شعرناب

زبان فارسی و نابسامانی هاي تلفظی آن

زبان فارسی اگر به آن زبانی گويم که در ايران امروزی، تاجکستان و افغانستان مروج است و رسميت دارد و زبان ميانجی اين کشور ها را می سازد و زبان بخشهايی از کشور هايی ازبکستان، پاکستان و هندوستان را نيز دربر می گرفت. و روزگاری درازی زبان رسمی و فرهنگی اين کشور ها را نيز می ساخت، زبانی ست تاريخی و زبان ميانجی تيره ها و تبار های گوناگون قارهء آسيا و قلمروی تمدنی و فرهنگی آريانا و خراسان بزرگ.
و يکی از ده زبان زنده و مهم دنياست که بيشترين تأثير فرهنگی بر روان انسانی و هويت فرهنگی ما گذاشته است.
و همچنان به مانند زبان های ديگر دنيا دارای گونه هايی زبانی می باشد. سوای گونهء نوشتاری که زبان معياری امروزی را می سازد؛ در برگيرندهء گونه هايی تاريخی، جغرافيايی، محلی، کاربردی شغلی نيز می باشد. با دريغ بايد گفت: اين زبان با وجود غنامندی و پيشنيه ی پُربار فرهنگی دچار تشتت و نابسامانی هايی ساختاری، واژگانی، آوايی و نوشتاری می باشد.
با وجود تلاش دسته ی از زبان شناسان و ادب شناسان ارجمند: دکتور بهار، دهخدا، دکتر معين، دکتر خانلری، رضا باطنی، داريوش آشوری و از افغانستان دکتور جاويد، واصف باختری، دوکتور يمين، پاسين تخاری، نجيب الله ماهر هروی، دوکتور ابهام و نگهت در راستای از ميان برداشتن نابسامانی های اين زبان بازهم مقدار زيادی از نابسامانی های اين زبان بر سر جايش مانده است.
که رفع آن تلاش همگانی و گروهی گسترده ی از نويسندگان و فرهيخته گان ما را می خواهد.
مقالتی که ميخوانيد درنگی بر يکی از اين موارديست که در بالا به آن اشاره شد که همانا نابسامانی هايی تلفظی اين زبان می باشد.
پيش از آنکه از نابسامانی های تلفظی بگويم و چند گونه گی های آن، از نقش آوا ها و قواعد آن در ساختار زبان می گويم و دلايل منطقی آن.
نقش آوا و قواعد آوايی آن:
«قواعد آوايی دستور زبان، نمای اصلی و صوتی بر جملهء زبان را تعين می کند و جمله را نمايش می دهد؛ به عبارت ديگر، قواعد آوايی، صورت صوتی يا چگونگی تلفظ جمله های زبان را هويدا می سازد و روساخت ناشی از بخش نحوی را به صورت های آوايی متناسب مرتبط می کند و بدين وسيله صورت های زبانی را شکل می دهد. در واقع می توان گفت که قواعد آوايی، روساخت جمله را به صورت «گفته» ظاهر می کند و به گوش می رساند.
به وسيلهء اين قواعد کليهء کلمات به تلفظ در می آيند.
بدين ترتيب در هر زبان ساخت آوايی خاص مورد پذيرش و هرگونه ساخت غير آن مردود است، مثلاً در زبان فارسی، ساخت آوایSabrowشبرو قابل قبول است اما ساخت آوايیSbrow«شبرو» پذيرفته نيست و شنونده به راحتی تشخيص می دهد که کدام واژه می تواند جز قلمرو زبان خودش باشد و کداميک نمی تواند، حتا اگر معنای آن را هم نداند.»1
پيوستگی زبان به آوا:
«زبان يکی از وسايل ارتباطی ميان افراد بشر است که بر اساس آن، تجربهء آدمی در هر جماعتی به گونه ای ديگر تجزيه می شود و به واحد هايی در می آيد، دارای محتوايی معنايی و صورتی به نام تکراژ. اين صورت نيز بار ديگر به واحد های مجزا و متوالی تجزيه می شود بنام واج، که تعداد آنها در هر زبانی معين است. و ماهيت و روابط متقابل آنها هم در هر زبانی با زبان ديگر تفاوت دارد.»2
به نظر آندره مارتينه، زبان شنانس فرانسوی "کوچکترين واحد های معنايی يا معنادار که هم دارای صورت صوتی است و هم دارای محتوای معنايی تکراژ گفته می شود. سپس همين تکراژ ها در فشر بعدی، اجزايی تجزيه و تقسيم می شوند که فقط صورت صوتی دارند اما محتوای معنايی ندارند. اين اجزا را واج می نامند به مانند جمله زير: او با برادرش به خانهء ما می آيد.
تکراژ ها: او ـ با ـ برادر ـ ش ـ به ـ خانه ـ يی ـ ما ـ می ـ آی ـ د.
بنابر اين جمله بالا از يازده تکراژ سی واج ساخته شده است؛ پس می توان گفت که تجزيهء دوگانهء زبان شامل دو فرايند است:
تجزيهء اول ـ تجزيهء تکراژ ها (به کوچکترين واحد های معنايی)
تجزيهء دوم ـ تجزيهء تکراژ ها به واج ها (به کوچکترين واحد های آوايی نقش دار)
بايد توجه داشت که واج، صورت تلفظ شده حرف است و لزوماً ممکن است در نوشتار ظاهر نشود؛ چنانکه در فارسی، مصوت های کوتاه با وجود اين که واج هستند در نوشتار پديدار نی شوند"
با توجه به اينکه تکراژ دارای نقش دستوری و معنايی مستقل است و معيار اصلی آن اين است که نمی توان آن را به واحد های نحوی کوچکتر تقسيم کرد؛ مثلاً واژهء «دانش» از دو تکراژ (دان + ِش)، تشکيل شده است...
