نگاهی گذرا به جریان غزل جوان در دهه هفتاد نقد غزل امروز نگاهی گذرا به جریان غزل جوان در دهه هفتاد از غزل امروز تا غزل بیفردا عباس تربن غزل نو، غزل فرم، غزل پست مدرن.... اینها عناوینی است كه در سالهای اخیر بر سر زبانها افتاده و به درست یا غلط، به دستهای از غزلهای موجود اطلاق شده است. غزل، قالبی كه همچون دیگر قالبهای كلاسیك همواره شائبه محدودیت و گریزناپذیری از چارچوبی از پیش مشخص و دست و پاگیر دربارهاش وجود داشته، طی ده- پانزده سال اخیر در معرض نوآوری و جسارت شاعران معدودی قرار گرفته كه با وجود مخالفت و جبههگیری غزلسرایان نام آشنا، نهایتا موفق به پوستاندازی و یافتن چهره و هویتی متفاوت از قبل شده است. بیاینكه قصد ارزشگذاری داشته باشیم، باید قبول كنیم كه غزل امروز دیگر غزل دهه۶۰ نیست. منشا این تغییر را شاید بتوان به اوایل دهه۷۰ مربوط دانست ، زمانی كه شاعرانی جوان سعی كردند مجددا دست به تعریف این قالب در شعرهایشان بزنند و از هنجارهای معمول آن زمان، عدول ورزیدند. از برجستهترین این شاعران شاید بتوان به محمد سعید میرزایی اشاره كرد. شاعری كه در سال 76 با چاپ مجموعه غزلی متفاوت درها برای بسته شدن آفریده شد موجی از تایید و مخالفت را در جامعه غزل برانگیخت. جز او نیز شاعرانی بودند كه گامهایی در نو كردن غزل برداشته باشند اما این گامها معمولا منحصر به تك شعرها یا چند شعر معدود بود. طبیعی است كه با تولد نگاهی تازه به غزل، بسیاری از شاعران جوان به تقلید از شعرهای شاعران نوگرا، به سرودن در این قالب بپردازند. این تقلیدهای ناآگاهانه و محض، متاسفانه منجر به این شده كه شاعران جوان بیشتر به هنرنمایی و هماوردطلبی در این قالب بپردازند و هیچ گاه دست به كشف خود، حرفها و قوه خلاقشان نزنند. اینكه چه شعرها پس از شعرهای احمد شهدادی و حسن صادقیپناه، به سارای معروف افسانه سبلان تقدیم شد و چه بسیار شعرها كه پس از شعر صدا زكالبد تن به در كشید مرا ی سید رضا محمدی سروده شد، از این دست تقلیدهای ناآگاهانه است. این مدگرایی را شاید بتوان از بزرگترین آفتهای حركتهای تازه دانست. چرا كه معمولا در حد تقلید صرف كه درغزل به شكلی جدی با آن مواجه هستیم باقی میماند و مخاطبان این قالب، تنها با طیف وسیعی از شعرهای شبیه هم مواجه میشوند كه مدام مضامین، تصاویرو تعابیر مشابهی را تكرار میكنند. در این یادداشت سعی میكنیم به بخشی از ویگیهای عمومی غزل جوان امروز اشاره كرده و نقش آنها را در تقویت یا تضعیف شعریت شعرها مورد بررسی قرار دهیم. نزدیك شدن به زبان زنده امروز و ورود كلمات آشنای مردم به شعر: این ویگی از طرق گوناگون در شعرها متبلور شده است. كلمات مورد استفاده، لحن، نحو جملات، قافیه، و ردیفها و... . - تو كز لطافت صدها بهار لبریزی چرا به ما كه رسیدی همیشه پائیزی ببین سراغ مرا هیچ كس نمیگیرد مگر كه نیمه شبی، غصهای، غمی، چیزی مهرداد نصرتی - قبول كن كه كمی سخت است سر قرار خودم باشم تو فصل سرد خودت باشی و من بهار خودم باشم بگو هنوز