ساده نویسی برای کودکان و نوجوانان در کلاس"ساده نویسی"برای کودکان و نوجوانان ایرج جهانشاهی قاجار آنانی كه مایه و شوق نویسندگی دارند، كودك و نوجوان را می شناسند، به او عشقمی ورزند، خود در كودكی فراوان كتاب خواندهاند و از دشواری ها و لذتهای خواندن وبهرهگیری از كتاب در دوران خردسالی آگاهند و فرزندی دارند یا سر و كارشان بیشتر باكودك و نوجوان است، می توانند نویسنده ی موفقی برای خردسالان باشند. نوشتن برای كودكو نوجوان به مهر و فداکاری مادرانه نیاز دارد. به همین سبب، بیشتر نویسندگان بنام وموفق ادبیات كودكان و نوجوانان در سراسر جهان از میان بهترین مادران و بهترینآموزگاران برخاستهاند. آنان كه كودكان را "هیولاهای كوچك" و نوجوانان را "خردسالانبزهكار" می دانند، به تر است هرگز برای كودك یا نوجوان ننویسند. نویسندهای كه برای كودكان و نوجوانان می نویسد، باید بپذیرد كه كار و وظیفهایبسیار پرارج و دقیق و دشوار را بر عهده گرفته است. باید چشمهایی آن قدر بیناداشته باشد كه هر چه را که كودك یا نوجوان در دنیای درون و پیرامون خودش می بیند، ببیند. گوشهایی آن قدر شنوا داشته باشد كه صداهایی را كه كودك یا نوجوان دردنیای خویش می شنود، بشنود. آنقدر خود را دولا كند تا چشمش در دیدگاه، یعنی درهمان سطح دید خواننده ی خردسالش، قرار بگیرد. دولا بشود، زانو بزند، بنشیند، روی زمیندراز بكشد، طاقباز و روی شكم بخوابد تا آن چه را که كودك می بیند بتواند ببیند ـاسباببازی ها، علفها، سوسكها و همه چیز را. به یاد بیاورد كه در كودكی سقفهاچه قدر بلند بودند، سایهها چه قدر عمق داشتند، درختها چه قدر دراز بودند، و غمها،لبخندها، خندهها، خشمها، نفرتها، كینهها چه زود می آمدند و چه زود می رفتند! نویسندهای كه برای كودكان و نوجوانان می نویسد، باید از بُرد و تاثیر نوشتهاشآگاه باشد. باید همپای نوشتهاش به میان خوانندگان برود. از آنان، حتا اگر دردورترین روستاها زندگی می كنند، بیاموزد كه چه بنویسد و چه گونه بنویسد تا بداند چهپیامی را چه گونه به خوانندهاش برساند. به چند كودكی كه در خانه یا در میان آشنایان وخویشان و همسایگان و مدرسهای می یابد، بسنده نكند. این نمونهها كم تر می توانندبیانگر ویژگی های بیش تر آن خوانندگانی باشند كه در دورترین شهركها و روستاهای اینسرزمین پهناور زندگی می كنند. اگر بدانیم خواننده ی ما كیست، در كدام خانواده، در كجاو در چه وضعیتی زندگی می كند و چه می داند و چه نمی داند، چه میخواند و چه گونهمی خواند و چه برداشتی از نوشتهها دارد، آگاهانه برایش خواهیم نوشت. سادهنویسی كودك یا نوجوان هنگامی می تواند آنچه را که می شنود یا می خواند بفهمد كه از پیشمعنی و مفهوم جزءجزء آنها را بداند و با شنیدن و خواندن آنها به اندیشهای كهدر گفته یا نوشته پنهان است پی ببرد. به بیان دیگر، چون بُنمایهی فهمیدن و فهماندن او که مجموعه ی واژههایی است كه در زبان گفتار و نوشتار به كار می برد و دانش پایهای كه در زمینه یموضوع آن چه که می شنود و می خواند دارد، هر دو محدود است و كودك یا نوجوان بهتدریج زبان می آموزد و دانش و بینشی گستردهتر می یابد، نوشتن برای او نیز جز از راه "سادهنویسی" بی هوده است. البته این نكته را نیز نباید