شرح غزل 5 حافظ دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینیم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در حلقه ی گل و مُل خوش خواند دوش بلبل هاتَ الصَّبوح هُبّوا یا اَیُّها السَّکارا ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را آن تلخوش که صوفی اُمُّ الخبائثش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قِبلهِ العُذارا هنگام تنگدستی در عیش کوش ومستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او مومست سنگ خارا آیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت پیران پارسا را حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را معانی لغات غزل (5) کشتی نشستگان: کشتی سوارانی که کشتی آنها به امید باد موافق بر جای مانده باشد. بادِ شَرطه: باد مُوافق، اصل کلمه شَرتَه و از اصطلاحات دریانوردی ملل اقیانوس هند گرفته شده است و به صورت شَرتاه می نوشته اند. باشد که: به امید این که، شاید که. ده روزه: چند صباح. مِهر: 1) خورشید، 2) محبت و در اینجا به معنای محبت است. گردون: چرخ و فلک گردنده، مراد کره ی زمین است. افسانه: سرگذشت و حکایت. افسون: وِرد و دعایی که مانع آفت و چشم زخم گردد و به مجاز معنای مکر و حیله و تزویر. به جای: در حَقِّ. مُل: شراب ، نبیذ. هاتَ: بیاور و بده. صَبوح: نوشابه ای که سحرگاهان صرف می شده و کنایه از شراب است. هُبّوا: بیدار شوید. سُکارا: باده نوشان، طالبان مستی. صاحبِ کرامت: شخص کریم و نیکوکار. تفقّد: دلجویی. تغییر کُن: تغییر دِه، دگرگون ساز. قضا: حکم، و کنایه از احکام سرنوشت ساز جهان هستی. تلخ وش: تلخ مانند، از القاب شراب به کنایه. صوفی: پشمینه پوش، پیرو تصوّف و کنایتاً حضرت محمد (ص) است که خمر را امّ الخبائث نامیده اند. اَشهی: لذیذتر، دل انگیزتر، دلخواه تر. اَحلی: شیرین تر. قُبله: بوسه. عُذارا: جمع عَذرا، دختران، دوشیزگان. کیمیا: علم شیمی، دانشی که ذرّات هستی را به مرتبه کمال خود می شناساند. قارون: ثروتمند مشهور زمان حضرت موسی (ع). سرکَش: عاصی، کسی که سر از اطاعت می کشد. سنگِ خارا: سنگ سیاه سخت و متراکم به نام گرانیت. آیینه سِکندر: آیینه شهر اسکندریه مصر، و مراد آیینه ایست که بر فراز برج مشهور بندر اسکندریه که بانی آن بندر اسکندر مقدونی است نصب و به وسیله آن رفت و آمد در دریا را بویژه هنگام جنگها زیر نظر می گرفتند. به خود: به اختیار خود، به میل و رضای خود. معانی ابیات غزل (5) (1)ای صاحبدلان! برای خاطر خدا چاره یی کنید که عنان دلم در حال از دست رفتن است و از بخت بد راز پنهان و درونی من به زودی آشکار خواهد شد. (2)ما چون سرنشینان کشتی عازم سفری هستیم که در انتظار باد موافق است. ای باد موافق دریایی وزان شو شاید که به مقصد رسیده به دیدار دوست نایل شویم. (3)این مهر و محبت چند روزه دنیا افسانه و حیله یی بیش نیست. بدان مغرور مشو و فرصت را برای نیکی در حقّ دوستان از دست فرو مگذار. (4)در دل شب، به هنگام سحر، بلبل در کنار بساط گل و شراب چه خوش می خواند که ای طالبان باده و مستی برای صبوحی زدن بیدار