بررسی تطبیقی زن درنگاه ادیان-بخش اول بررسى تطبيقى زن در نگاه جاهليت اديان؛ اسلام و فمينيسم بخش اول سيد محمد حسين موسوی بى خبرى جوامع و قبايل پيشين از مواهب طبيعى و توانمندى هاى فطرى زن و ناديده گرفتن نقش نيرومند او در پديدايى جامعه سالم انسانى و تربيت فرزند و تحكيم مبانى خانواده كه با حكمت و تدبير پديد آورنده هستى در عرصه وجودى او به وديعت نهاده شده, او را در طول تاريخ, در تنگناى داوريهاى ناسالم و ستم بار قرارداده است. امروزه بعضى از قلم فرسايان دگرانديش در آثار و نوشتار خود هرگاه از مراتب و جايگاه زن در اجتماع سخن به ميان مى آورند, پندار و رفتار عرب جاهلى پيش از اسلام را سمبل استبداد و ستم نسبت به زن ياد مى كند و از سوى ديگر, كمال شخصيت زن را در الگويى نشان مى دهند كه در عرصه تمدن جديد دنياى غرب عرضه شده است. گرچه اين حقيقت بر كسى پوشيده نيست كه در جـاهليت پيش از اسلام مواهب حقوقى و ارزشهاى انسانى زن پايمال شده بود, ولى جستار و تكاپو در متون تاريخى به روشنى نشان مى دهد كه: نه جاهليت پيش از اسلام, تنها مظهر تعدى به حقوق زن بوده و نه تمدن امروزين غرب, چراغ روشن و نور اميدآفرين براى جامعه زنان بوده و هست! در روزگارانى كه خورشيد تابناك وحى و نسيم آسمانى و جان پرور پيامبران بر دل مردگان مى دميد تا مدتى بارقه اميد زندگانيِ انسانى و آبرومندانه, براى جامعه زنان نيز پديد مى آمد, ولى هرگاه با گذشت زمان, اين مشعل تابناك آسمانى در زير لكه هاى تيره و تار عادات و سنتها و اوهام و خرافات جعل و تحريف, پنهان مى شد, بار ديگر تعدى و تجاوز به حقوق زن از سرگرفته مى شد. اين نوشتار نگاهى تطبيقى به (باورهاى جاهليت و شخصيتها و مكتبهاى فلسفى و اديان پيش از اسلام, چون آيين زرتشت, يهود, مسيحيت, فمينيسم و مكتب اسلام نسبت به زن) را دنبال مى كند تا مگر در اين مقايسه جايگاه و كاركرد هر يك از اين ديدگاه ها و مكاتب را بنماياند. جايگاه (زن) در فرهنگ عرب جاهلى در جاهليت پيش از اسلام در شبه جزيره عربستان, زن در پايين ترين موقعيت و مرتبه بود, تنزل مقام زن و قرارگرفتن او در فهرست داراييها و (مايملك) مرد, سراسر زندگى زنان را تحت تأثير قرار داده بود. حق حيات و موجوديت بزرگ ترين حقى را كه عرب جاهلى از زن گرفته بود, حق حيات و زندگى بود. مردمى كه در طى قرنها بت پرستى و دورى از توحيد و فساد اعتقادى و اخلاقى فطرت آنها را پوشانيده بود, بدان سان متكبرانه زندگى مى كردند كه حتّى موجوديت زن بر آنها گران مى آمد. در جاهليت, ولادت دختر را به فال بد مى گرفتند و از تولد فرزند دختر به شدت رنج مى بردند. به نصّّّ قرآن كريم هرگاه از دختر بودن نوزاد خبردار مى شدند, رنگ شان از شدت غضب سياه مى شد: (و اذا بشّّّر أحدهم بالأنثى ظلّّّ وجهه مسودّّّاً و هو كظيم. يتوارى من القوم من سوء ما بشّّّر به أ يمسكه على هون أم يدسّّّه فى التراب ألا ساء مايحكمون) نحل/59 ـ 58 آن هنگام كه مژده تولد دخترى به يكى از آنها داده مى شد از شدت غم و حسرت رخسارش سياه مى شد و سخت دلتنگ مى شد و به خاطر اين ننگ روى از قوم خود پنهان مى نمود و به فكر مى افتاد كه آيا آن دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد