شعرناب

قوانین قافیه در شعر


ارتباط شعر، وزن، و قافیه
دیدگاه صاحب­نظران ادبیات: شعر، سخنی موزون و مقفّی
دیدگاه منطقیان: شعر، سخنی خیال­انگیز است و وزن و قافیه برای آن ضروری.
دیدگاه خواجه نصیر توسی: وزن به دلیل خیال­انگیز بودن، از فصول ذاتی شعر است.
خیال­انگیز بودن شعر: استفاده از آرایه­ های ادبی در شعر.
تأثیر وزن در شعر:
الف) به شعر، زیبایی سحرانگیزی می­بخشد.
ب) آن را شورانگیز می­سازد.
*شعر، آفرینش زیبایی به کمک واژه است.
اوزان شعر فارسی، از نظر «خوش­آهنگی، زیبایی، کثرت، تنوع و نظم» در جهان بی­نظیر است.
تأثیر قافیه در شعر:
الف) به زیبایی و خوش­آهنگی شعر می­افزاید.
ب) گوش را نوازش می­دهد.
ج) شادی­آور است.
ردیف:
ـ کلمه یا کلماتی که بعد از واژه­های قافیه، عیناً از نظر لفظ و معنی تکرار می­شود.
ـ به شعری که دارای ردیف باشد، «مردّف» می­گویند.
ـ بیتی که هر دو مصرع آن قافیه داشته باشد، «مصرّع» نام دارد.
ـ بیتی که تنها یک مصرع آن قافیه داشته باشد، «مقفّا» نام دارد.
واژه­های قافیه:
واژه­هایی است که حرف یا حروف قافیه در آخر آنها مشترک باشد.
قافیه در شعر سنتی « اجباری» و ردیف که پس از قافیه می­آید، «اختیاری» است.
در بعضی از اشعار، ردیف­ها از نظر معنا با همه تفاوت دارند ولی این تفاوت، جنبه­ی مجازی دارد و برای خواننده، چندان محسوس نیست؛ مانند:
سال­ها دل طلب جام جم از ما می­کرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می­کرد
گفتم این جام جهان­بین به تو کی داد حکیم گفت آن روز که این گنبد مینا می­کرد
«می­کرد» در بیت دوم، در معنای «می­ساخت» به کار رفته است.
قواعد قافیه:
قاعده ۱:
هر یک از مصوّت­های « ا » و « و » به تنهایی اساس قافیه قرار می­گیرند؛ مثل: «ما» و «تمنا» در شعر بالا.
قاعده ۲:
هر مصوّت با یک یا دو صامت بعدش اساس قافیه قرار می­گیرد:
- مصوت + صامت
- مصوت + صامت + صامت
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
ُو(مصوّت+ صامت)= حروف اصلی قافیه
تبصره ۱:
به آخر واژه­های قافیه ممکن است یک یا چند حرف الحاق شود که جزء حروف مشترک قافیه­اند و رعایت آنها لازم است.
حروف الحاقی:
شناسه­ ها: افروخته­اند، سوخته­اند
ضمایر متصل: بستیمَش، پیوستیمَش
مخفف صیغه­ های زمان حالِ بودن ( ـَم ، ی، یم، ید، ـَند)
چونَم: ـَم = هستم خونَم: ـَم= هستم
پسوندها: طبیبان ، غریبان
«ی» آخر بعضی از واژه­های مختوم به « ا » و « و » : خدای – جای
تبصره۲:
مصوّت « ـِ » (هـ . ـه بیان حرکت) و مصوّت «ی» چه جزء حروف اصلی کلمه باشند و چه نباشند، از نظر قافیه «الحاقی» به شمار می­آیند.
