شعرناب

چرا منو تو این موقعیت قرار میدی

بسم الله الرحمن الرحیم
اول روشن کنم چه مطلبی را نمی خواهم بگویم .
من نمیخواهم بگویم که کدام سبک شعری در چه زمینه ای برتر است یا یا کم رنگ تر ..و هرگز قصد مقایسه ندارم و مقایسه را دربسیاری از موارد نادرست میدانم .
و به شخصه تمامی سبک ها را بسیار دوست میدارم و ادبیان فارسی را مجموعه ای از تمامی این سبک ها چه قدیمی و چه جدید میشمارم .
بلکه با نوشته ای مقدماتی بدون استفاده از الفاظ مدرن یا به قولی تخصصی و دریافت نظر شما عزیزان میخواهم بدانم که شما شعرای همدوره من چه فکر میکنید؟ و نظرتان چیست ؟
شعر از قدیم تا به امروز رسالتی داشته وآن رساندن پیامی بوده به هم نوع و باز داشتن او به اندیشه فارغ از زمان و مکان و تولد آن در زبان پارسی از گویش های مردم عامیانه و ضرب المثل ها و ضرب آهنگ و هنر ذاتی که در نزد ایرانیان بوده و غالبا برای رسایی کلام و جلب توجه خواننده و خطاب کردن به ضمیر زیباگرای آدمی به وزون و انواع مختلف در امده بوده است . . همان طور که خداوند متعال هم در کتب آسمانی ازجمله قرآن برای این (جلب توجه و تاثیر بیشتر کلام) از قافیه و وزن استفاده کرده ..
با گذشت زمان . پیشرفت و گسترش ارتباطات بین کشور ها و تمدن ها در ادبیات و بسیاری علوم به این نتیجه رسیده شد که شاید آوا ها . هجا ها . حروف و گویش ها مختلف است اما درون مایه و هسته ای که در اکثر آثار ادبی جهان به چشم میخورد یکی بوده و وحدتی باور نکردنی داشته . این امر با گذشت زمان و درک بهتر تمدن ها و فرهنگ ها از هم موجب گرایش بسیاری از ادیبان به زبان ها به انواع ادبی کشور ها و فرهنگ های دیگر شده و حتی باعث خلق سبکهایی جدید مخصوصا در ادبیات پویای ایران شده است .
مانند شعر نو
شعر نیمایی
شعر سپید
و .....
که هر کدام از جایگاه و ویژگیها و طرفدارانی برخوردار میباشد و در بسیاری از موارد در این سبک ها شاهکار هایی توسط اساتیدی گرانمایه و بزرگوار و پویای و خلاق این مرزو بوم خلق گردیده است که در مقایسه با سبکهای نزدیکی که در زبان های دیگر دارای قدمتی بسیار کهن میباشد این اشعار نو پای ما ایرانیان در جایگاه بسیار بالاتری قرار گرفته . و به نظر حقیر اگر قدمتی را که این سبکها در ادبیات اروپا دارند در ادبیات ما داشتند تا به حال حتی فراتر از مضمون و هسته و درون مایه میرفتیم .(که به نظر میرسد تنها دست آویز اشتباهِ بسیاری از هوا داران افراطی این سبکها میباشد و خود سبک را زیر سوال میبرد . ) و برای این سبکها شاخه بندی ها و بسط های ادبی فراوان درست میکردیم . مانند ادبیات کهن خودمان . که البته همان طور که اشاره کردم برخی طرفداران واژه ای به نام آزاد را برای خیلی از سبکها انتخاب کرده اند . که ادعا دارند فقط مضمون مهم است و شعر آزاد و خارج از قید که همین واژه و همین استنباط غلط خود به عنوان ترمزی در مقابل بسط و گسترش این سبکهای زیبا شده است .