يا آن كه زنده در گورش كند. آگاه باشيد كه آنها بسيار بد حكم مى كنند. بزرگ ترين نشانه ناراحتى آنان از ولادت دختر اين بود كه در بسيارى از قبيله ها نوزادان دختر را بلافاصله مى كشتند و يا زنده به گور مى كردند. جريان قيس بن عاصم كه پس از مسلمان شدن در حضور پيامبر(ص) به زنده به گور كردن 13 دختر خود اعتراف كرد, در تاريخ عرب جاهلى ثبت شده است.1 دختركُشى هاى عرب جاهلى از دو عامل سرچشمه مى گرفت: عامل نخست, فقر و تهى دستى بود كه سبب مى شد, با كشتن دختران شان از تعداد عائله كه به درآمد زيادى نياز داشت بكاهند. عامل ديگر اين بود كه آنان وجود دختر را ننگ مى دانستند, زيرا از يك سو فرستادن دختر را به خانه شوهر به ويژه اينكه شوهر از قبيله بيگانه و كم آوازه اى باشد, به صلاح خود و قبيله خود نمى ديدند. از سوى ديگر در جنگهاى احتمالى كه بين عرب جاهلى به عنوان يك عادت درآمده بود, بيم به اسارت رفتن زنان و دختران احساس مى شد, و از نظر آنان كشتن يك دختر بهتر از اسارت او بود. دختر كشى هاى اعراب جاهلى سبب شد كه در برهه اى زن در ميان آنان كم ياب شود. از اين رو در ميان بعضى از قبايل عرب چند مرد با يك زن ازدواج مى كردند و نام اين ازدواج را ازدواج(ضماء) گذاشته بودند. ا گر فرزندى در چنين شرايطى به دنيا مى آمد, از آنِ كسى بود كه شباهتش با او بيشتر بود. ازدواج در جاهليت اهانت ديگرى كه در آن روزگار به مقام و حيثيت زن مى شد, ازدواجهايى بود كه با اشكال گوناگون به رسميت شناخته شده بود. در بين عرب جاهلى در چند همسرى هيچ حدّّّ و مرزى نبود. گذشته از هر حق طبيعى ديگر, از نظر نفقه نه تنها مرد عهده دار نفقه زنان پرشمار خود نبود كه حتى از وجود آنان به شكلهاى مختلفى چون واداشتن به كارگرى و درآمدزايى, و در مورد كنيزان, با مجبور كردن به زنا, قرض و كرايه دادن به ديگران و… ثروت و دارايى خود را مى افزود. همچنين در جاهليّّّت ازدواجهايى به اشكال گوناگون رواج يافته بود; بعضى از آن ازدواجها را كه در قرآن نيز اشاره شده ياد مى كنيم: نكاح مقت: هرگاه فردى فوت مى كرد پسر بزرگ وى همسر متوفى را (در صورتى كه مادرش نبود) با انداختن پارچه اى بر وى مانند ساير اموال پدر به ارث مى برد, اگر اين زن زيبا بود با او ازدواج مى كرد و اگر تمايلى به وى نداشت; يا او را به ديگرى تزويج مى نمود و مهريه او را دريافت مى كرد, و يا با مانع شدن وى از ازدواج, او را زندانى مى نمود تا پس از مرگ وى وارث اموال او شود.2 نكاح جمع: در عصر جاهليت برخى از اعراب كنيزان را مى خريدند و آنها را به زنا با افراد مختلف وادار مى كردند و بدين ترتيب از ثروت هنگفتى برخوردار مى شدند.3 نكاح بدل: هرگاه مردى از زن فرد ديگرى خوشش مى آمد همسر خود را با همسر آن مرد معاوضه مى كرد و زنان نيز در مقابل هواهاى نفسانى مردان چاره اى جز تسليم نداشتند. اين مبادله با الفاظ (انزل عن دابّّّتك, أنزل لك عن دابّّّتى) يا (انزل اليّّّ عن امرأتك, أنزل لك عن امرأتى); يعنى تو از مركب خود (كنايه از زن او بود) به نفع من پياده شو, من نيز از مركب خود (يعنى همسرم) به نفع تو پياده مى شوم.4 نكاح خِدن (دوست): در عصر جاهليت برخى از زنان ومردان با برقرار