ناگفته گذاشت كه سادهنویسی بیش ازحد و نابجا هم در پرورش ذوق ادبی و هنری كودكان و نوجوانان اثری منفی دارد و گاه برایآنان، به ویژه در دوران نوجوانی، اهانتآمیز است. در سادهنویسی توجه به چند نكته، اساس و پایهی نویسندگی است كه هر یك می تواندموضوع بحث كتابی جداگانه باشد. در این جا ما فقط به برخی از آنها ـ واژگانپایه، دانش پایه، زبان و بیان، طول نوشته، شیوهی خط، شیوهی نقطهگذاری و ارزیابیو ویراستاری نوشته - كه می تواند راهنمایی برای نویسنده و ویراستار كودكان و نوجوانانباشد، اشاره می کنیم: ١- واژگان پایه هنوز در كشور ما دربارهی زبان پایهی ِ گفتاری و نوشتاری ِ گروههای سنیكودكان و نوجوانان ـ و گروههای دیگر ـ پژوهشی علمی نشده است تا نشان دهد كهخردسالان، در هر گروه سنی، به چند واژه و چه واژههایی نیاز دارند تا در گفت و شنودیا خواندن و نوشتن، با استفاده از آنها منظورها را بفهمند و بفهمانند. اگر چنین پژوهشی ـ كهكاری است بس دقیق و فنی ـ انجام شده بود، هم پدر و مادر و مربی و معلم درمی یافتندكه در گفت و شنود خود با خردسالان و در زبانآموزی، در هر گروه سنی، چه واژههایی بایدبه كار ببرند و چه گونه آنها را به كار ببرند تا به تدریج بر دامنه ی واژه های موردنیاز آنان بیافزایند، و هم راهنمایی می شد برای نویسندگان كتابهای درسی و كتابها ومجلههای گوناگون، تا پیام خود را در قالب واژههایی به كودك یا نوجوان برسانند كهفهم و درك آن متناسب با هر گروه سنی باشد. كودك، هنگامی كه وارد دبستان می شود، بیش تر قواعد دستوری زبان را به تجربهمی داند و با تلفظ و معنی شمارهای از واژهها آشناست و آنها را در زبان شفاهی خودبه كار می برد. آن چه مدرسه و آموزش و تربیت رسمی و غیر رسمی به كودك می آموزند،بیش تر گسترش واژگان و كاربرد زبان است تا فهمیدن و فهماندن از راه شنیدن و گفتن وخواندن و نوشتن برای كودك آسانتر شود. این كار باید با آگاهی و روشنی درست و برمبنایواژگان پایهی هر كودك انجام پذیرد. پژوهشی درباره ی واژگان پایه ی كودكان و نوجوانان درفرانسه نشان داده است كهفرزندان خانوادههای متوسط و مرفه و با فرهنگ، در دو سالگی هزار، در چهار سالگی دوهزار، در هفت سالگی پنج هزار و در چهارده سالگی بیست هزار واژه می دانند. در همینكشور شماره ی واژگان پایهی بزرگسالان را بیست و پنج هزار دانستهاند. این گونهبرآوردها فقط معیاری به دست می دهند كه هر كس در هر سن و میزانی از سواد به چندواژه برای فهمیدن و فهماندن نیاز دارد. به درستی كسی نمی داند كه هر كس در هر مرحله ازعمر خود چند واژه می داند، ولی این نكته روشن است كه هر چه شماره ی این واژگان بیش ترباشد، فهمیدن و فهماندن و یادگیری و مطالعه آسان تر و عمیق تر است. به طور كلی واژگانی را كه هر كس می داند، می توان در دو گروه اصلی فهرست كرد: ١-واژگانی كه آن ها را همیشه در گفتن و نوشتن به كار می بریم. ٢-واژگانی كه آنها را درگفتن و نوشتن به كار نمی بریم، ولی اگر آنها را بشنویم یا بخوانیم، معنی و مفهومآنها را درمییابیم. برای مثال ما به طور طبیعی می گوییم یا می نویسیم: "اشكش سرازیرشد" . ولی اگر بشنویم یا بخوانیم: "سرشكش سرازیر شد" ، می دانیم كه معنی و مفهوم"اشك" و "سرشك" یكی