« نامه ـ جامه» = « ـِ » الحاقی « ام» اصلی
« علی ـ منجلی» = «ی» الحاقی « ـَ ل» اصلی
رواق منظر چشم من آشیانه­ی توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه­ ی توست
ردیف = توست
قافیه = آشیانه ­ی ـ خانه­ ی « ـِ ، یِ» الحاقی « انـ » اصلی
بعضی از شاعران، به ندرت «ی» را تنها حرف قافیه قرار داده­اند
…هجی ـ … نی = در شعری از منوچهری
مصوّت « ـِ » (= ـه/ ه) به ندرت اساس قافیه قرار گرفته است؛ به ویژه قافیه، الحاقی داشته باشد
هر کجا ذکر او بود تو که­ای جمله تسلیم کن بدو تو چه­ای
ای = الحاقی ـِ = اصلی
تبصره ۳
اگر قافیه حروف الحاقی داشته باشد، مصوّت کوتاه در قاعده­ی ۲ (مصوّت + صامت) می­تواند متفاوت باشد:
« منظری ـ تصوّری» ی= الحاقی « ـَ ر» و « ـُ ر» = اصلی
تبصره ۴
پسوند و پیشوند اگرچه واژه نیستند، گاهی در حکم واژه­ی قافیه قرار گرفته­اند:
« تمثالگر ـ خوب­تر» « بَر نمی­گیرد ـ دَر نمی­گیرد»
« لولیان ـ روان» به معنی رونده « پاک ـ عیب­ناک»
و به شرطی قافیه محسوب می­شوند که تکرار نشوند (هم­معنی نباشند)
« لولیان ـ روان» = ان واژه­ی قافیه­ و حروف اصلی
« زلفکان ـ رخان» = ان نشانه­ی جمع است و قافیه درست نیست.
تبصره ۵
حروف مشترک قبل از حروف اصلی، جزء حروف قافیه نیستند و رعایت حروف مشترک لازم نیست.
« شکایت ـ حکایت» = ـَت حروف اصلی است و این دو کلمه می­تواند با واژه­هایی مثل « نعمت و فرصت» هم­قافیه شوند.
تبصره ۶
واژه­های قافیه می­توانند جناس هم داشته باشند:
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
«باد» قافیه اول – «نیست» قافیه­ی دوم و هر دو جناس تام
ساقی از آن شیشه­ی منصور دم در رگ و در ریشه­ی من صور دم
ای همه عالم برِ تو بی­شکوه شوکتِ خاکِ درِ تو بیشِ کوه
خواجه در ابریشم و ما در گلیم عاقبت ای دل همه یکسر گلیم
واژه­ های هم­قافیه:
هرچه تعداد واژه­های هم­قافیه در زبانی بیش تر باشد، سرودن شعر قافیه ­دار آسان­تر است؛ به ویژه در قافیه­هایی مانند:
« ار» = (کار، یار، نگار)
« ان» = (روان، جان، نهان)
« ـَر» = (سَر، پَر، دَر)
« ا » = (ما، جفا، شما، ریا)
و در بعضی دیگر اندک است مانند:
«یغ» = (دریغ، تیغ، ستیغ)
قافیه میانی:
بعضی از شاعران برای غنی­تر کردن موسیقی شعر، گاه در پایان «نیم­مصرع» هم­قافیه می­آورند:
هنگام تنگدستی، در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را
قافیه درونی:
گاهی قافیه در درون مصرع است، یعنی تنها در پایان مصرع یا نیم مصرع نیست؛ مانند:
روح تویی، نوح تویی، فاتح و مفتوح تویی
ذوقافیتین:
گاهی شعر دارای دو قافیه پایانی است:
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
ق.۲ ق.۱
مراد هم بجوییم اَر توانیم
ق۲ ق۱
در غم ما روزها بی گاه شد روزها با سوزها همراه شد
قافیه خطی:
صورت ملفوظ قافیه و شکل خطی (مکتوب) قافیه باید یکسان باشد
«بیز و خیز» = هم­قافیه اند؛ اما واژه­های «حضیض، لذیذ» از نظر صورت ملفوظ با «بیز و خیز» یکسانند، ولی چون شکل خطی آنها متفاوت است، قافیه کردن آنها درست نیست.
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر و خداوند نهی
عیوب قافیه:
رعایت قواعد و ضوابط قافیه الزامی است و هرچه غیر از آن باشد، غلط است. مثلاً قافیه کردن «پُر» با «تَر» ـ «فردوسی» با «طوسی» ـ «احتیاط» با «اعتماد»
تکرار واژه­های قافیه:
علمای بلاغت، آن­را عیب فاحش می­شمرند، مگر این که:
الف) ابیات شعر از بیست درگذرد
ب) قصیده، دو مطلع داشته باشد.
ج) ردّالقافیه باشد.
تکرار واژه­ ی قافیه ­ی مصرع اول در غزل و آوردن آن در مصراع چهارم را آرایه­ی(صنعت) «ردّالقافیه» به حساب آورده­ اند.
تکرار واژه­های غیر ساده­ ی قافیه :
تکرار واژه­های غیرساده، در صورتی که اجزای سازنده­ی آن­ها چندان آشکار نباشد، یا میان معنای دو جزء فرقی بتوان نهاد، رواست؛ مثلاً:
* «رنجور و مزدور»، «پاسبان و مهربان»، «آب و گلاب» «شاخسار و کوهسار»، «آبدار و پایدار»
* علامت ماضی(ید) چون چندان شناخته نیست واژه­هایی مثل: وزید، پرستید، و … قافیه می­شوند و «ید» در همه­ی آن­ها مشترک است.
