عشق سالهای دور.. "یا لیوبلیو تبیا" به زبان روسی یعنی "من ترا دوست دارم." پاسخ مثبت به این پیشنهاد عاشقانه٬ زندگی٬ دین و وطن رینا باووم، دختر ۲۰ ساله روستبار را برای همیشه عوض کرد. این دختر اهل سنت پترزبورگ به یک شهروند افغان دل باخت و این دلدادگی زندگی او را در مسیری تازه قرار داد. دلباخته روسی حالا ۶۵ سال دارد و داستان عاشقانه او چکیدهای از فراز و نشیبهای چهار دهه اخیر در افغانستان است. رینا باووم ۴۳ سال پیش از امروز در شهر سنت پترزبورگ روسیه با عبدالله افغان آشنا شد. از اولین دیدار او با عبدالله سالها میگذرد ولی هنوز هم اولین ابراز محبت عبدلله را با همان کلمات به یاد دارد: "او به من گفت تو را دوست دارم ولی در افغانستان هیچ چیزی ندارم و در خیمه زندگی میکنم." عبدالله با همین دو جمله محبت و سختیهای زندگی افغانی را پیشروی رینا گذاشت. رینا هم کم نمیآورد و نشان میدهد که او هم عاشق عبدالله است: "به او گفتم تو را دوست دارم و در خیمه همراهت زندگی میکنم." رینا و عبدالله در سنت پترزبورگ روسیه با هم آشنا شدند سرانجام رینا و عبدالله با هم ازدواج میکنند و راهی افغانستان میشوند. او میگوید وقتی به افغانستان رفت، متوجه شد که شوهرش عبدالله برخلاف آنچه که گفته بود هم خانه داشت و هم موتر (خودرو) و چند سال بعد هم عبدالله معاون وزارت معادن افغانستان شد. رینا میگوید: "زمانی که من به کابل آمدم، چیز زیادی از اینجا نمیدانستم. فقط نام افغانستان را شنیده بودم و با فرهنگ و عنعنات مردم آشنایی نداشتم. بعدها از همسایهها شنیدم که اینجا مادرشوهرها با عروسهای خود مشکل دارند. اما من با مادرشوهرم خیلی خوب زندگی کردم. هرچه زمان بیشتر میگذشت با فرهنگ افغانها بیشتر آشنا میشدم." آنها زندگی خود را در اپارتمان عبدالله در محله مکروریان کابل آغاز کردند و رینا هنوز هم در همان آپارتمان زندگی میکند. مجتمع مسکونی مکروریان در زمان ریاست جمهوری محمد داود توسط روسها ساخته شد. در این مجتمع بیشتر کارمندان دولتی و افراد تحصیلکرده زندگی میکردند. این محله در زمان درگیریهای داخلی دهه هفتاد خورشیدی در کابل، خط مقدم جنگ بود. از همین رو بسیاری از ساکنان مکروریان، از جمله رینا، خانههای خود را ترک و از آنجا فرار کردند. شماری از این ساکنان دیگر هرگز به کابل و مکروریان بازنگشتند. اما رینا دوباره به کابل بازگشت تا آپارتمانش را که در دوران جنگ توسط یکی از قدرتمندان غصب شده بود، پس بگیرد. رینا در آموزشگاهی در کابل زبان روسی درس میدهد او میگوید پول و واسطه (پارتی) نداشت اما با تلاش و پیگیری زیاد توانست خانهاش را پس بگیرد: "به یک نفر گفتم که نه واسطه دارم، نه پول و نه هم جوانی و زیبایی، خانهام را چگونه پس بگیرم؟ او به من گفت خدا داری؟ گفتم بله. گفت خودت را به خدا بسپار. من هم خودم را به خدا سپردم و خانه را گرفتم." رینا از خاطراتش از کابل قدیم میگوید: "در آن زمان زنها چادر سر نمیکردند. دخترهای جوان و زیبا در جادهها قدم میزدند و رانندگی میکردند." او در زمان حکومت محمد داود تابعیت افغانستان را به دست آورده و میگوید که به دین اسلام هم عقیده و باور دارد. رینا حالا در کابل تنها زندگی میکند. از ازدواج با عبدالله که سالها پیش درگذشته است، دو فرزند دارد که یکی در جمهوری چک و دیگری در روسیه زندگی میکند. او برخلاف زنان افغان همسن و سالش هنوز کار در بیرون از خانه را رها نکرده و به عنوان معلم زبان روسی و مترجم با آموزشگاههای زبان و موسسات خارجی در کابل همکاری میکند. رینا میگوید که مدتی پیش، بعد از سالها به روسیه بازگشت ولی نتوانسته بیشتر از دو ماه آنجا بماند: "همه چیز من اینجا است. نمیتوانم آنجا زندگی کنم. بهشت من اینجاست."
|