است. اگر بخواهیم این واژگان را دقیق تر بررسی كنیم، از نظركاربرد در چهار گروه قرار می گیرند: ١-آن چه در گفتن به كار میبریم. ٢-آن چه درشنیدن درمی یابیم ولی خود در گفتن به كار نمی بریم. ۳-آن چه در نوشتنبه كار می بریم. ٤-آن چه در نوشتههای دیگران می خوانیم و درمی یابیم، ولی خودنمی نویسیم. هنر سادهنویس در این است كه نخست بداندواژگان پایهی خوانندهاش چیست و بیش ترآنهایی را به كار ببرد كه او در گفتن و نوشتن خود به كار می برد، سپس از واژگانیاستفاده كند كه او معنی و مفهوم آنها را درمییابد، گر چه در شمار واژگانگفتاری و نوشتاری او نیست. این بدان معنا نیست كه ما از به كار بردن واژهای كه دراین گروه نیست پرهیز كنیم، چون قصد و هدف این است كه بر شماره ی واژگان آشنای خواننده یخردسال بیافزاییم. اگر دو گروه اصلی واژگان پایه را که در بالا نام بردیم بشناسیم، به یاری آنها می توانیمواژههای دیگر را نیز در نوشته به كار ببریم و معنی و مفهوم آنها را در جمله برایخواننده ی جوان روشن كنیم. نكته ی دیگر در به كار گرفتن واژههای تازه و ناآشنای خواننده،تكرار آنها در سراسر متن است تا رفته رفته در شمار واژگان پایه و آشنای خواننده درآیند. با توجه به اینكه زبان رسمی و زبان آموزش و رسانههای همگانی، از جمله كتاب ومجله و روزنامه، در كشور ما زبان فارسی است و هنوز نمی دانیم كه یك كودك یا نوجوانكرد، بلوچ، تركمن، گیلك، ترك زبان، عرب زبان، لر و � چه میزان و كدام واژههایفارسی را در گفتار و نوشتار می داند، نوشتن برای این گروهها (همچون گفتن) دشوار وهمانند گام برداشتن در تاریكی است. به همین سبب، به ندرت می توان نوشتهای را یافتكه همه ی كودكان ونوجوانان در سراسر كشور، یكسان بتوانند آن را بخوانند و به معنی ومفهوم آن پی ببرند. شاید تنها راه چاره این باشد كه فهرست واژگان كتابهای درسی هرسال تحصیلی و پیش از آن را واژگان پایه ی آن گروه از كودكان و نوجوانان بدانیم وآنها را اساس و پایه ی نوشتن قرار دهیم. این چارهاندیشی درست می نماید، زیرا بیش وكم می توانیم اطمینان داشته باشیم كه كودكان و نوجوانان كشور ما در هر كلاس، خواهناخواه، كتابهای درسی را می خوانند و معنی واژههای به كار رفته در آن كتابهارا یكسان در سراسر كشور می دانند. بر این اساس، كودكی که به مدرسه ی راهنمایی راهمی یابد در حدود هشت هزار واژه كه در كتابهای درسی دبستان آمده است می داند، كهنزدیك به دو هزار واژه ی آن علمی و فنی است. به یاری این واژهها میتوان در بسیاری اززمینهها برای كودكان و نوجوانان نوشت و اطمینان داشت كه فهم و درك نوشته برایشاندشوار نخواهد بود. ٢- دانش پایه هر نوشته از موضوعی سخن می گوید و پیامی دارد كه درك و فهم آن نیاز به میزانیازدانش پایهدر آن زمینه دارد. بی گمان آن كودكان و نوجوانانی كه با مادر و پدر ونزدیكانی با سواد و علاقهمند به مطالعه دمخورند، بیش تر با آنها گفت و گو می شود، بهكنجاوی هایشان پاسخ درست تر و كافی داده می شود، زبان گفت و شنودشان فارسی است،برایشان قصه و داستان می گویند و كتاب می خوانند، از كتابهای تصویری و كتابها ونوشتههای خاص سن خود و رادیو و تلویزیون بهره می گیرند، و به مهدكودك و كودكستان ومدرسه راه می یابند، دانش پایه ی گستردهتری دارند. ولی با این همه نابرابری های اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی و آموزشی، كودكان و نوجوانان ما چه گونه خواهند توانست به دانش پایهیبرابری دست بیابند؟ آگاهی از كم و كیف دانش ِ پایهی هر كودك یا نوجوان در زمینهای كه نویسندهمی خواهد در آنباره بنویسد، اساس و پایهی نوشتن برای خردسالان است. چنین پژوهشینیز در كشور ما تاكنون به عمل نیامده است تا بدانیم كودكان و نوجوانان در هر سنی درهر زمینهای چه میزانی از دانش پایه را دارند. به همین سبب، باز به ناگزیر می توان كتابهای درسی هرگروه سنی را اساس كار دانست و در آنها به جست و جو پرداخت تا به معیاری مشخص و یكساندر سراسر كشور رسید. نكته ی مهم این است كه بدانیم بیش تر كودكان و نوجوانان كشور ما به تنهایی كتابمی خوانند و برایشان میسر نیست كه پاسخ درست كنجکاوی ها و دشواری هایشان را در فهممطالب نوشته از مادر و پدر و كسان خویش دریافت کنند. از این گذشته، چون واژهنامه وفرهنگ نامههای خاص مراحل گوناگون رشد فكری کودکان و نوجوانان در دسترس نداشتهاند و ندارند،نمی توانند خود یابنده ی پاسخ پرسشهایشان باشند. به همین سبب، اگر قرار استفرهنگ نامهای برای آنان نوشته شود، ضمن آن که باید خواننده را به كنجکاوی و مراجعه به منابع آن نوشته برانگیزد، به تر است خودكفا و پاسخ گوی بسیاریاز پرسشهای جوانان باشد. ۳-زبان و بیان نوشتهی مهرآمیز، ساده و بی پیرایه، آسان و روان، گیرا و زیبا و دور از هرگونه دشواری را هر خوانندهای می پسندد. كودك و نوجوان تشنهی خواندن، چنیننوشتهای را تا به پایان می خواند و از آن لذت می برد و نكتهها می آموزد. اگر جزاین باشد، عجیب نیست كه نوشته ناخوانده یا درك نشده بماند. توجه به نكتههایزیر می تواند راهنمایی برای نوشتن بر این پایه باشد: الف-گفتهاند كه كوتاه ترین فاصله میان دو نقطه یك خط راست است. كوتاه ترینفاصله میان دو مغز نیز یك جمله ی كوتاه و درست و زیباست. هر چه جملهها كوتاه تر باشد،خواندن و فهم و درك نوشته برای كودك یا نوجوان آسانتر است. برای كودكان نوخوانجملههای بیش از چهار تا پنج كلمه دشوار می نماید. برای خوانندگان ِ فرهنگ نامه به تراست از نوشتن جملههای بیش از ده تا دوازده كلمه، پرهیز كنیم. جملهها باید گیرا ورسا، مربوط به هم و كامل كنندهی یکدیگر باشند تا خواننده آنها را باعلاقه بخواند ودنبال كند. ساخت و بافت نوشته باید طوری باشد كه اگر خواننده جملهای از آن را ازنظر بیاندازد، نوشته معنا و گیرایی اش را از دست بدهد. ب-باید برای بیان مفاهیم، واژههای ساده و آسان كه بیش از سه چهار بخش و تلفظدشوار نداشته باشند، به كار ببریم. این واژهها از لحاظ خواندن و درك معنا باید براساس واژگان پایهی خواننده یا واژههایی باشند كه یقین داریم كودكان و نوجوانانتلفظ و معنی آنها را به درستی میدانند. این نكته را نیز نباید فراموش كرد كه گاهیچند واژهی آشنا با هم تركیب می شوند و عبارت یا جملهای دشوار و دور از ذهن كودك ونوجوان پدید می آورند. پس، در تركیب آنها نیز باید به سادگی معنا توجه داشته باشیم. پ-روی واژههای تازه و ناآشنای كودك و نوجوان باید اِعراب بگذاریم. گاه تلفظدرست واژهای كه كودك و نوجوان