بنا بر اين دو دسته تکراژ می توان تشخيص داد: يک دسته از تکراژ ها دارای معنايی مستقل هستند و می توانند معادل با يک واژهء مستقل باشند؛ به اين ها تکراژ قاموسی گفته می شود؛ بنا بر اين «تکراژ قاموسی»، تکراژی است که دارای معنايی واژگانی و مستقل است و به عنوان يک پايه می تواند در ترکيبات به کار رود؛ مانند، من، هوا، باغ.
دستهء ديگر از تکراژ ها معنای مستقل قاموسی ندارند ولی در جمله و واژه نقش دستوری ويژه ای را بر عهده دارند. به اين ها تکراژ دستوری يا تکراژ نحوی گفته می شود؛ مانند: به، دَ (در پاين فعل مفارع)؛ ب (در آغاز فعل امری و التزامی) بنابر اين می توان گفت که تکاژ دستوری واحدی نحوی است که صورت دستوری يا نحوی را مشخص می کند.
ويژه گی های آوايی زبان فارسی
«فارس ميانه هشت مصوت د اشته سه مصوت کوتاه:a،i،u پنج مصوت بلندō،ē،ū،ī،ā
صوت های فارسی امروز ايران عبارتند ازu،i،ā،o،e،a.
در فارسی دری فرقی ميان مصوت هایu،i،a، و مصوت هایū،ī،ā، در کميت بوده است، يعنی نحوهء ادای مصوت های کوتاه با مصوت های بلند فرقی نداشته، زمانی ادای آنها باهم فرق می کرده است،
زمان ادای مصوت های بلند دو برابر مصوت های کوتاه بوده است.
اما امروز فرق مصوت هایo،e،a، با مصوت هایu،iوāفرق کمی نيست کيفی است،
يعنی نحوهء ادایaباāوeباiوoباuفرق می کند. واو و يای مجهول يعنی يايی و واوی ه در عربی شناخته است در فارسی امروز ايران،ē(يای مجهول) بهiوō، و واو مجهول بهu، بدل شده است.
در فارسی امروز افغانستان يای مجهول و واو مجهول هر دو باقی مانده اند.
در فارسی دری، هرگاهaدر پايان کلمه آمده است در خط با «a ⁄ o« نشان داده شده است. اين ها را های غير ملفوظ و های بيان حرکت ناميد.
در فارسی رسمی امروز ايرانaبهeبدل شده است. اما در مناطق وسيعی از ايران و در افغانستان و تاجکستان به جایeهمانaرا تلفظ می کنند...
صامتهای فارسی دری:
در فارسی دری صامتهای فارسی ميانه باقی مانده اند. صامت همزه از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است، همزه در کلمات عربی دخيل که همزه يا عين دارند، تلفظ می شود.
ث، ح، ص، ض، ط، ظ عربی به ترتيب در فارسی دری س، هـ، س، ز، ت تلفظ می شد، او امروز هم تلفظ می شوند.
«ذ» عربی در فارسی دری «ذ» تلفظ می شد، اما چون امروزه «ذ» فارسی دری به « َد» بدل شده « ذ» عربی «ز» تلفظ می شود.wفارسی دری، امزوه در ايرانvتلفظ میشود».4
اما در مورد خطوط عام قواعد آوايی فارسی دری به گونه بی فشرده و به تکرار می توان گفت: که ما دو دسته تکراژ ها داريم يکی تکراژ های قاموسی است که دارای معنای واژگانی مستقل است و به عنوان يک پايه می تواند در ترکيبات به کار رود، مانند: من، هوا، باغ، دريا و ...
دسته ديگر از تکراژ ها معنای مستقل ندارند ولی در جمله و واژه، نقش دستوری و ويژه ای را بر عهده دارند.
به اينها تکراژ دستوری تکراژ نحوی گفته می شود؛ مانند: به، َد (در پايان فعل مفارع)، با، ب، در (آغاز فعل امری و التزامی) و...
در هر حال گفته آمديم که تکراژ را نمی توان به واحد دستوری کوچکتری تقسيم کرد. تعداد تکراژ هاwو نحوهء ترکيت آنها برای تشکيل واژه ها، در زبانهای مختلف با هم تفاوت دارد، از اين نظر زبانها را به سه دسته می توانيم تقسيم کنيم:
1 ـ زبان انفصالی (گسلی) ـ زبان هايی هستند که واژه های آن اغلب از يک تکراژ دست می شوند، مانند زبان انگليسی
He will go home
2 ـ زبان التصاتی (پيوندی) ـ زبان هايی هستند که واژه های آن اغلب از پيوند تکراژ ها تشکيل می شود و می توان تکراژ ها را بدون دشواری از هم جدا کرد، مانند فارسی و ترکی آدم ـ ها، زن ـ ها ...