همان ساعت، كنار پنجره میمانی بگو كه بعد تو لازم نیست در انتظار خودم باشم آرش فرزامصفت اتفاقی كه در این چارچوب در غزل رخ داده تا آنجا كه منجر به كاستن از فخامت زبان در جهت توجه دقیقتر به زندگی انسان امروزی و مشكلات، دغدغهها، غمها و شادیهای او میشود و منجر به برقراری ارتباطی موفقتر و ماناتر با مخاطب میگردد، اتفاق خوشایندی است، اما در بسیاری موارد، این ویگی بیش از آنكه در جهت قوت شعر عمل كند، ضعف به همراه آورده است. ضعف تالیف، سرودن در اولین شكل به ذهن رسیده، عدم دقت در انتخاب كلمات و در نیافتن كنه كلمه، ورود بیحساب و كتاب و پرهرج و مرج كلمات و تعابیر عامیانه ومحاورهای بدون توجه به بافت زبان، زبان سست و بیشكل كه فاقد هرگونه نشانی از شاعر خویش است و سهلانگاری در برطرف كردن ضعفهای زبانی و دستوری به بهانه هنجارشكنی و عامیانگی و... همه و همه از ضعفهایی است كه در اثر افراط و تفریط و سهلانگاری در استفاده از زبان و كلمات امروزین رخ داده است: - باز آخر بازی، شعر اشكنك خورده شاعر این وسط زخم سر شكستنك خورده راه شاعری هامان، سنگلاخ و بیپایان شعر هم دلیجانی كهنه و یدك خورده حنیف اورسجی - اتاق باز بدون تو مات و فرسوده و شیشهای كه پر است از هزار تن دوده و شیشهای كه نیازی به پرده دیگر نیست بخواب توی غزلهام تخت و آسوده سعید كشاورزی - یك پرنده میكشم بدون بال می پرد بال و پر نمیزند در عین حال می پرد میپرد به سمت آفتاب و دور از این همه چشمهای دودی شما، زلال میپرد غلامعلی شكوهیان - مسافران گرامی! دقایقی دیگر، قطار... هل نده خانم! درش كه وا نشده مسافران لطفا پشت خط قرمز... آه! قطار آمده و او هنوز پا نشده به سمت واگن آخر كشید دستش را مامان یه خواب قشنگی دیدم، برات... بعدا! چقدر آدم اینجا... ته صف اونجا نیست بیا بشین لیلا... نوبت شما نشده نغمه مستشار نظامی به وجود آمدن دایره واگانی محدود و استفاده مكرر از آنها با این تصور كه ابزارهایی برای خلق شعر امروز هستند نیز مسالهای است كه هیچ دلیل منطقی نمیتوان برای آن یافت، جز همان تقلید و مدگرایی با چشم بسته. كجا كلماتی مثل قطار، ریل، چمدان، زن، اتاق، صندلی، میز، فنجان و... میتوانند نماینده اشیاء، دنیا و انسان امروز باشند و مثل گردی جادویی یك شعر را به شعر روز بدل كنند! - دو صندلی قرینه، میز، هوای شرجی، مه، باران و این نشست غمانگیزیست كنار ساحل هرمزگان كه تو نشستهای و عمدا به كیف چرم خودت مشغول كمی نه دورتر از كیفت نشستهاند دوتا فنجان محمدرضا حاج رستمبگلو - قطار در هیجان گذشتن از پل و بعد كنار ریل تو بودی و شاخهای گل و بعد: گلی رها شده بر آب، چند ماهی سرخ صدای گنگ قطاری كه رد شد از پل و بعد محمدسعید میرزایی پررنگ شدن نقش عاطفه در برخی از غزلهای جوانان می بینیم كه حضور عاطفه علاوه بر اینكه موجب ارتباط نزدیكتر و صمیمانهتر مخاطب با شعر میشود، منجر به یكدستی شعر و پیوند خوردن ابیات مختلف به هم و در نهایت خلق یك كل واحد شده است. این را میتوان نتیجه توجه به حسهای