برای نخستین بار شكل نوشته شده ی آن را میبیند به او كمكمی كند كه به معنی آن پی ببرد، یا به او فرصت می دهد كه با تلفظ درست از دیگریبپرسد و معنی آن را دریابد. گذاشتن اِعراب بر روی واژههایی كه در تركیب، خواندن رادشوار می كنند، خاصه در شعر، نیز ضرورت دارد. ت-تا آن جا كه ممكن است باید نوشته را به زبان گفتاری درست نزدیك كنیم. اینبدان معنا نیست كه واژهها و عبارتها را به زبان مردم عوام و شكسته بنویسیم. كودكدر كتابهای درسی خود شكل درست این واژهها را دیده است و با آنها آشناست. از اینگذشته، واژهها و عبارتها را مردم سراسر كشورمان یكسان نمی شكنند و كودك و نوجوانیكه فارسی را به صورت زبان دوم از راه خواندن و در كلاس درس یاد گرفته است فقط شكلنوشته شده ی آنها را می شناسد. اگر در متنی، چون نمایش نامه یا گفت و شنود، برای نشاندادن طبقهی گوینده و معرفی او نیاز به شكستن واژه یا عبارتی باشد، می توان براینوجوانان آنها را شكسته نوشت و روی آنها اِعراب گذاشت، یا شكل درست آنها را هم درپانویس صفحه یا در پرانتز آورد. �توجه به نكتههای زیر به نزدیك كردن زبان نوشته به زبان گفتاری و آسان كردن خواندنو درك آن كمك می كند: ١-در زبان گفتاری هرگز فعل وصفی به كار نمی بریم. در سادهنویسی نیز باید ازبه كار بردن فعل وصفی پرهیز كنیم. یعنی نمی گوییم: "معلم آمده درس را شروع كرد" بلکهمی گوییم: "معلم آمد و درس را شروع كرد". نمی گوییم: "مادربزرگ برخاسته به خانهرفت" می گوییم: "مادربزرگ برخاست و به خانه رفت" (به جای "برخاست" هم در زبانگفتاری "بلند شد" را به كار میبریم). نمی گوییم: "پدر به بازار رفته لباس خرید"می گوییم: "پدر به بازار رفت و لباس خرید". ٢-در زبان گفتاری معمولن برخی از فعلها را كه در برخی از نوشتهها می آیدبه كار نمی بریم: به جای "است" فعل "می باشد" نمی گذاریم. می گوییم: "لیوان روی میزاست" نمی گوییم: "لیوان روی میز می باشد" به جای "كرد" فعلهای "نمود" و "ساخت" نمی گذاریم. می گوییم: "نسرین مادرش را خوشحال كرد" نمی گوییم: "نسرین مادرش راخوشحال نمود" یا "نسرین مادرش را خوشحال ساخت". به جای "گذاشت" فعل "نهاد" به كارنمی بریم. می گوییم: "نام فرزندنش را افسانه گذاشت" نمی گوییم: "نام فرزندش راافسانه نهاد". به جای "شد" فعلهای "گشت" یا "راهی دبستان گردید" یا به جای "شود" فعل"گردد" نمی گذاریم. می گوییم: "به تر است این كتاب خوانده شود" نمی گوییم: "به تراست این كتاب خوانده گردد" در سادهنویسی از به كار بردن این گونه فعلها كهآن ها را معمولن در زبان گفتاری به زبان نمی آوریم باید پرهیز كنیم. ۳-در زبان گفتاری از آوردن فعلهای مشابه در یك جمله یا جملههای پی د ر پیپرهیز نمی كنیم. در سادهنویسی نیز به تر است از همین روش پیروی كنیم. به این چند جملهاز صادق چوبك، كه از نوشته ی او با عنوان "عدل" نقل می شود توجه كنید. فعل "بود" در این جا بارها تكرار شده است ولی هرگز از روانی و زیبابی و گیرایی نوشته نكاسته است: " . . . اسب درشكهای توی جوی پهنی افتاده بود و قلم دست و كاسه زانویش خرد شدهبود. كاملن دیده می شد كه استخوان قلم یك دستش از زیر پوست حناییاش جا به جا شدهبود و از آن خون آمده بود و فقط به چند رگ و ریشه كه تا آخرین مرحله وفاداریشان رااز دست نداده بودند گیر بود. سم یك دستش ـ آن كه از قلم شكسته بود ـ به طرف خارجبرگشته بود. و نعل براق ساییدهای كه به سه دانه میخگیر بود، روی آن دیده می شد.