كردن روابط پنهانى به زنا مى پرداختند. اين نوع نكاح نه تنها مهر و نفقه را الزام نمى كرد, بلكه به جهت آن كه در خفا صورت مى گرفت مورد تقبيح نيز واقع نمى شد. سفاح: در ميان اعراب روشهاى مرسوم ازدواج, قانونى و غير از آن موارد سفاح (زنا) شمرده مى شد. كلمه سفاح در لغت به معنى زنا و بى عفتى مى باشد و آيه (غير مسافحات و متّّّخذات أخدان) ازدواج با اهل سفاح و خدن حرام شمرده شد. برخى فرق ميان (مسافحات و متّّّخذات أخدان) را عموم و خصوص گفته اند; چه مسافحات در سرّّّ و جهر است. اما اتخاذ اخدان فقط در سرّّّ صورت مى گيرد.5 نكاح شغار: يكى از انواع نكاحهاى عرب جاهلى آن بود كه شخصى دختر يا خواهر خويش را به نكاح فرد ديگرى در مى آورد و به جاى گرفتن مهريه با دختر يا خواهر آن فرد ازدواج مى كرد. بدين ترتيب, زنان به جاى مهريه زن ديگرى مبادله مى شدند. ازدواج اجبارى: كسى به نزد اقوام دختر مى رفت و پس از خواستگارى شرايط ازدواج توسط اولياى دختر تعيين مى گشت و ازدواج صورت مى گرفت. دراين ميان دختر مطيع بود و بايد همه شرايط را مى پذيرفت. نكاح ضماء: چنان كه ياد شد به دليل كمبود زنان, مرسوم شده بود كه چند مرد با يك زن ازدواج كند و نام اين گونه ازدواج را نكاح (ضماء) گذاشته بودند. گونه هاى زشت ديگرى از ازدواج نيز در بين آنان رواج داشت كه به همين اندازه بسنده مى شود. حقوق مالى زن در دوران جاهليت به همان دليل كه براى زن كمترين جايگاه انسانى و ارزش قائل نبودند, زن حق مالكيت نداشته و مالك هيچ چيز به حساب نمى آمد. در رسوم جاهلى, مالى به زن تعلق نمى گرفت و بر فرض تعلق گرفتن چيزى, خود او مالك آن به حساب نمى آمد, بلكه تملك آن به عهده ولى يا شوهر زن بود. منابع دارايى و آسايش مالى زن را مى توان در امور زير خلاصه كرد كه در جاهليت هيچ يك به زن تعلق نمى گرفت. 1. كار و دستمزد: در جاهليت گرچه سخت ترين كارها به عهده زنان گذاشته مى شد, ولى هيچ كار مزدى را از هيچ كسى دريافت نمى كرد, بلكه چنان كه گفته شد, دست رنج او را شوهر يا وليّّّ او تصاحب مى كرد. 2. حق نفقه بر شوهر; كه يكى از منابع رفاه و آسايش مالى زن برعهده شوهر است. در دوران جاهلى نه تنها شوهران به زنان نفقه نمى دادند كه آنان را براى درآمد مالى بيشتر به كارهاى شاقّّّ و طاقت فرسا مجبور مى كردند و حاصل كار و زحمت آنان را بر دارايى خود مى افزودند. 3. مهر; در جاهليت به زنان مهرى نيز تعلق نمى گرفت. اگر در بعضى قبايل چيزى شبيه مهر مرسوم بود, در واقع قيمت زن بود كه اولياء زن آن را تصاحب مى كردند, و تنها كسى كه هيچ بهره اى از آن نمى برد خود زن بود. جمله (هنيئاً لك النافجة) كه در هنگام تولد دختر به خانواده او گفته مى شد نمايانگر تعيين قيمت زن بود. (نافجة) شترهايى بود كه از سوى خانواده شوهر در هنگام ازدواج به خانواده زن داده مى شد. گفتن جمله يادشده به خانواده دختر در هنگام ولادت به اين معنى بود كه با بزرگ شدن اين دختر به تعداد شترهايت افزوده مى شود. 4. ارث: در عصر جاهليت, زن نه تنها از ارث, بهره اى نداشت كه خود به سان ديگر (مايملك) متوفى توسط زورمندترين وابسته متوفّّّى به ارث مى رفت, آن گاه اگر جوان و زيبا بود او را به زنى مى گرفت