خون دلها خوردهایم!محمد نوری! محمد نوری که اینک پنج سال از درگذشتش میگذرد، یکی از نخستین خوانندگان موسیقی پاپ ایران به شمار میرود. خوانندهای با سبک و سیاق تازه که خواندههایش او را از پاپ خوان های دیگر متمایز میساخت و در واقع شاخه غیر عامیانه پاپ را در ایران نمایندگی میکرد. شاخه عامیانه به سرکردگی جواد بدیع زاده از دل ترانههای کوچه و بازار بیرون زده بود که با آن چه بعدها جمشید شیبانی و محمد نوری عرضه کردند تفاوت داشت. شاخه دوم را محمد نوری که خود به آن وابسته بود، موسیقی فاخر مینامید. شیبانی بیشتر از موسیقی روز اروپائی مایه میگرفت و نوری بیشتر به جانمایه موسیقی روستائی تکیه می کرد. ترانههای نوری به جهت همین اتکا ماندگارتر شدند. جانمایه روستائی به ترانههای نوری نوعی سادگی تزریق میکرد که با بهرهگیری از تمهیدات آهنگسازی، رنگ فاخری به خود میگرفت. محمد نوری با "گل مریم" سر برآورد که از همان سادگی فاخر بهره مند بود. او مدت کوتاهی نیز در هنرستان عالی موسیقی نزد اولین باغچهبان درس آواز گرفته بود با این نیت که وارد عرصه اپرا شود، ولی خیلی زود آن را رها کرد و ماندن در عرصه پاپ را ترجیح داد. البته او غالبا می گفت: "من خواننده پاپ نبودم، نیستم و نخواهم بود!" ولی آنچه را خوانده باید از دستآوردهای در همان عرصه به شمار آورد. تمایل او بیشتر معطوف به شانسونهای فرانسوی بود تا پاپ انگلیسی و همین ویژگی سبب توفیق ترانههای او شده است. چون ذائقه جمعی ایرانیان با ملودیهای شانسونی انس و الفت بیشتری دارد. این تمایل همچنان پس از نوری به شکل شاخهای پر بار از موسیقی پاپ باقی مانده و پس از نوری خوانندگانی چون ویگن و گلنراقی را پرورش داده و همچنان تا سال های ما دوام آورده تا به عارف و فرامرز اصلانی رسیده است. پیروی از این تمایل یعنی پر بها دادن به ملودی، آهنگسازانی چون واروژان را نیز پرورش داده است. محمد نوری از نخستین خوانندگانی نیز هست که با شعر نوی ایران خیلی زود کنار آمد. البته آن بخش از شعر نو که بهره بسیاری از رومانس دارد. آهنگسازانی که با او کار می کردند اگر چه شهرت چندانی نداشتند ولی تحصیل کرده و خبره کار بودند. مثل ناصر حسینی، افسر موسیقیدان ارتش و محمد سریر، آهنگساز و دیپلمات سابق. او در این میان به نظر میرسد که هماهنگی بیشتری با سریر داشت. نتیجه همکاری آنها، شماری ترانه یا متنهائی از شاعران نو (احمد شاملو، فروغ فرخزاد، نادر نادرپور، فریدون مشیری و حسین منزوی و...) بود. معروفترین ترانه او همان "گل مریم" یا "جان مریم" است که شان نزول آن نیز از فرط سادگی دلپذیر است: "رفته بودیم با کامبیز مژدهی آهنگساز به چالوس که دیدم کراوات خود را نیاوردهام. کامبیز به مرکز شهر رفت تا کراواتی فراهم کند. من هم در یک ساعتی که او نبود مرتکب جرم شدم و شعری را سر هم کردم و وقتی آمد به او دادم که آهنگی روی آن بگذارد. نتیجه کار آن شد که گل مریم به دنیا آمد... "این همان گل مریم است که پنجاه سال است در گوش و زبان مردم ماست. در عرصه پاپ از این نمونه ها کم نیست. یعنی سادگی فاخر آورده است." محمد نوری از زمره هنرمندانی بود که می توانست با وجود محدودیتها نیز کار خود را ادامه دهد، . اگر گاهی حرارت انتقادی ترانهها را کم می کرد، برای آن بود که راه نفسش را نبندند. چون بینفس دیگر هیچ کاری نمیتوان کرد. یکی دو تا از آخرین خوانده های او سخت تاثیر گذار از کار در آمده است. یکی با مطلع "نمی شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره" با شعری از حسین منزوی و دیگری با مطلع "ما برای آنکه ایران کشور خوبان شود، خون دل ها خوردهایم" با شعری از قصه نویس، نادر ابراهیمی که تا به حال کمتر ترانهای از او شنیدهایم. متن ابراهیمی اعتراضی و انقلابی نیست، حدیث دل آزردگی و دلسردیهاست. سر خورده از این که عمری را در جستجوی گلی به هدر داده ایم و آن را نیافتهایم. برای آن که وطنمان بهترین کشور دنیا شود تا قله های بلند کوه ها رفتهایم و خون دلها خوردهایم ولی شاید بیهوده؛ شاید همه آنچه هست همان گونه مانده که بوده است. دو سه فقره از این گونه ترانههای وطنی را در سفارت خانهها و مجامع عمومی جمهوری اسلامی به پخش می گذارند تا گفته باشند دردهای جامعه را می شناسند و با مردم همصدایند. اشکالی هم ندارد. روزی سرانجام همه با هم همصدا می شویم.
|