3 ـ زبان تلفيقی ـ زبان هايی که تکراژ ها در آن به گونه ای در يکديگر ادغام می گردند که اصلاً نمی توان آنها را به تکراژ های تقسيم کرد، مانند: لاتين و عربی
کُتُب = کتاب ـ نشانهء جمع
Ketab -> kotab
با اين وجود هيچ زبانی به طور يکدست و کامل از يکی از اين شيوه های ساخت واژه استفاده نمی کند. و غالب از فرايند های مختلف هر سه نوع ساخت واژه، سود می برند؛ البه ممکن است هر زمانی بيشتر تمايل و منطبق با يکی از اين شيوه ها باشد، زبان فارسی بيشتر تمايلب به جنبه التصاتی و سپس انفصالی است، جنبه تلقيقی نيز در آن گاهی وجود دارد. اما غالبا ازعربی وارد شده است.
يکی ديگر از ويژه گی های آوايی زبان فارسی ترکيب به ويژه آوا ها اين زبان است به طور مثال: در فارسی هر مصوت با يک ياد دو صامت ديگر يک هجا پديد می آورد. شش توع هجا در فارسی وجود دارد:
در قاعده اول بايد گفت که واج اول بر هجا فارسی هميشه صامت است. حال کلماتی داريم مانند: ابر، آب، او، اين و..
آيا اينها به مصوت شروع شده اند؟ در اينحا بايد توجه کيم که شکل نوشتاری يا دستگاهی نگارش و خط را با دستگاهی آوايی و واج ها اشتباه نکنيم. در اين واژه های به جای صامت همزهء آغازين، علام « ا» نوشته شده است و اين همان نارسايی خط و يا دستگاهی نوشتاری زبان فارسی است که برای همزه آغازين نشانهء ويژه ای ندارد.
در واقع اين واژه ها دومين واج شان مصوت است.
به واجنويس آنها توجه کنيد: ابر =?abr، آب =?ab، و ...
به اين نکته بايد توجه کرد که در کلمات فارسی اصيل، همزه تنها در آغاز کلمات می آيد و در وسط يا پايان کلمه به کار برده نمی شود. بنابر اين کلماتی مانند: تأويۀ، مسأله، و... فارسی اصيل نيستند.
در نتيجه يی قواعد هجايی زبان فارسی چنين فرمول بندی می کنيم:
1 ـ واج اول هميشه صامت است و هرگز مصوت در آغاز هجا نمی آيد.
2 ـ واج دوم هر هجا هميشه مصوت است و هرگز صامت دومين واج هجا نمی شود.
3 ـ واج سوم هر هجا نيز هميشه صامت و هرگز مصوت نيست.
4 ـ صامت های پايان هر هجا هيچ گاه بيشتر از دو تا نيست.
5 ـ هرگز دو مصوت در کنار هم نمی آيند.
6 ـ هر هجا فقط يک مصورت دارد، اما از يک تا سه صامت می تواند داشته باشد که صامت های دوم و سوم هميشه بعد از مصوت قرار می گيرند.
7 ـ هرگز بيش از دو صامت در کنار همی نمی آيند.
به گونه يی مقايسوی می توان گفت: در زبان انگليسی حد اقل يک مصوت تنها و حداکثر يک مصوت با هفت صامت اما در فارسی حداقل يک صامت و يک مصوت و حداکثر يک مصوت و سه صامت است.
از همين جا بخشی از تفاوت ساختمانی واژگان فارسی و انگليسی آشکار می گردد و می توان تشخيص داد که کدام کلمه ها مثلا از زبان انگليسی وارد فارسی شده است و يا از ديگر زبانهای اروپايی.
تا بدين جا دانسته آمديم که زبان ما قواعد بخصوص آوايی خود را دارد. پس پرسشی که به ميان می آيد اينست که چرا با وجود قواعد مشخص تلفظی ما هنوز هم دچار نابسامانی ها تلفظی هستيم. حتا در محدوده زبان رسمی کشور ها اين تشتت و آشفته گی به کثرت ديده می شود. تنها در ايران امروزی هنوز که هنور است به تفاهم بر سر حداقل اين واژه ها نرسيده ايم، آنهم در محيط فرهيخته گان و فرزانه گان ما.
از همينروست که يک نِمودن می گويد و ديگر نُمودن / به همين سال بر سر تلفظ واژه های همچون: نَخُست ، نُخُست/ رَسيدن، رِرسيدن / بازرَس، بازرِس / خيصلت، خَصلت / کَساد، کِساد / ثَروت، ثِروت/ زَمين، زِمين/ قاعده مشخص وجود ندارد. و همچنان در تلفظ واژه های تازی به روش معين دست نيافته اند.
از همينروست که گاهی قَوام می گويند و گاهی قِوام گاهی نَشاط و گاهی نِشاط ويا گروهی جَناب و گروهی ديگر جَناب.
بدين سان مشکلات در تلفظ واژه های فرنگی داريم.
چندگانه گی و چند گونه گی گونه های مختلف تلفظی در ميان افغانستانی ها و تاجکستانی ها به اين نابسامانی ها می افزايد.
بهتر است حداقل روش هايی مشخص و معين در تلفظ واژه های تاری و فرنگی به تفاهم برسيم تا بخشی از اين مشکلات تلفظی ما در محدودهء زبان رسمی به حداقل آن برسد.
داشتن فرهنگستان زبان در اين کشور ها از مشکلات ما خواهد کاست. و برپايی فرهنگستان که مشکلات زبان فارسی را در اين سه کشور به حداقل برساند يکی از ضرورت ها و نيازمندی های فرهنگی و زبانی در منطقه می باشد، اگر داشتن تفکر ژرف و شفاف يکی از نيازمندی های جوامع معاصر را می سازد لازمه اين تفکر زبان قانونمند و بسامان خواهد بود.