شخصی و درونی و كشف آنها دانست؛ چیزی كه در صورت تقلید از مدهای رایج هیچگاه به دست آمدنی نبود: - از سنگها مپرس كه خاموشند از سنگها مگیر كه بیمارند این سنگها درست شبیه من با هر غروب خاطرهای دارند این سنگها خلاصه یك كوهند تصویر عاشقانه اندوهند اندوه اینكه بعد هزاران سال زندانیان چرخه تكرارند بابك دولتی - همه حرفهای توی دلم فقط اینها كه با تو گفتم نیست گاه چندین هزار جمله هنوز همه حرفهای آدم نیست باورم میشود كه بسته شده همه آسمان آبی من و كسی كه تمام من شده بود باورم میشود كه -كمكم- نیست سید مهدی نقبایی استفاده از قافیه و ردیفهای كمسابقه و ارائه صورتی متفاوت در غزل - كولی قول است شیلهپیله نباشد فال بگیر آنچنان كه حیله نباشد تشنه دیدار آن گلم كه از آغاز ریشه او گوشه طویله نباشد بابك دولتی - تو روزهایی را شب شدی كه فراد بی گلی كه بیباران- ماهیای كه دریابی تو تور پاره خود را كشیدی از دریا نه یك پری شد و نه دختری كه چشم آبی محمد سعید میرزایی - تمام زندگیاش را گذاشت در چمدان غزل مرددف شد با گذاشت در چمدان و بیت دوم را هم درست یادم نیست سرود در ذهنش یا گذاشت در چمدان ابراهیم اسماعیلی بهرهگیری از امكانات تازه در ابعاد مختلف، به خودی خود پسندیده و قابل قبول است اما اگر این بهرهگیری تبدیل شود به بازیهای زبانی و فرمی و گریز از معنی و زورآزمایی در میدان غزل، نه تنها به قوت شعر كمكی نكرده است، بلكه موجب دور شدن شعر از شعریت خودش میشود. كاستن از محدودیتهای شكلی و بیرونی غزل شاعران جوانی كه در جریان غزل دهه هفتادند با هدف افزایش ظرفیتهای قالب بستهای مثل غزل دست به نوآوریهایی در این زمینه زدهاند كه به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود: الف بهرهگیری از روایت در جهت حذف تك بیت از غزل و خلق ابیات موقوفالمعانی و به هم پیوسته به قصد تقویت محور عمودی شعر: - زن روبهروی آینه خندید و گریه شد مرد عاشقانه آمدو رقصید و گریه شد خیره به چشمهای زن غرق آینه باز از بهشت سیب تری چید و گریه شد مریم تاجالدین - دوباره میرسد از راه، نغمه خوان، اتوبوس پر است از هیجان مسافران، اتوبوس تمام پنجرههایش ستاره دارد و ماه شبانه آمده انگار از آسمان، اتوبوس محمد سعید میرزایی ب استفاده از حروف اضافه در نقش قافیه و ردیف و نیز مصراعهای بدون پایان كه عمدتا به سه نقطه ختم میشوند: - میخواستم ستاره ببارم اگرچه تو... خود را به آسمان بسپارم اگرچه تو... میخواستم كه هدیه كنم با تمام عشق دل را تمام دار و ندارم اگر چه تو... آرش فرزامصفت اما اگر تمام این افزایش ظرفیتها نهایتا برای یك بازی ساده و تسلسلی بیمعنی و بیدلیل باشد كه تا ابد میتواند ادامه بیابد و مثلا ورود روایت به شعر، تنها برای خلق روایتی موزون باشد، آن وقت میتوان گفت كه این نوآوریها منجربه آفرینش شعرهایی موفق نشده است. - نگاهت كودكی زائیده در حلقم كه با هقهق به دنیا آمد و چشمم شد از دردی گران، فارغ و بغضی كهنه و چركین، تمام غصه را تر كرد اتاق، آلوده غم شد و