آب جو یخ بسته بود. تنها حرارت تن اسب یخهای اطراف بدنش را آب كرده بود. تمام بدنشتوی آب گلآلود خونینی افتاده بود. . . ". به این جملهها نیز که از كتابهای كودكان و نوجوانان و گفتار رادیو نقل می شودنگاه كنید. در این جملهها حذف فعل به درستی صورت نگرفته است، زیرا در صورتیمی توان فعلی را از جملهای حذف كرد كه فعل حذف شده یكسان باشد، گر چه درسادهنویسی حذف فعل به قرینه را هم مجاز نمی دانیم: -آموزگار به دسبتان واردشدو به كلاس رفت. - هوشنگ به اتاق واردشدو فریدون از جای خود برخاست. - سه سنگر دشمن منهدمشدو شش تن از مزدوران به هلاكت رسیدند. - خود را با مدارك یاد شده معرفیكنندتا به خدمت اعزام شوند. -می بایست این جریان ریشهیابیشودو از میان برود. ٤-در زبان گفتاری تاریخ رویدادها را به طور كامل به زبان می آوریم، مثلننمی گوییم: " ١٨/٩/٦٠ " بلکه می گوییم: " ١٨ آذرماه ١۳٦٠". اینگونه مختصرنویسیتاریخ رویدادها ویژه ی برخی از ادارهها یا سازمانهاست كه برای صرفهجویی در وقت بهخلاصهنویسی می پردازند. در سادهنویسی درست این است كهاین گونه تاریخها به صورت كامل نوشته شوند، و گر نه فهمیدن آن بی تأمل ساده نیست و ممكن است که خواننده فوری نتواند دریابد كه نهمین ماه سال آذر است. ۵-در زبان گفتاری عددهای مشخصكننده ی ساعتهای شبانهروز را همراه باواژههایی كه قید زمان را می رسانند به زبان می آوریم، مثلن می گوییم: "ساعت ١٠صبح" ، "ساعت ۷ بعدازظهر" ، "ساعت ١١ شب"، نمی گوییم: "ساعت ١٠" ، "ساعت ١٩"،"ساعت ٢۳". در سادهنویسی نیز درست این است كه اینگونه ساعتها را به شیوه یزبان گفتاری بنویسیم، زیرا خواننده ی جوان ممكن است فوری نتواند دریابد كه ساعت ١٩ همانساعت ۷ بعدازظهر و ساعت ٢۳ همان ساعت ١١ شب است. ٦-در زبان گفتاری، زبان و بیانی سادهتر، گویاتر، گیراتر، و رساتر به كارمی بریم. جملههایمان كوتاه تر است و از پیچیدگی سخن پرهیز می كنیم، توجه درست به این شیوه ی زبان و بیان،نوشته را بی گمان ساده خواهد كرد. ۷-واژههایی برگزینیم كه به درستی معنی و مقصود را برسانند و ابهامی برایخواننده باقی نگذارند. ٨-از آوردن سخنان زاید و تا آن جا كه ممكن است عبارتها و جملههای معترضهپرهیز كنیم. ٩-از نوشتن جملههای مركب كه در آنها احساسات و عواطف و معانی و مفاهیم وصفتها و قیدهای گوناگون به كار رفته است، بپرهیزیم. از بازی با واژههایی كه فهمسخن را پیچیده می كنند و از به كار بردن واژههای مترادف و تشبیهها واستعارههای نابجا، كه بیان نوشته را از روشنی و سادگی می اندازند، خودداری كنیم. فهم چنین جملههایی برای كودك یا نوجوان اغلب دشوار است. جمله باید ساختمانی چنانساده و روشن و استوار داشته باشد كه اگر واژهای از آن بیرون كشیده شود، معنی ومفهوم جمله فرو بریزد. ١٠-قلم در دست ما چون قلم مو و تخته ی رنگی است در دست یك نقاش هنرمند. از آنبه گونهای هنرمندانه استفاده كنیم تا خواننده همان تصویری را ببیند كه در تصورماست. برای این كه تصویری درست به خواننده بدهیم، به