زبان
زبان وسیله ی بیان تفکر است و غالباً برای انتقال فکر کسی به دیگری به کار میرود. این انتقال ممکن است به وسیله یگفتن،نوشتن،اشارهو یالمسانجام شود. پس هر چه وسیله ی انتقال فکر، یعنی زبان، از طرفی ساده و از طرف دیگر دقیق تر باشد، عمل انتقال فکر دقیق تر و راحت تر صورت خواهد گرفت.
انواع زبان
زبان از لحاظ ارزش ادبی به سه قسمت میشود:
1-زبان ادبی: که زبان شاعران و نویسندگان است و در آن هنرنمایی های ادبی بسیار به کار میرود. نظم و نثر قدیم فارسی نمونه ی درخشانی از زبان ادبی است.
2-زبان گفتگو: که زبان صحبت افراد تحصیل کرده است و اگر چه فاقد هنرنمایی های ادبی است، ولی باید در حال سادگی بی غلط باشد. در زبان گفتگو همیشه صرفه جویی به کار میرود. نویسندگان معمولاً در نوشتن زبان ادبی به کار میبرند و در صحبت زبان گفتگو.
3-زبان عامیانه: که زبان مردم تحصیل نکرده و عامی است و شامل لغتهای غلط یا نیمه غلطی است که در دو زبان دیگر نباید دیده شود، علاوه بر این دارای غلط های صرفی و نحوی نیز هست. گاه در زبان عامیانه لغات بسیار اصییل نیز یافت میشود که باید آنها را با به کار بردن ادبی زنده کرد.
طبقه بندی زبان های جهان
زبان شناسان زبان های جهان را به سه دسته ی زیر تقسیم کرده اند:
1-زبان های یک هجائی (تک هجایی)
در این زبان ها کلمات فقط از یک هجای تغییر ناپذیر درست شده اند. یعنی نه ریشه ی کلمه تغییر میکند و نه بدان پیشوند یا پسوندی متصل می شود. این زبان ها در حالت ابتدایی باقی مانده اند، مثل: زبان های چینی، تبتی و سیامی
2-زبان های التصاقی (پیوندی)
در این زبان ها کلمات از یک یا چند هجای تغییرناپذیر درست شده اند، ولی میتواند به هم بچسبند یا پیشوند و پسوندی بگیرند تا معنی نوی به دست آید، مثل: زبان های فنلاندی، ترکی، مغولی، تاتاری، ژاپنی و کره ای
3-زبان های منصرف (صرفی)
در این زبان ها کلمات از یک یا چند هجای تغییرپذیر درست شده اند. یعنی ریشه ی کلمه ها برعکس زبان های بالا تغییر می کند و به صورت های مختلف درمیاید. علاوه بر این پیوند پیشوند و پسوند با کلمه ها در این زبان ها فراوان است. زبان های مهم دنیا از این نوعند، مثل زبان های هندی، ایرانی، یونانی، لاتین، ژرمنی، اسلاوی، ارمنی و سامی
الف-زبان های هندی و اروپاای
1-زبان های هندی: سانسکریت، ودا، ...
2-زبان های ایرانی: پارسی باستان (پارسی کهن – فرس قدیم)، اوستایی، پهلوی (زبان ساسانیان)، پارتی (زبان اشکانیان)، دری، سُغدی، خوارزمی، سکایی، ...
پارسی باستان با زبان اوستاای و سانسکرت از یک ریشه اند. اوستا زبانی است که برای نوشتن اوستا کتاب دینی زردشتیان ایران باستان به کار رفته است، به این سبب آن را زبان اوستاای نامند. پارسی باستان و اوستا فرزندان یک پدرند.
زبان های هند و ایرانی یکی از مهم ترین شاخه های زبان هند و اروپاای است و آریاای نامیده میشوند.
3-زبان یونانی
4-زبان لاتین
زبان لاتین زبان رومیان قدیم بوده است که امروزه جزو زبان های مرده ی دنیا محسوب میشود.
زبان های زیر مشتق از زبان لاتین هستند: فرانسه، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتقالی و رومانی.
5- زبان های ژرمنی:آلمانی، انگلیسی، هلندی، سوئدی، نروژی، ...
6-زبان های اسلاوی: روسی، چکی، لهستانی، ...
ب-زبان های سامی
زبان های سامی عبارتند از: عربی، عبری، آشوری، فینیقی، کلدانی، سریانی، ...
زبان های سامی بالا با چند زبان نزدیک به آنها در شاخه ی بزرگ تری بنام زبان های سامی و حامی قرار می گیرند.
زبان فارسی
فارسی زبانی است که در ایران، افغانستان، تاجیکستان، قسمتی از هندوستان، ترکستان، قفقاز و عراق بدان صحبت می کنند. زبان فارسی به جا مانده ی زبان های قدیمی ایران است. این زبان ها عبارتند از:
1-فارسی باستان
فارسی باستان (پارسی کهن) زبانی است که در زمانهخامنشیانبدان صحبت کرده اند و سنگ نبشته های بیستون، الوند و تخت جمشید بدان زبان است. خط این زبان را میخی نامند، زیرا شبیه به میخ است و از چپ به راست نوشته می شده است.
2-فارسی میانه
فارسی میانه که آن راپهلویهم می خوانند، به خصوص در زماناشکانیانمعمول بوده است و به دو قسمت می شود، یکیپهلوی اشکانی (پارتی)و دیگریپهلوی ساسانی. خط این زبان را نیز پهلوی نامند. پهلوی در شمال شرق ایران معمول بوده است و از راست به چپ نوشته می شده.