شوید. (5)ای کریم و ای بزرگوار! (خطاب به معشوق) به شکرانه سلامت و عافیت یکبار هم که شده از درویش بی نوایی (عاشق درمانده) دلجویی کن ... (6) (چرا که) آسایش دو جهان در این است که نسبت به دوستان بطور ملایمت و با دشمنان بطور مدارا رفتار کنی. (7)از روز ازل نام مار را در ردیف نیکنامان ردیف نکردند! (ما چنینیم!) و اگر این مطلب بر تو گران می آید حکم سرنوشت ما را دگرگون ساز! (8) الف)شرابی را که صاحب شریعت مادر پلیدیها و تباهیها نامید، برای ما لذیذتر و شیرین تر از بوسه دوشیزگان است. ب)آن گفته: که صاحب شریعت شراب را مادَرِ تباهیها نامید، برای ما لذیذتر و شیرین تر از بوسه دوشیزگان است. (9)به هنگام تنگدستی به مستی گرای و خوشی کن چرا که شراب کیمیایی است که با صرف آن نوشنده اگر گدا هم باشد خود را قارون تصوّر می کند. (10)سر از فرمان معشوق مپیچ! چرا که آتش غیرت دلبری که سنگ خارا در کف او به مانند موم نرم است، ترا چون شمع خواهد گداخت. (11)جام می، کار آیینه برج بندر اسکندریه را می کند. در آن بنگر (ایهام نوشیدن) تا (همانند جام جهان نمای کیخسرو) همه احوال ملک دارا (داریوش سوم معاصر اسکندر) را به تو بنمایاند. (12)ترکانی که به پارسی سخن می گویند از شیرین زبانی به شنونده روح و عمر تازه می بخشند. ای ساقی! راز جوانی از سر گرفتن را به پیرمردان زاهد و پارسا بشارت ده. (13)حافظ به میل و اختیار خود این خرقه می آلود را نپوشیده و این حکم ازلی است (در تأیید مفاد بیت هفتم این غزل) و ای شیخ پاکدامن! ما را به بخش و معذور دار. شرح ابیات غزل (5) وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب * 1-سعدی: مشتاقی و صبوری از حدّ گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را مولوی دو غزل و عماد فقیه و اوحدی و همام، هر کدام غزلی در این وزن و قافیه دارند لیکن حافظ از غزل سعدی متأثّر است و مضمون بیت دوم خود را نیز از این بیت غزل سعدی می گیرد: یارب تو آشنا را مهلت ده و سلامت چندانکه باز بیند دیدار آشنا را 2-استنباط غالب دوستداران شعر حافظ در گذشته و حال چنین بوده است که حافظ در بیت دوم (کشتی شکستگانیم) گفته چه آنها نمی دانسته اند که در سابق قوّه محرّکه کشتی باد موافق بوده است که به وسیله تغییر جهت دادن بادبان و برافراشتن و فرو هشتن آن کشتی را به جهتی هدایت می کرده اند و در ایامی که هیچگونه بادی نمی وزیده است کشتی ها از سیر و حرکت منصرف و منتظر وزیدن باد موافق بوده اند وگرنه اگر کشتی شکسته باشد باد موافق هیچگونه معجزه یی نکرده و امواج حاصل از آن باد در غرق شدن سرنشینان بیشتر کارایی دارد تا اینکه مسافری را که به تخته پاره یی چسبیده است به سلامت به ساحل برساند. 