گسترهای از واژهها نیازداریم. برخی از واژهها بیش و كم یك معنی را می رسانند، ولی كمی با هم تفاوت دارند. این واژهها سایه روشنهایی از معنی دیگری را به دنبال می آورند و تصویر ذهنی راكاملتر می كنند. مانند سایه روشنهایی هستند كه نقاش در اثرش به كار می برد تاتصویری را كاملتر به دست بدهد. این گونه واژهها در شمار مترادفها نیستند كه درسادهنویسی باید از به كار بردن آنها پرهیز كرد. ١١-دور از هرگونه تكلف و صورتسازی و به زبان امروزی بنویسیم. یكی ازسببهایی كه برخی از نوشتهها ناخوانده می مانند این است كه گروهی از نویسندگانزبان زنده و زایای امروز را از زبان نوشتاری گذشتگان باز نمی شناسند، و زبانی درنوشتههایشان به كار می برند كه نویسندگان قرنها پیش به كار می بردند. زبان و بیانآشنا، ساده، آسان، روان، گیرا، روشن، صریح و منظم و دقیق را همگان می پسندند ونوشتهای با چنین زبان و بیان را آسانتر می خوانند و می فهمند. لفاظی و فضلفروشیو تكلف در نویسندگی و راز و رمزهای دشوار نوشته، خواننده ی خردسال را از خواندنبیزار می كند. از آزمایش نویسندگی و بدعتگذاری روشی تازه یا به كار بردن شیوههاینامانوس در نویسندگی و زبان و بیان عالمانه و ادبیانه و صنایع بدیعی زبان و نثرفاخر نیز باید پرهیز كنیم. در نوشتن برای كودك و نوجوان باید توجه داشت كه خود ِنوشته در خواننده اثر بگذارد، نه آرایش های نابجا ی كلام. این بدان معنا نیستكه نوشته هنرمندانه نباشد؛ ساده نویسی هنری ویژه ی خود دارد. ١٢-تا آن جا كه می توانیم از آوردن واژهها و اصطلاحها و عبارتهای بیگانه كهبرابرهای آشنا و رایج فارسی دارند و نوساختههای نادرست فارسی پرهیز كنیم. واژههاو اصطلاحهای نوساخته ی درست فارسی را هم كه هنوز در زبان ما جا نیافتادهاند و به هیچواژهنامهای راه نیافتهاند، باید به گونهای به كار ببریم كه درك معنی و مفهومآنها برای خواننده ی خردسال دشوار نباشد. هر مطلب یا مفهوم تازه را باید درپاراگرافی تازه بنویسیم. كودكان و نوجوانان نوشتهای را كه بجا بریده شود و بیش ترسر سطر برود آسان تر می خوانند. ١۳-تا آن جا كه ممكن است باید از آوردن پانویس صفحه برای تشریح و توضیح مطالبلازم خودداری كنیم. این تشریح و توضیح را، اگر خیلی لازم باشد، می توانیم در خودمتن نوشته بیاوریم. ١٤-از درس دادن، غلو كردن در خوشبیانی، پیچیده و نامهفوم و یكنواخت نوشتن،حاشیهپردازی، بیثباتی و ناهماهنگی و در هم آمیختن مسایل جدی با شوخی و بذلهگوییباید پرهیز كنیم. كودكان و نوجوانان باید بیاموزند كه مطالب جدی را در یك متن جدی بخوانند. ١۵-مهرآمیز بنویسیم و خودمان را از خواننده جدا ندانیم. بگذاریم احساس كند كهبا او و رو در روی او هستیم. هرگز نباید او را ابله ونادان و بی اهمیت بدانیم و ازبالا به او نگاه كنیم. نه فرمان بدهیم و امر و نهی كنیم، نه آن قدر فروتن باشیم و خودرا دست كم بگیریم كه سخن ما در باورش نگنجد و بی اعتبار جلوه كند. نوشته باید گویایاین باشد كه نویسنده دوست و دلسوز خواننده است. كودكان و نوجوانان دوست دارند شخصیتآنها را بشناسیم و مانند دو انسان برابر و رو در رو با آنها حرف بزنیم، نه انسانیبرتر و بزرگ تر با انسانی همیشه كودك! ادامه مطلب در کامنت زیر همین پست!!!
|