و گرنه او را به ديگران مى فروخت و يا تزويج مى كرد, يا او را در خانه زندانى مى كرد تا بميرد. هرگاه پدرى فوت مى كرد و فرزندان صغيرى از خود بر جاى مى گذاشت, باز هم يكى از اشخاص زورمند از ميان خويشان, سرپرستى آنان و اموال آنان را به عهده گرفته تمام دارايى آنان را تصاحب مى كرد. اگر فرزند يتيم متوفى دختر بود, با او به زور ازدواج مى كرد و چنانچه پس از ازدواج او را باب ميل خود نمى ديد, پس از تصاحب اموالش او را طلاق مى داد. در اين صورت دختر نه تنها فاقد ثروت خويش بود كه ديگر كسى تمايل به ازدواج با وى و تأمين هزينه هاى او را نداشت. بدين گونه كه ياد شد, نه زن از شوهر و نه دختر از پدر و يا ديگر بستگان خود به هيچ عنوان ارث نمى برد. زن در قبايل غيرعربى قبايل غيرعربى نيز در پايمال كردن حقوق زن كمتر از اعراب جاهلى نبودند. كشتن, شكنجه, اهانت و تضييع حقوق همه جانبه زنان در همه نقاط دنيا كه نور وحى در آن نتابيده و يا دستخوش تحريف شده بود همانند آنچه در عرب جاهلى بود, بلكه حتى دردناك تر از آن هم وجود داشته است. از منظر بسيارى از قبايل, زن حق كمترين دعوى برابرى و مقاومت با همسر خويش را نداشته و ندارد. در بعضى قبيله ها زنان حق غذا خوردن با شوهران بر سر يك سفره نداشته و شايستگى سكونت در يك منزل را نيز ندارند. در بعضى قبيله ها زن از خوردن گوشت كه خوراك لذيذى است ممنوع بودند. در جزيره تاسمانى (از جزاير اقيانوسيه) و استراليا در بعضى موارد به واسطه گرسنگى دختران خود را مى كشتند و گوشت آنان را مى خوردند.6 در يونان قديم زن در معرض خريد و فروش قرار مى گرفت و قيمت زن, بيش از پنجاه پيمانه جو نبود; البته هرچه زن جوان تر بود قيمتش هم بيشتر بود. هرگاه زنى در معرض فروش قرار مى گرفت, مى بايست تا آخرين رمق براى مالك بعدى خود كار مى كرد.7 در بعضى نقاط هندوستان آتش پرست ها پس از مرگ شوهر, زندگى را براى زن روا نمى دانستند و با سپرى شدن چهل روز از مرگ شوهر به رسم عزادارى زن را مى كشتند و يا در آتش مى سوزاندند. در آيين آنان بهترين زن كسى بود كه پس از مرگ شوهر, خود را مى سوزاند.8 در ايالت (مارتا) دو نفر از امراى هندى مردند; يكى 17 زن داشت و ديگرى 12 زن, از مجموع 29 زن تنها يك نفر كه حامله بود تا زمان وضع حمل زنده ماند و بقيه همه درآتش سوزانده شدند.9 قبايل وحشى هندوستان (از سيلان تا هيماليا) دختران خود, حتى آنانى را كه به سن بلوغ و رشد رسيده بودند مى كشتند; زيرا از نظر آنان, ماندن دختر بدون شوهر در خانه پدر ننگ بود و زندگى كردن با شوهرى كه موقعيت اجتماعى خانوادگى نداشت نيز ننگ بود و ازدواج با شوهر همدوش, جهيزيه سنگين لازم داشت; پس بهترين راه كشتن دختران بود.10 تا مدتها پيش براى رضايت خاطر (كالى) كه يكى از خدايان هنديان است زنان حامله را سر مى بريدند, آن گاه خون او را به قربانگاه پاشيده و سر او را در نزد معبود خود تقديم مى كردند.11 نزد بعضى از چينيها تا نزديك به عصر حاضر, زن كمترين قيمت و ارزشى نداشت. اگر مادرى دختر به دنيا مى آورد خويشاوندان به عوض مبارك باد به پدر و مادر تسليت مى گفتند و پدر و مادر تامى توانستند نوزاد دختر را از خود دور مى كردند يا در بيابان مى