3-همانطور که علامه قزوینی نوشته اند باد شَرطه همان باد شَرتاه است که این کلمه از اصطلاحات دریانوردی و احتمالاً ریشه هندی دارد. 4-می دانیم که تغییر روش شاه شجاع در نحوه رفتار و کردار خود و بازگشت به تظاهر و عوام فریبی زمان پدرش هرچه بود حافظ را در مضیقه گذاشت و در طول این مدت تا رفتن به تبعید، حافظ هرچه غزل سروده از سوز دل و حاوی ایهامات است. این غزل نیز مربوط به همین دورانست. شاعر در بیت اول تغییر وضع سیاسی را که عنقریب منجر به سخت گیری بیشتری درباره ی او خواهد شد و دلهره خود از این پیشامد بیان داشته و در بیت دوم خود را به مانند مسافر امیدواری می داند که در ساحل در کشتی نشسته و منتظر باد موافق جهت مسافرت است. در بیت سوم از شاه شجاع توقّع مساعدت و التفات دارد و از آنجایی که حافظ رفیق و مصاحب شاه شجاع در مجالس بزم او بوده در بیت چهارم از آن شیوه دفاع کرده و در بیت پنجم تقاضای بذل توجه در حقّ خود را دارد و در بیت ششم یا شاه بیت غزل، او را به اعتدال و میانه روی وامی دارد. در بیت هفتم حرف همیشگی و عقیده باطنی خود را تکرار می کند که من به حکم قضا و جبر سرنوشت اهل تقدّس و تظاهر و جنّت مکانی نیستم اگر تو قادری که سرنوشت را تغییر دهی بسم الله. از آنجایی که بیت ملمّع هشتم سبب سوء تفاهم در برداشت معنا برای پاره یی از اهل قلم شده است به همین دلیل در بیت هشتم این غزل، به دو نحو معنا شد: الف: معنای تحت اللّفظی و ظاهری شعر، ب: معنای ایهام و موردنظر حافظ. باید دانست علت اینکه حافظ درست در ادای این مطلب، بیت هشتم را به صورت ملمّع می آفریند همان ریزه کاریهای ایهام اوست. اینجا (تلخ وش) دو معنا دارد یکی (تلخ مانند) که از القاب شراب است و ذهن هر کسی در وحله اول متوجه آن خواهد شد و دیگری به معنای (آن سخن به ظاهر تلخ) است و آن اشارتی به حدیث نبوی (الخمر اُمّ الخبائث) حضرت ختمی مرتبت (ص) است. و اما از آنجا که شاعر می خواسته است این همه معنا را در یک بیت بصورت موجز بگنجاند: آن سخن به ظاهر تلخ که حضرت ختمی مرتبت (ص) آن را مادَرِ تباهیها و پلیدیها نامید برای من لذیذتر و شیرین تر از بوسه دوشیزگان است و وزن شعر در خور کلمات به نحوی که در معنای آن خللی وارد آید نبوده شاعر مصراع دوم را به زبان عربی گفته و بیت را به صورت ملمّع درآورده تا بین معنای دو مصراع از دو زبان لزومی به آوردن کلماتی مانند (در پیش من، در نزد من، در گوش من) نباشد. و این گریزی است که تنها در همین موارد جایز و از ایفادِ کلام عرب بهره برداری شده است. شاعر در بیت نهم باز غرور و بی اعتنایی خود را ظاهر می سازد و می خواهد به شاه شجاع بگوید که من کسی هستم که هنگام تنگدستی و نداشتن ممّر عایدی باز هم به هر نحو که باشد در عیش و مستی می کوشم و دست بردار از این رویّه خود نیستم اما از آنجایی که این گونه سخن گفتن و پیغام دادن برای شاه حاکی از جسارت و سرکشی است، در بیت دهم فوراً موضوع را ترمیم داده می گوید ای حافظ سرکشی مکن که از غیرت (دلبر) یعنی شاه مانند شمع گداخته خواهی شد. در بیت یازدهم شاه را به دوراندیشی و درک راه صحیح حکمرانی در کشور دارا و به حکم سابقه تاریخ گوشزد می کند که در آن ایهامی بس لطیف مستتر است و در بیت دوازدهم تعریف از شاه ترک نژاد فارسی زبان کرده و به او گوشزد می کند که من با اراده خود اهل می و مطرب و شراب و شادی نشدم این جبر سرشت وسرنوشت است ای پادشاه مرا ببخش و معذور دار. *** دکتر عبد الحسین جلالیان به نیت بانو مونس ارجمندی عزیز
|