می پرسی تنهایی؟!؟ میپرسی تنهایی ؟ تنهایم ، تنها ... مثلِ هواپیمایی که گیج میزند آن بالا وصل نمیشود تماسش با برجِ مراقبت مثلِ هواپیمایی که آمادهی فرود است روی اقیانوس … میپرسی تنهایی ؟ تنهایم … تنها مثلِ زنی که همهی روز پشتِ فرمان است و شهرهای کوچک را میبیند و فکر میکند بماند آنجا زندگی کند آنجا بمیرد آنجا تنهایم ... تنها مثلِ کسی که از خانه بیرون میزند بیهوا و سردیِ شهر نفسش را میبُرد مثلِ کسی که بیدار میشود از خواب و میبیند خانه خالیست مثلِ قایقی که به ساحل میرسد امّا خبری از صاحبش نیست مثلِ یخی که مانده گوشهی قایق و آب شده است زیرِ آفتاب مثلِ قایقی که میداند عاقبتش سوختن در آتش است .. میپرسی تنهایی ؟ { ادرین ریچ }
|