«کشیده ـ چشیده» ـِ = الحاقی ید= اصلی
* علامت گذرا ساز « اند» یا « انید» نیز تکراری می­آیند؛ مثل پراند، نشاند، دواند و…
« مانَد و نتوانَد» = ـَد: الحاقی علامت گذراساز « انـ » حرف اصلی
اگر « انَد» را حذف کنیم، این واژه ها نمی­توانند قافیه شوند.
* اگر اجزای کلمات کاملاً شناخته شده باشد، تکرار قافیه روا نیست:
* (زلفکان، رخان، لبان، رخسارگان) که قافیه کردن این واژه­ها درست نیست
قافیه در شعر نو:
شاعران نوپرداز، برای قافیه اهمیت زیادی قائل­اند
نیما: «شعر بی­قافیه، مثل آدم بی­استخوان است. هنر شاعری در قافیه­سازی است. قافیه مقید به جمله­ی خود است، همین که مطلب عوض شد، قافیه به آن نمی­خورد»
* ضوابط قافیه در شعر نو، شکل درستی نگرفته است.
* آنچه گفته شده، بیش تر جنبه ذوقی دارد.
* در آخر ابیات نمی­آید، بلکه بستگی به مطلب دارد.
* الزاماً هر مطلب قافیه­دار نیست.
* وقتی شعر:
۱ـ حاوی مطالب پراکنده و ۲ـ وصف­های جداگانه است یا ۳ـ جنبه­ی امری و دعایی دارد،
قافیه را لازم نمی­دانند.
* قافیه، محدودیت­های شعر کلاسیک را ندارد؛ شاعر خود را اسیر قافیه نمی­سازد.
* معمولاً در هر مطلب، دو یا چند مصرع قافیه­دار می­آید.
نکات پایانی بحث قافیه:
* در فارسی امروز، مصوّت مرکب وجود ندارد
*علامت « و » در خط فارسی، نماینده­ی سه حرف ملفوظ است = «تو ـ سود ـ وجد» به علاوه در کلمه­ای مثل « نُو» نماینده­ی دو حرف ملفوظ است.
*علامت «ی» نماینده­ی دو حرف ملفوظ متفاوت است: «سی»= مصوّت ـ «وِی»= صامت
شیوه­ ی به دست آوردن حروف اصلی قافیه:
راه اول:
الف) حروف الحاقی را کنار می­گذاریم: طبیبان ـ غریبان: ان= الحاقی، (طبیب ـ غریب)
ب) یکی از واژه­های قافیه را انتخاب می­کنیم: طبیب
ج) آخرین هجای (بخش) قافیه را در نظر می­گیریم: بیب
د) حرف اولِ (صامت) آخرین هجای قافیه را حذف می­کنیم: ب یب
ه) حرف یا حروف اصلی به دست می­آید: یب
ـ اگر واژه­ی قافیه یک هجایی بود، حرفِ (صامت) اول آن را بر می­داریم:
پاک ـ خاک : اک = حروف اصلی
راه دوم:
الف) حروف الحاقی را کنار می­گذاریم: گلستانم ـ فراوانم: ـَم
ب) از آخرین صامت آغاز می­کنیم: گلستان
ج) به اولین مصوّت که رسیدیم: گلستان= اولین مصوت: « ا »، صامت:«ن»
د) آن مصوت و یک یا دو صامت بعدی، حروف اصلی قافیه­اند: « ان»
* بعد از کنار گذاشتن حروف الحاقی، اگر به مصوت بلند « ا » یا «و» رسیدیم، همان حروف اصلی قافیه­اند و «قاعده­ی یک» را شامل می­شود.
«بهایی ـ رهایی»: یی= الحاقی رها: اولین مصوت و حرف اصلی قافیه
«جوی ـ مجوی»: ی= الحاقی جو: اولین مصوّت و حرف اصلی اضافه
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
۱ـ « آرزوست» = ردیف
۲ـ « گلستانم ـ فراوانم» = قافیه
۳ـ « ـَم» = الحاقی
۴ـ « ا نـ» = حروف اصلی
۵ـ « انَم» = حروف مشترک قافیه
منبع : کلیاتی درباره ی قافیه به کوشش محمد آمیغی. بازنشر : شعر۲ دات کام.
منبع شعردو/


4