3-فارسی دری
فارسی دری در زمانساسانیاندر مشرق و جنوب ایران به خصوص در پایتخت آنان مدائن معمول بوده است و پس از ورود اسلام به ایران به تدریج تغییراتی در آن داده شده است و به صورت زبان بعد از اسلام ایران در آمده و از نیمه دوم قرن سوم هجری تا به حال ادامه دارد.
چندی پس از ورود اسلام به ایران کم کم لغت های عربی به مقدار کم وارد زبان فارسی شدند، چنان که در قدیمی ترین کتاب های فارسی تعداد لغت های عربی از پنج درصد تجاوز نمی کند. ولی در دوره های بعد نویسندگان فارسی لغت های عربی فراوانی وارد زبان فارسی کردند، به حدی که در دوره های بعد در بعضی از کتاب های قدیمی تعداد آنها به بیش از شصد درصد رسید.
فارسی دری با اختلافات کمی همان زبان فرس قدیم و میانه است ولی خط بعللی که مهم تر از همه ارتباط با مذهب می باشد هنوز عربی است. به عبارت دیگر همان خصوصیاتی که در نوشتن یک آیه از قرآن کریم یا یک جمله عربی به کار می رود ما در نوشتن یک شعر یا یک جمله فارسی نیز بکار می بریم:
1- از راست به چپ می نویسیم.
2- متصل و منفصل است.
3- هر حرف نماینده چند صدا است.
4- حروف آن بعضی نقطه دار و بعضی بی نقطه است.
تعریف دستور زبان، صرف و نحو در زبان فارسی
دانشی که به ما راه درست گفتن و درست نوشتن را می آموزد در زبان ما بنامدستورمعروف شده است.
صرف(تجزیه)در زبان فارسی عبارت از شناخت نوع واژه بدون در نظر گرفتن آن در جمله است. یعنی تقسیم کلمه ها را بنابر نوع آنها در فارسی دستور صرفی نامند.
نحو(ترکیب)در زبان فارسی عبارت از شناخت عمل واژه ها در جمله و رابطه آنها با هم است و این را دستور نحوی نامند.
بنابر این فایده آموختن دستور زبان درست گفتن و درست نوشتن است و غرض از تعلیم و تعلم آن رسیدن به این مقصود است.
کلام، جمله، کلمه، هجا، حرف
آنچه بدان مقصود خود را بیان می کنند کلام نام دارد.کلام از جملهوجمله از کلمهوکلمه از هجا، وهجا از حرفدرست شده است. از مجموع دو یا سه حرف، هجا درست می شود و از مجموع دو یا چند هجا، کلمه، مثلاً کلمه ی مردم دارای دو هجا است (مر+دم) و کلمه ی دانشگاه دارای سه هجا است (دا+نش+گاه). کلمه دارای معنی است مانند: خانه، ولی حرف هرگز معنی ندارد مانند: ج، ش و ک. از مجموع کلمه جمله درست می شود (که همیشه باید با معنی باشد) و از مجموع جمله کلام.
حرف های زبان فارسی
زبان فارسی دارای سی و دو حرف زیر است:
ا، ب، پ، ت، ث، ج، چ، ح، خ، د، ذ، ر، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ی
پس از چندی از ورود اسلام به ایران، زبان فارسی را به خط عربی نوشتند. به این سبب الفبای عربی را برای نوشتن خط فارسی به کار بردند. برای این چهار حرف فارسیپ، چ، ژ، گحرف های مشابه عربی را با کمی تغییر به کار برده اند. پس در هر کلمه ای که یکی از چهار حرف بالا به کار رفته باشد، آن کلمه عربی نیست.
مثال: پسر، چشم، ژاله و گرگ
هشت حرفث، ح، ص، ض، ط، ظ، ع، قویژه زبان عربی است.
مثال: ثلث، حسن، صاحب، ضربه، طلب، ظهر، علی و قلم
پس هر کلمه ای که با این حرفها نوشته شود، یا عربی است یا فارسی تغییر یافته.
و باقی بیست حروف بالا که با رنگ سبز مشخص شده اند بین دو زبان مشترک می باشند.
بعضی از کلمه های فارسی را با حرف های عربی نوشته اند.
مثال:صد، شصت، غلطیدن، طپیدن، طپانچه، ...
که فارسی آنها به صورت زیر است:
سد، شَست، غلتیدن، تپیدن، طپانچه، ...
واژه شناسی
واژه آفرينی:
زبان فارسی دری یکی از زبانهای کهن، توانگر، آسان فهم، سادهو خنیاگرانه، زیبا و دانشی خانوادهء زبانهای ایرانی است. این زبان بیش از دو هزار وپنجصد سال است که در جهان به زیست پر نشیب و فراز خویش ادامه می دهد. بر رغماندیشهء ناپاک دشمنان ناخردمند، در کهن بودن این زبان جای تردید سراغ نداریم. نمیتوان، آفتاب را به دو انگشت پنهان داشت؛ گفتهء مولانا:
آفتاب آمد، دلیل آفتابگردلیلت یاید از وی رو متاب
زبان فارسی دری از فرهنگ والا،ادبیاتپاکیزه و جاودان، ماهیت انسانی و ساختمان بی گزند و بارور برخوردار است:
پیافگندم از نظم کاخ بلند
که از باد و بارانش ناید گزند
این زبان، روزگار درازینقش زبان جهانکشوری ( بین المللی) را در میدان سیاست، فرهنگ، دانش، هنر و فناوریبازی میکرد. قلمرو گسترش آن، از خاور دور آغاز میشد و تا به کزانه های باختری اروپاو شمال افریقا می رسد. تقریبا سوم بخشی از چار بخش مردم جهان به این زبان سخن میگفتند و یا می نوشتند.
