شعرناب

وقتی خدا زنان را در میان مردان قسمت کرد!


حين وزَّع اللهُ النساءَ على الرجالْ
وأعطاني إيَّاكِ شعرتُ
أنّه انحاز بصورة مكشوفة إليّْ
وخالفَ كلَّ الكتب السماويّة التي ألَّفها
فأعطاني النبيذ ، وأعطاهم الحنطة
وقتی که خدا زنان را در میان مردان قسمت کرد
و تو را به من داد ، حس کردم به من شراب داده
و به بقیه گندم
ألبسني الحرير، وألبسهم القطن
أهدى إليَّ الوردة وأهداهم الغصن
حين عَرَّفني اللهُ عليكِ وذهب إلى بيته
فكَّرتُ .. أن أكتب له رسالة
به من لباسی از حریر داده و به آنها لباسی از پنبه
به من گل داده و به آن ها شاخه ای خالی
وقتی که خدا مرا با تو آشنا کرد
گفتم نامه ای به او بنویسم
على ورقٍ أزرقْ وأضعها في مُغلّفٍ أزرقْ
وأغسلها بالدمع الأزرقْ
أبدؤها بعبارة: يا صديقي كنتُ أريد أن أشكرَهُ
لأنّه اختاركِ لي فاللهُ _ كما قالوا لي _
لا يستلم إلا رسائلَ الحب ولا يجاوب إلا عليها
بر برگ های آبی و بگذارمش در پاکتی آبی
و خیسش کنم از اشک های آبی
می خواستم از انتخاب او تشکر کنم
که او - آن طور که گفته اند –
هیچ نامه ای را نمی پذیرد وجواب نمیدهد
جز نامه ی عشق
شاعرنزار قبانی ترجمه ی!؟


1