انداختند, يا مى فروختند.12 زن و جوامع متمدن محروميت زن تنها به قبايل وحشى خلاصه نمى شد, بلكه حتى در تمدنهاى بزرگ نيز مشهود بود. در مصر براى زياد شدن رود نيل, دختران را به زيور آراسته و در آن غرق مى كردند. در كشورهاى (اسكانديناوى) تا سال 1392 ميلادى به دختر هرگز ارث نمى دادند. تنها در هنگام عروسى, جهيزيه اندكى به او داده مى شد. در روم قديم, زن مطلقاً ارث نمى برد; نه از دارايى پدر و نه شوهر. و در انتخاب شوهر نيز حق رأى و اظهارنظر نداشت.13 بعضى از روميان به منظور ازدياد نسل, زنان خود را به ديگر دوستان خود به قرض و كرايه مى دادند. البته به اين شرط كه آن دوست, توان به وجود آوردن فرزندان شايسته را داشته باشد. چنان كه يكى از مفتيان روم به نام (لكورك) براى ازدياد نسل, قرض دادن زن را تجويز كرد. به گفته بعضى تاريخ نويسان, افلاطون و سقراط نيز اين قانون را تجويز مى كردند. سقراط زن خود (گران طيب) را به (اليبياد) خطيب معروف قرض داد.14 در باور يونانيها زن شخصيت حقوقى نداشت. به خاطر مطالبات مالى حق رجوع به دادگاه نداشت. در نزد آنان محروميت دختر از ارث, اصل كلى و پذيرفته شده بود. بلى در اواخر تجويز كرده بودند كه اگر كسى بميرد و فرزند پسر و دختر داشته باشد دختر در صورتى ارث مى برد كه با برادر خود كه از يك پدر باشد ازدواج كند و اين ازدواج در صورتى صحيح بود كه برادر و خواهر از دو مادر باشند.15 در ايران قديم, چه در ميان طبقه اشراف و چه طبقات پايين تر جامعه, زن هرگز حق آزادى و ا ختيار و اظهار نظر در تشخيص خير و شر و تصميم در امور زندگى خود نداشت و در اظهارنظر براى گزينش شوهر نيز مجاز نبود. اختيار زنان و دختران در همه زمينه هاى حقوقى با اوليا و يا شوهران آنان بود.16 به گفته بعضى مورخان در ايران قديم بر اساس انديشه غلط (حفظ نسب خانواده و مخلوط نشدن خون اين خانواده با خانواده ديگر) ازدواج با محارم را; حتى برادر با خواهر, جايز و گاه لازم شمرده مى شمردند. (بهرام چوبينه) با خواهرش (گوديه) ازدواج كرد. شخصى به نام (مهران) از طبقه اشراف ايران كه بعداً مسيحى شد پيش از مسيحى شدن با خواهرش ازدواج كرد. در آتن باستان, مهد دموكراسى, زنان و بردگان جزء شهروندان به حساب نيامده و حق رأى دادن و شركت در انتخابات نداشتند .17 (در اروپا, عصر حاكميت شرك, زنانى كه با بردگان ازدواج مى كردند, محكوم به اعدام مى شدند). زن در اروپا در حيطه قانونى قرار داشت كه مردان را مجاز مى دانست زن خود را به دلخواه كتك بزنند, و اين ضرب و جرح اقدامى روشنفكرانه در جهت حمايت از زن و كارى قانونى محسوب مى شد.18 اروپا پس از انقلاب فرانسه نيز در بستر آزادى فردى براى زنان جايگاهى در نظر گرفت كه مردان را مجاز مى كرد تا با خشونت روميان باستان با زنان رفتار كنند. افلاطون با آن كه از برابرى (مرد) و (زن) حمايت مى كرد, و ورود زنان را در پاره اى از موقعيتهاى اجتماعى مى پذيرفت,با اين حال خداوند را سپاس گفت كه او را مرد آفريده است.19 ارسطو مى گويد: (زن و بنده بر اساس طبيعت خود محكوم به اسارت بوده و سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند.)20...ادامه دارد...... منبع:http://maarefquran.org/
|