شعرناب

جاده عشق

گاهی آدم ها میترسند عشقی را که با تمام سرمایه احساس بدست آورده اند با نگاه غریبه ای به رایگان از دست بدهند .. سالها در گذر از جاده عشق و قافله عاشقی مسافرانی شیدا و سرگردان هستیم و همیشه با همه قلب و روح و خیالمان مواظب معشوق هستیم که مبادا در این مسیر پر پیچ و خم گرفتار راهزنان بیابان هوس شود و یا خود اسیر دیگری شود .. گاهی از این هراس داریم کهنه شده باشیم و گاه از نو بودن دیگران میترسیم و برای خودمان رقیب اختیار می کنیم .. عاشقان با همه یکرنگی شان جنون دارند چون از دورنگ بودن معشوقه هایشان ترس دارند .. سالها با چوب عشق به دشت عاشقی رانده میشویم بی آنکه حواسمان باشد چوپان خود مائیم .. گر نگاهمان اخم باشد و زبانمان تلخ و چشم دیدنمان شور باشد معشوق یا گم میشود و یا طعمه دیگری .. یادمان باشد ما دوستدار و عاشق معشوق هستیم نه مالک و صاحب اختیار و در عشق باید هواخواه باشیم نه خودخواه .. و در پایان آنروز که جز نوشته هایم چیزی از من نمی ماند این سطر شیرین در دفتر قلب تان به یادگار بماند .. در باغ زندگانی باید از شراب عشق نوشید و با عاشقی مست شد و دست در دست معشوق با آهنگ خوش زمانه رقصید و با ترانه خوشبختی در آغوش یار با لذت خوابید ..
از دفتر : زمستان سرد تنهایی
نوشته : عبدالله خسروی ( پسرزاگرس)


4