شعرناب

کلاهبرداری از شعر نو


پنجاه سال قبل که نادرستی تا به این حد عادی نشده بود و ملٌت عزیز در فراهم ساختن اسباب ظهور حضرت (عج ) تا به این حد عجله نمی فرمودند ... از اصطلاحات « کلاه از سر کسی برداشتن » و « کلاه به سر کسی گذاشتن » زیاد استفاده می شد ؛ که البته اصل قضیه هم به زمان رضا شاه بر می گشت که ابتدا کلاه نمدی از سر مردم برداشته بود و کلاه پهلوی برسرشان گذاشته بود ؛ و بعد کلاه پهلوی را از سرشان برداشته بود ! و کلاه شاپو بر سرشان گذاشته بود ... ! و هربار هم لابد با منافعی سیاسی و اقتصادی برای خودش و اطرافیانش ؛ که بگویم خدا چه کند این اطرافیان را که ما در طول تاریخ هرچه می کشیم از دست این اطرافیان می کشیم ؛ شاه سمبلی بیش نیست و به قول مردم یک شکم بیشتر ندارد ....
اینجا را داشته باشید تا در باره جایگاه شعر در ادبیات فارسی نکته ای ، یا نقطه ای را به عرض عالی برسانم . دربهار سال 1344 ، که پنجاه سال قبل از این باشد ، دکتر پرویز ناتل خانلری ( که فریدون توللی را بنیانگذار شعر نوی فارسی می دانست ؟ و تاحدودی نادر پور را هم قبول داشت ) در مجله سخن مدعی شده بود که آن مجله طی 22 ساله ی از سا ل 1322 ، علمدار شعر نو و تحول و پیشرفت زبان و ادبیات فارسی از این راه شده است ؛ و بعد دکتر رضا براهنی در مجلٌه ای پاسخش داده بود که : نه ! ، ماهم ... با بزرگانی چون نیما ، اخوان ثالث ، فروغ و شاملو... و خلاصه مطلب تا آنجا که من به یاد می آورم و در انجمن ها و محافل و مجالس شعری عنوان می شد این بود که شعر کهن سمبل مسلٌم فناتیسم است که از دوران جاهلیت « عرب » به جای مانده است و در همان مجله بخشی از « قابوسنامه » را نقل کرده بودند به اینصورت :
« زنهار که شعر گران و عروض نگوئی که گرد عروض و وزن های گران کسی گردد که طبع ناخوش دارد و عاجز بود از لفظ خوش و معنی ظریف »
..و به این ترتیب سالها صرف این شد که نقطه ای بگذارند روی « عرب » که منشاء شعری ایران بود و بنام تجدد و ترجمه پذیر بودن شعر و جهانی شد نش لابد در جهت صدور فرهنگ فارسی ، بکنند ش همانند شعر سپید و شعر آزاد از « غرب » .
...و حالا بعد از پنجاه سال جشنی بزرگ در تهران برگزارشده است که گویا بیست شعر در آنجا خوانده شده است ؛ و همه از شعر کهن : دو باره نقطه ی غرب را برداشتند ، و...
دکتر غلامحسین صدیقی که وزیرکشور مصدق بود ، بعدا" زندانی شاه شد ، وسپس استاد جامعه شناسی ما بود می گفت ما ملٌتی هستیم که دائما" از عدالت و اعتدال و « خیرالامور اوسطها » گفتگو می کنیم ؛ امٌا همیشه یا در افراط هستیم یا در تفریط ...
روستائی پیری در باقی آباد یزد هم از شهری هائی که اجاره بالا بابت املاکشان طلب می کردند ، و هم از الاغش ، شکوه داشت و ضمن شکوه و شکایت نزد پدرم می گفت : ما همیشه یا اینور خر هستیم یا اونور خر ! ؛ هیچوق پشت خر قرار نمی گیریم و همین سبب شده است که این خر هم با همه ی خریتش متوجه نقطه ضعف ما شده باشد! و بخواهد از ما سوء استفاده کند ...
در مثل مناقشه نیست ؛ افراط و تفریط را می خواست بگوید که آنهم منحصر به شعر نیست ... امٌا در شعر که به ما مربوط می شود ؛ چرا ؟!!! .


2