شعر از غرب تامشرق به زیر سم سرد گلههای وحشی واه تمام استخوانهایش غزل میخواند تقتقتق... مهدی مهدلویی - و مرد بیمورد لحظه تصادف كه رسیده بود به زن كرد هی تعارف كه و مرد شاید یك شاعر است و شاید هم به فكر یك غزل ساده بیتكلف كه... محمد سعید میرزایی ج دست بردن در قالب از طریق كم یا زیاد كردن مصراعها یا تغییر و تعویض قافیه و ردیف در اواسط یا انتهای شعر و...: - چراغ ساعت شش، روی ریلها روشن قطاری آمد از آغاز ماجرا روشن به اینكه هیچ كسی مثل من نمیپلكد قطار پلك نزد از ستاره تا روشن ... به آخر رویا میرسم و چشمانم رسیدهاند به پایان ماجرا خاموش! مجتبی صادقی - مرگ یك اتفاق معمولی است یك سفر روز آخر هفته بی كه یك یادداشت بگذاری تا بدانند بوده و رفته مرگ شعری است كه ادامه آن میتواند سفید هم باشد غزلی كه بدون قافیه هم میتواند كه باشد و... محمد سعید میرزایی سعی در ایجاد تغییر در قالب همچنان كه در نمونههای فوق دیدید، برای یك بار و تنها در محدوده همان تجربه خاص، شاید خلاق و قابل هضم باشد، اما ادامه داشتن چنین حركاتی در غزل و به هم ریختن شالوده بیرونی آن بیهیچ دلیل خاصی، چیزی نیست كه قابل قبول باشد. بخشی از جذابیت هر قالبی به خاطر زیباییشناسی ظاهری آن است كه در پروسهای حساب شده، شكل نهایی خود را یافته است. خلق تصاویر سورئال و فضاهای ناآشنا و دیگرگون - هزار تن ز درختی تناور، آویزان هزار سر و بدنهای بیسر، آویزان به روی خاك پر از شاخههای خونآلود زابرها سر گلهای پرپر، آویزان محمد سعید میرزایی خلق تصاویر غیرواقع و استفاده از آن در غزل راتنها در شعرهای معدودی از شاعران جوان شاهد هستیم. شاید به این دلیل كه ایجاد چنین فضایی نیاز به ذهنی توانا و پیچیده دارد، در حالی كه هنر اكثر شاعران جوان، تنها در ساختن تصاویری ساده و پیش پا افتاده خلاصه میشود. در بسیای از غزلها شاهد هستیم كه موفق به ایجاد تعقید و پیچیدگیهای بیدلیل میشوند و تصاویر پراكندهای كه معلوم نیست قرار بوده چه نقشی داشته باشند و منتقل كننده چه باشند: - در پراگ هر پرندهای پرنده است هر ستارهای ستاره یا در سویل، هر زنی زن است عطر سیب عطر سیب گل گل است یا در ونیز آب آب ماركوپولو همیشه ماركوپولو در قاهره هرم همیشه یك هرم و رود نیل باز رود نیل با هادی خوانساری - حضور اشیا یا بعدهای ناهمگون و شكلهایی از ضلعهای خود، بیرون و تابلوهایی گنگ در هوا جاری كتابهای دیوانه، ساعت مجنون محمد سعید میرزایی بهرهگیری از طنز حضور رگههایی از طنز در نوع نگاه، بیان و... اگر متناسب با فضای شعر باشد، بیشك میتواند در جذب مخاطب بیشتر و موفقیت شعر نقش عمدهای داشته باشد؛ اتفاقی كه راجع به بعضی از شعرهای غزلسرایان جوان دهه هفتاد افتاده است: - نگو چه بر سرم آوردی تو قصهگوی بدی هستی دلیل تبرئه لازم نیست خودش شكست تو نشكستی اگر كبوتر پیغامم بدل به یك گل پرپر شد نه اینكه دست زدم حتی برای اینهمه تردستی سیدمهدی نقبایی امااگر این طنز، حساب شده، ظریف و پوشیده نباشد، تنها با شعرهایی