بدبختانه، پس ازناتوانی و فروافتیده گی فرزندان خراسانزمین و فرو پاشیده گی ایران کهن و به میان آمدن بیگانه گان و سر انجام به رویناآگاهی خر گوشوارانهء برخی از فرزندان این فرهنگ والا و بی تفاوت ماندن آنها دربرابر این امر مقدس و نادیده گرفتن پیشامد های شوم و دسیسه های زورمندان جهانخوار،از قبیل روس و انگلیس در برابر این کاخ بلند، میدان بازی سیاسی، دانشی و ادبی فارسیدری تنگتر شد. از همه بدتر انباز گرایان روسی وروش برده وش آنها زیر نام مردمیسازی زبان در پار دریا، یا: فراورد، زیان نا بخشودنی بر این زبان وارد ساختند.
باز، از سدها سال بدین سو است که زبان فارسی دری پهنهء (صحنه) تاخت و تاز سپاهواژه های نا میمون و میمون روز افزون دانشی، فنی و فرهنگی زبانهای باختری، زبانهایخاوری و حتا مورد هجوم آخشیج های نا نیازمندانهء زبانهای زبانهای نابارور و همجوارو خویشاوند گردیده است. این پیشامد، همراه با دست هم دادن با روند گذشتهء وامگیری،از زبانهای عربی، ترکی و دیگران، سیمای زیبای این زبان را، به گونه یی بد نما ساختهاست. از میمون و نا میمون سخن گفتیم، لازم است، نمونه بدهیم. واژه های "کلکتیف"،"اپرات"، "کابینات"، "زاوت" و همسانشان که بردهگانچنبر به گوش روس در این کشوررایج ساخته بودند، نا میمون اند؛ در برابر، واژه های "جمعه"، "ثور"، "مکتب" ووارینهء (مثال) آنها میمون میباشند؛ اما گوارایی را که واژه های "آدینه"،"اردیبهشت" و "دبستان" برای فارسی زبانان دارند، ندارند، زیرا روان تاریخی فارسیزبانان را بدست آورده نمی توانند.
نگارنده بر آن پافشاری ندارد که همهء واژه هایبیگانه و وامی از قلمرو زبان فارسی دری بدور انداخته شود زیرا، این اندیشه، انسانرا باز به درون جهان گذشتهء مغاره ها، ناآگاهانه می راند. اما بنده بر آن است کهاگر داشته های زبانی خود را گوارا و شیرین در مییابیم، چه لازم است که داشته هایناگوار و تلخ دیگران را مورد پذیرش قرار می دهیم.
چنانچه، در بالا گفتیم- زبانفارسی دری زبان توانا و کهن است؛ و بنا بر این توانش واژه آفرینی را در خویشتن سختمی پرورد. از جانبی زیر اسارت رفتن واژگان پربار و توانگر به واژگان دیگر، همانا،نوشتن فرمان برده گی و اسارت گوینده گان آن به دست خویشتن است. چه به گفتهءدانشمندی این زبان نیست که کمزور یازورمند میباشد؛ بلکه گوینده گان زبان اند کهکمزور یا زورمند به شمار می آیند. این مردم، به روی گفتهء شوقی سخنور عرب، همچونکودک سرِ راهی اند که تاریخ خود را فراموش کرده اند و ناگزیر خود را به قبیله ییمنسوب میدارند. پس بهترین راه شناخت تاریخ و هویت ملی زنده نگهداشتن واژگان زباناست که پشتوانهء زیاد قوی آن به شمار میرود.
نکتهء مهمی دیگری که ما را، از بنداین جامهء ننگ آلود، رهایی می بخشد، پی بردن به روان زبان و آگاهی به تاریخ آن استکه ما را توانایی می دهد تا زبان خویشتن را به پهناوری واژگان پیشینش برسانیم.اینجاست که نیاز شدید به واژه آفرینی داریم.
واژه آفرینی را در سه راه می توانپی یا بی کرد: (1) واژه یابی، (2) واژه گزینی و (3) واژه سازی.
1-واژه یابی:
واژه یابی، جستجوی گنج واژه های گم شده، فراموش شده و پراگنده شدهء زبان، دربین لهجه ها، شیوه ها و زبان های دیگر است. این گونه واژه آفرینی بیشتر در قلمرومکان به خود چهره می گیرد و به فراوانی در زبان گفتار جستجو می گیرد.
فرایند وروش واژه یابی را، در دید نخست، به دو رنگ دیده می توانیم: مکانی و زمانی و در دیددوم به گفتاری و نوشتاری یافته می توانیم. واژه یابی، در رنگ مکانی به چار سیمانمایان می گردد(1) در گویشها،(2) در لهجه ها،(3) در شیوه ها و (4) زبانهایدیگر.
1-واژه یابی در گویشها: مراد از گویش اینجا، بر خلاف کار برد دانشمندانایران که ایشان به مفهوم لهجه به کار می برند، گفتار تکفردی است، نگارنده ایندانشواژه را، به جایidiolectانگلیسی به کار گرفته است.