و حتی افراطیون که متاسفانه در زمینه های مختلف از آنها کم نداریم با پیچش کلام و سفسطه سعی داشته اند که با کوتاه کردن قدِ شعر کلاسیک این سبکها را بلند تر جلوه دهند و آنرا در مقابل شعر کلاسیک قرار دهند و همواره از این حقیقت به دور بوده اند که هر شعر و هر هنر و هر موضوعی جایگاه خودش را دارد و مقایسه گری در این موارد گاه به خطا ها و نتایج اشتباه منجر میشود .
در حالی که هر اثری در هر قالبی اگر خوب سروده شود و به فطرت زیبا گرای انسان خطابی کند و در بیان ساده بگویم اگر زیبا باشد . هیچ بهانه ای نمیتواند این زیبایی را از او بگیرد و اگر زیبا نباشد حال در هر قالبی که میخواهد باشد زیبا نیست ... و زیبایی موضوعیتی عام دارد انهم در ادبیات یعنی نمی توان زیبایی را به سلیقه بست و یک صورت زیبا به نظر من ایرانی زیباست و به نظر یک افریقایی هم زیباست . و اگر خواننده اثر را یک خواننده علاقه مند به شعر یا به تفصیری نیمه حرفه ای یا حرفه ای مانند شما کاربران عزیز در نظر بگیریم زیبایی اثر در نظر او جلوه خواهد کرد به شرطی که دقت کند و سرسری نخواند و به دور از جبهه گیری در مقابل نوع و قالبش قضاوت کند .
با دوستی صحبت میکردم و میگفت من سپید میگویم و سپید ها را دوست دارم و غالبا به کلاسیک ها توجهی ندارم . و علتش را هم این میدانست که توانایی سرودن کلاسیک را نداشته ...
نظرتان چیست ؟ شما اگر بودید چه جواب میدادید ؟
ادبیات ما قبل از نو کلاسیک بود و فرهنگ ادبی ما را که جزو فاخر ترین هاست شکل داده و میتوان گفت همه شعرایی که در سبکهای جدید نام آور شدند از ادبیات کلاسیک شروع کردند حداقل آنهارا مطالعه کردند و مضامینش در روح انها منعکس شد تا اینکه جوششی کرده و دست به قلم بردند . و به جرات میگویم که هیچ شاعری را چه در شعر کلاسیک و چه در سبکهای جدید نمیتوان یافت که از حضرت حافظ فیضی نبرده باشد و تاثیری از کلام شعرش یا مضمون شعرش و یا قافیه اش و یا حتی نامش نگرفته باشد . پس زبان دل و زبان زیبایی مشترک است .
و به نظر من کسی که خود را شاعر میداند میبایست در تمامی شاخه های ادبی حداقل فرهنگ و زبان خودش مطالعه ای کرده باشد و به دور از خود گرایی و یا جملات و اندیشه های دیگران حال هر که میخواهند باشد خود او به نتیجه ای رسیده باشد .
کاش این دنباله روی و بت سازی را رها کنیم .
در پایان اشاره ای هم به عزیزانی میکنم که با زحمت و تلاش و از همه مهم تر خلاقیت به خلق سبک هایی جدید البته با رعایت ملزومات و بسط ساختار میپردازند و نشان میدهند که هنوز پویایی در ادبیات ما وجود دارد حتی در ابداع سبک و همچنین شما شعرا و سرورانی که این نوشته را میخوانید . به عنوان یک دوستدار ادبیات از شما و تلاشهایتان متشکرم .
و خواهشی دارم تا نظرات خود را راجع به موضوع فوق با حوصله تر و تخصصی تر بیان کنید انچه برای من مهم است نظرات خود شماست نه استفاده از منابع دیگران و لینک شدن به نظرات بزرگان و سایر صاحب نظران و نه استفاده و استدلال به جملاتی که از ذهن دیگری خارج شده حال او هرچه قدر هم صاحبنظر باشد ...
من فقط نظر شما را میخواهم بدانم و برایم مهم است ...
نوشته شده توسط حامد زرین قلمی بدون الهام و اقتباس


4