هیپوتالاموس است یعنی همان اشکالات روانی یا بقولی بر ایده ی آیسنک ayznak اختلالات درونی و عقب ماندگیهای حاصل از تلاش نافرجام مغز میباشد که همان تنشهای ذهنی پساوابستگی اند ....چطور است که انسانی با این خصایص بفهمد عشق چیست و حالا دوقورت و نیمش باقی باشد، جذب شود و جذب کند ؟ چنین نیست...وضعیت جسمانی اش اجازه نمیدهد (همیشه این مخها و تالاموسها و کمبودها ) مانعی بوده اند برای این کار ، و آدمیست که در مکتب پوزیویتیسم سیر میکند/ آنچه که عوام برایش خیالپردازیها و ادیبان و شاعران چه فلسفه ها که نبافته اند هر چند که اینجا خوب است گریز مختصری بزنم که به واقع فلسفه منطق هم ندارد( بگذریم). نیاز شدید جنسی را من به اصطلاح عشق میخوانمش...اگر آن نیاز نبود عشقی هم مطرح نمیشد و آن در بستر زمان حکایتها، داستانها و سروده هایی را بر خود دید و عشق نامیدنش. یادمان باشد که حس دلسوزی و وابستگی روحی و تکرار به عادت چیزهای مجزایی هستندکه هر یک با مطالب مبحوثه در تعارضند...در هر روی تعریف کوتاه عشق خیالی همان بود که واگویه شد(این ایده ای کاملا شخصیست و نظر غیر آن را با دلیل برایم بفرستید). یکم آذرماه نودوچهار/ عیسی نصراللهی


1