جستجو در گویشها تاجایی می تواند، بونیت( سرچشمه، اصل) واژه یابی گردد. از این که گویش، گفتار یک فرداست، شاید نتواند سد در سد یاری رسان اندیشهء واژه یابی شود؛ با این هم، از این شیربیشه نباید غافل بود. آدم منفرد هم، واژه آفریده می تواند؛ به ویژه کودکان در اینراه بسیار پیشقدم اند، زیرا توانش زبان آموزی شان خلاق و تازه پاست؛ برای اینکهایشان هنوز هم با پیرامون پاک زبانی خانواده زیست می نمایند و پرورش می یابند وبدور از پیوستاریهای بیرونی به سر می برند. روزی، پسرده ساله ام همرایم بود، با یکیاز هم رده گان( هم قطاران) رو به رو شدیم پیشامدش خود نمایه و متظاهرانه بود، وقتیاز وی دور شدیم؛ پسرم گفت:"پدر، این رفیق شما چقدر خود سازکاست. از دید من، " خودسازک" واژهء زیبایی است. پس، در روند واژه یابی نقش گویشها را نباید فراموش کرد، چهاین گویش کلانسال باشد یا چه کوچکسال.
اما لهجه ها، سرچشمهء بزرگ واژه یابیمیباشند؛ چه به گفتهء صدرالدین عینی در دانه های فراوان بهادار، در زبان مردم هستیدارند ؛ لازم است از آنها استفادهء کلی در کار گرفته آید. به گفتهء احمد سمیعی غنایزبان در دوراه گوهری امکان دارد- یکی فرورفتن در جهان بر گپاره های نبشته ها واندوخته های دانشی گذشتگان، دودیگر، سود جستن از زبان و فرهنگ مردم . هویدا است کهزبان و فرهنگ مردم سیمای لهجه های زبان می باشد. این پدیدهء آخر یاد شده، درتوانگری زبان سخت یاری رسان است. بدین مناسبت، باستانی پاریزی یکی از دانشمندانایرانی واژه سازی پیشه وران را، خیلی بهتر از آن دانشیافته گان دانسته است. او،واژه های ساخته یی از قبیل" هرزه گرد" ، " سگدست" را مال همین مردم می داند.
خوشبختانه، جهان زبان فارسی دری از داشتن لهجه های مردمی سخت توانگر است.گستریده گی لهجه ها در، یابش واژه ها نقش اساسی را بازی می کند زیرا، واژه های ذاتیزبان از قبیل" پاشوار" ،" بنجش" ، " آری" ، " قاقوف" ، " ممه" ، " کرسان"،"چغیل"، "سقیچ" ، " آدینه" و دیگران یا به روی نگاهشکاری( محافظه کاری) بی توجهیدانشپژوهان اهل زبان، و یا غلبهء تباهکارانهء زبان های خودی و بیگانه و سیاستناروای رگمرداران در زاویه های فراموشی و بی مهری امید وارانه پایینده اند. برفرزندان شایسته و آگاه این فرهنگ است تا این دردانه ها را، از زیر خروارها خاکفراموشی و بی خبری بیرون آرند و در زبان پذیرشیافته داخل کنند و آن را غنا بخشند،چه نا شایستگان این کار را کرده نمی توانند برای اینکه ایشان کودک سر راه اند.
شیوه، تندیس پیشرفته تر لهجه است. شیوه را میتوان لهجه سیاسی نیز نامگذاری کرد.این نامواژه را نگارنده در جهان دانش جایگاه داده است؛ چه میدیده رگمرداران، دشمنانفرهنگ و زبان فارسی خویشتن فروخته گان، این زبان را سه زبان جداگانه می دانند( دری،تاجیکی، فارسی)، ناگزیر شده سه نام را، به روی جدایی مرز سیاسی سه شیوه بگوید، نهسه زبان زیرا، زبان مرز سیاسی را نمی شناسد. پس این سه نام برای یک زبان است کههمان فارسی دری میباشد. زمانی سر دشمنان این زبان به سنگ غیرت و ننگ کوفته می شودکه این سه شیوه به مانند زبان عربی یک لهجهء پذیرش یافتهء( معیاری) دانشی، رسمی وهمه گانی باشند.
برای دسترسی به دامان این آرزو، همه گانی بخشی( عمومیت دادن،تعمیم) واژه ها، در جهان فارسی زبانان، در تراز گروه بزرگ زبانی میباشد. بدین چم کهگنج واژه های ویژهء هر سه شیوه همه گانی ساخته شوند. به گونهء وارینه، فارسی زبانانایرانیbycicleنام" دوچرخه" را گذاشته اند. تاجیکان ماوراءالنهر یا پاردریا را میگویند: " فرارود" در لهجه های شمال خاوری تاجیکان کشور ما، واژهء " سرسان" را بهچم" پراگنده گی خاطر حیرت و سرگشته گی" به کار میبرند و همچنان" بالچرخ" برای" هیلیکوپتر" ، هواپیمای شکاری برای " جیت" و دیگر گنجوارهء ویژهء شیوه ها در غنای زبانفارسی دری بسیار سودمند اند.