تفننی، سبك و فانتزی مواجه خواهیم بود كه شعر را از جدیت خود خارج كردهاند: - خیابانهای تهران، سارقانی حرفهای بودند چه نامحسوس و پاورچین جوانی مرا بردند میان جیغهاتان آه حتی لهجهام گم شد اداهاتان مرام اصفهانی مرا بردند! مهدی عابدی محدود شدن غزل به مضامین صرفا عاشقانه و تهی شدن از مضامین اجتماعی، فلسفی، سیاسی و... حتما شما هم قبول دارید كه این روزها كمتر شاهد غزلهایی كه به مسائل و دغدغههای دیگر انسان عاشق میپردازد هستیم. انگار كه روزهاست جنبههای دیگر زندگی انسان از غزل رخت بربسته است و تنها باید به محدود شعرهای موجود در این زمینه دل خوش كرد: - من از اهالی عالم نمیشوم هرگز ذلیل این غم و آن غم نمیشوم هرگز نگو بكن- مكن، آزاد مستی خویشم به امر و نهی تو ملزم نمیشوم هرگز من آن غریبه شهرم كه پیش پای كسی مگر جنون خودم خم نمی شوم هرگز عباس چشامی - صبح می شودو باز كودكی بهانهگیر خستگی، ملال، غم، نان و چایی و پنیر چشم را نمیشود رو به صبح واكنی صبح چادری به سر رفته پشت نان و شیر صبح، رختهای چرك؛ صبح، كوه ظرفها در اتاق كوچكی باز میشوی اسیر محبوبه ابراهیمی - تا وهم سایههای مشبك پرت كند دنیای برملا شده از شك پرت كند تا كه بزرگتر شوی و روزگار پیر از قصههای بختی و بختك پرت كند ماشین رختشویی، یخچال، اجاق، برق این واههای ساده كوچك پرت كند عاشق شدن، مطالعه كردن، گریستن انجام این مسائل مضحك پرت كند سیدرضا محمدی - این را به پای بچگیام نگذار دیگر برایم آب شدن سخت است روزی هزار مرتبه از دستت لبریز التهاب شدن سخت است وقتی كنار پنجرهای هر شب دنبال ردپای خودت هستی... وقتی به فكر دسته گلی باشی از پشت در جواب شدن سخت است آرش فرزام صفت ناگفته نماند كه احساساتیگری و مستقیمگویی به جای بهرهگیری شاعرانه از عاطفه در كنار دیگر امكانات و عناصر شعری، در بسیاری از غزلها نیز تنها منجر به شعاری شدن شعرها شده و شعر را تا سطح دست نوشتههای احساساتی تنزل داده است: - تو یك غروب غمانگیز میرسی از راه كه میبرند مرا روی شانههای سیاه صدای گریه بلند است و جملههایی هم شبیه تسلیت و غصه و غمی جانكاه... و بغض میكند آنجا جنازه من كه تو را همیشه نفس می كشید و خود را آه مهدی زارعی - در بیت اول آمده با كت و شلوار و زل زده به این غزل مانند هر بار وقتی برای دیدنم میآید آری در خود مچاله می شوم از غصه انگار ... حالا كه بیت آخر است انگشترش را پس میدهم او میرود بیهیچ اصرار ساناز احمدی دوستدار *همانطور كه گفته شد این مقاله تنها نگاهی گذراست و ناچار از بسیاری از شاعران طراز اول جوان كه جریان موصوف،وامدار تلاش آنهاست نتوانستهایم هیچ نشانهای بدهیم. اینها همه را به پای گذرایی این نگاه و كمبود جا بگذارید و اینكه هیچ عمد و قصوری جز این نمیتوانسته در نبودن و بودن نام بسیاری از این جوانان غزلسرا دخیل باشد؛ غزلسرایان جوانی كه حتی بهخاطر واهمه از، از قلم افتادن نامی نمیتوان از بسیاریشان حتی دراین آخر مقاله هم نام برد به نقل از همشهری - ویژه نامه خرداد 1384
|