نقد غزلی از استاد محمدیزدانی جندقی(قسمت دوم)قسمت دوم: غزل زیبای استاد یزدانی جندقی را مجدد بخوانید: هردلی به نازکی برگ ِنرم سوسن است زیر گام رهگذر قابل شکستن است های مهربان ِ من ! - این طنین گام کیست ؟- فرش زیر مقدمش مخمل دل من است فرصتی چنین قشنگ بی گمان نداشتم لحظه ای درنگ کن وقت دل سپردن است آب و رنگ عاشقی است در نگاهِ روشنش چشمه چشمه قلب من زیر ضرب سوزن است زیر ضرب سوزن است ؟ این دل است یا حریر ؟ یا درخت ِ بی کسی کوچک و سترون است خواب خوش خیال خوش - های مست هرزه گرد! وقت دل سپردن است ؟وقت دل بریدن است ای دل سیاه و زرد عشق رو به ما نکرد باورم نمی شود هرچه دل اَز آهن است من نشسته تیره بخت با خیال خام وتخت قلب من هنوز هم سنگ سرد نشکن است ای تکانده آستین پیش چشم من ببین صفحه صفحه ی زمین مارزار و گلخَن است تا دوباره سردهم گریه ی نیاز را در شب بلند من یک ستاره روشن است شور و خلوت حضور در کرانه های دور غرق چشمه سار ِ نور شاخه ای تلاجَن است 2- بررسی از بعد علوم انسانی: الف-بررسی اجتماعی: اخوان ثالث می گوید شعر باید پر باشد از انسان و محیط و تاملات این دو چقدر شاعر در این این اجتماع را شناسانده یا به آسیب شناسی آن کمک کرده حتی اگر شعرش غزل یا تغزل گونه باشد ببینید وقتی که می گوید دل از جنس آهن را باور نمی کند در حالی که دل خودش هم زرد وسیاه است یک مشکل در هر دو طرف است حکایت مردمانی که نه خود با هنجارها حرکت می کنند و نه طرف مقابلشان و چگونه است دلی عاشق شود در حالی که سنگ نشکن است و چگونه معشوق به او التفاتی نماید یا در اجتماعی که دل سنگ وجود دارد چگونه مثلا یک بچه گدا مورد تفقد قرار گیرد اما شاعردر این جا بیان نکرده راه چیست چاره چیست این لزوما ایراد نیست اما نقص است ور این اجتماع معلوم نیست چرا دل سنگ است و... ب-نقش اسطوره و نماد : اسطوره خاصی در شعر نمی بینیم اما نماد نقش خاصی در این شعر بازی می کند سمبلهای عمومی و سمبلهای خصوصی که خاص خود شاعر است در مورد خصوصی ها حرفی نمی رنم چون مجموعه یک شعر شاعر را باید بررسی کرد و به آن رسید اما چند تا از سمبلهای عمومی را در این شعر بررسی می کنیم: حریر:نمادنازک دلی بسیاری از مردمانی که تاب محبت فراوان را ندارند آهن: این هم نماد ارتجاع و سخت دلی است در اجتماعی که پارادوکسها نقش ویژه ای دارند گلخن:دنیای دون مار: مار در ادبیات ما سمبل نفس، تن، مادیات است و آستین طرف مار بیرون می آید طرفی از اجتماع دچار نفسیات و مادیاتند می بینیم که از نمادها به نحو مطلوبی در ارتقا پیام استفاده شده است ج- بعد تاریخ شناسی: شعر بهتر است هم زبانش عصر آن شعر را نشان دهد هم وقایعی را نشان دهد که با عصرش همخوانی داشته باشد هم صحیح باشد در این شعر روایات تاریخی نداریم عدم حضور واژه ای امروزی در این شعر نمی تواند عصر شاعر را نشان دهد د-بعد روانشناسی: در این شاعر انسانی متواضع است شک نداریم و نفس کلام ایشان به پاکی آب می ماند اما محیط و زمان و موتیفها وقتی دستخوش تغییرات قرار گیرد شاعر از ان هاله مقدس خارج می شود و ناچار است وقایع را بنگارد در بعد اجتماعی گفتیم شاعر روایتگر چه وقایعی است شاعر مجبور شده است دل خود را به حریر بودن و تنی مثل خود را هرزه گرد بخواند ضمن اینکه این مرارتها را هم اجتماعش به او می دهد هم آدمهایش و چه زمین آلوده ای که به نظر او گلخن و مارزار است. و... ادامه در قسمت بعد
|