زبان های دیگر، شاملتر از هه، خویشاوند وناخویشاوند، در واژه یابی نقش اساسی را نیر بازی می کنند. در زبانها و شیوه هایخویشاوند مانند: پشتو، ارمنی، کردی، سمنانی، سرخه یی، و دیگران بسیاری از واژه هایفراموش شدهء فارسی را پیدا کرده میتوانیم. به رنگ نمونه، همین واژهء "سرسان" را کهدر بالا، از آن یاد آوری کردیم و واژهء "زرگون" را در لباس "زرغون" در همین پشتویامروزه دیده میتوانیم. وارینهء دیگر، واژه" تله میزه"[telamiza ]برای استفراغ و قیدر زبان سمنانی واژهء" ناپکی" [nâpaki]برای قاعده گی و حالت حیض زنان،در زبان سرخهیی همال های بسیار خوبی شده می توانند. همچنان، بدین منوال در زبان هایی که بافارسی دری خویشاوندی نا نزدیک، دارند، می توانیم واژه یابی کنیم. چنانچه میدانیمواژهء روسی" چمه دان" از " جامه دان " به میان آمده است؛ پس واژهء " جامه دان"میتواند به جای بکس کالا به کار رود. همچنین، در دیگر زبان های هند واروپایی بهویژه فرانسه یی و انگلیسی برای زبان فارسی دری میتوان واژه یابی کرد زیرا، واژه هایبسیار سرهء این زبان را، می شود، در آنها یافت.
باید افزود، در زبان های ناخویشاوند، واژه های فارسی بونیت( فارسی الاصل و منشأ) به فراوانی یافت می شوند. میتوانیم، بگوییم که زبان های عربی و ترکی در این امر بسیار پیشقدم اند. می بینیم،مشت نمونهئ خروار داکتر محمد صدیق العوضی سدها واژهء فارسی دری را، تنها در لهجهءحجاز یافته است؛ چه رسد به تمام لهجه های زبان عربی که زبان سخت توانگر می باشد.لازم به یاد آوری است که گفت، واژه های فارسی در زبان عربی یا معرب شده اند و یا بههمان شکل سرچشمه یی خود باقی مانده اند. می بینیم، کعک معرب کاک( قاق) فارسی به غربسفر کرده به تندیس کیک به زنده گی خویش ادامه داده است. پس کیک واژهء بیگانه نیست؛مگر بهتر است، همان شکل نخستین آن یعنی" کاک" به کار گرفته آید. همچنان،" مخازن"چندینهء " مخزن" از خزان فارسی دری گرفته شده است و به فرنگ سفر کرده به پوشاک"مغازه" دوباره به کشور های فارسی زبان آمده است. باز هم، از این نگاه واژهء" مغازه"بیگانه نیست. بدین و تیره سدها واژه را می توان یافت و آنها را بر میهن زادگاهشانمی بایست بر گرداند.
اگر به کوشایی ژرف، زبانهای ترکی را رده پایی کنیم، بسیاریاز واژه های فارسی قدیم و جدید را، در آنها یافته می توانیم. این واژه ها، بیشتر ازراه جهانکشایی ها و پیوستاریهای بسیار نزدیک بین ترکان و فارسی زبانان در زبانهایترکی درآمده اند. بیایید، اکنون نشانه های واژگان زبان فارسی دری را در جهان ترکزبانان به تماشا بگیریم. می گویند، در میان شهر پراگ در مرکز باغ همه گانی( پارک)چشمه یی است که آن را" چشمه جو" می نامند. باز، در زبان ترکی امروزی چراغهای سقفیرا "آویزه" می گویند که از واژه های بسیار زیبای فارسی است که کار برد و باز زیستشنیازمندانه است. همچنین، در نام های دختران ترک زبان واژه های بسیار بسیار زیبایفارسی را پیدا کرده می توانیم. به گونهء وارینه، نامهای " منیژه"، " نیلوفر"،"سکینه "بانو" در بین ترک زبانان کشور ما زیاد دیده شده است. باید گفت، از این دست،واژه های فراوانی را، چه در زبانهای ترکی و چه در زبانهای دیگر در یافت کرده میتوانیم.
از دید زمانی بهترین راهی که دشواریهای واژه آفرینی را، آسان می نمایدکار برد درست واژه های ذخیره یی است، زیرا، آدم سه سر چشمهء کاربردی از واژه ها رامی تواند، در خویشتن داشته باشد: واژه های گفتاری( لهجه ها، شیوه ها...)، (2) واژههای نوشتاری ( متن ها، سنگ نبشته ها....)و (3) واژه های ذخیره یی و یا شناخته شده(از کار افتاده....) هدف نگارنده، اینجا زنده گی نو بخشیدن به واژه های ذخیره ییاست. من واژه هایی را ذخیره یی می دانم که شناخته شده اند و بیشترین شان از نامواژه های پیشه های دیروزین به شمار می رفتند. این واژه ها، هنوز در گروه بزرگ زبانیفارسی دری هستی دارند؛ مگر امروز کار بردشان چه در گفتار و چه در نوشتار، جای پایخود را، از دست داده است؛ مانند: پاشوار، پایدان، گردونه و دیگران.
این گونهواژه ها را می توان دوباره جان داد و برای مفهوم های جدید آنهارا به کار بایدانداخت؛ به سان اینکه به جای اکسیلتر" پاشوار" ، به جای پایدل"پایدان" و به جایتانگ " گردونه" می توان گفت.
در واژه یابی نوشتاری، استفاده ازکار فرهنگستانی وادبیات نوین کشورهای همزبان و نوشته های فارسی دانان و همزبانان به رنگ گسترده ییمی توان کار گرفت. همچنان از پدیدهء اندیشه روانی همزبانان نیز می بایست سود گرفت.از این دست، واژه های"فناوری" در برابر " تکنولوژی" ، " پایاننامه" برای"thesis "،"رایانه" به جای " کمپیوتر"، " فزاره" به مفهوم"device"و غیره را وارینه به شمارآورد.
ادامه در کامنت زیر همین پست....


1