شعرناب

تقسيم بهتر است يا منها !؟؟


روزي دو تا خر همراه صاحبشان به سمت خانه باز ميگشتند ، كه گرگي به انها حمله ور شد
صاحب با گرگ درگير شد و خرها ناچار به گريز شدند پس از عبور از صخره ها و بيشه ها به پلِ هميشگي رسيدنت، جايي كه هميشه صاحب ، بار را بين ان دو تقسيم ميكرد و يك به يك خرها را از پل عبور ميداد ( چون مسير طولاني بود صاحب هميشه نيمه اول راه را ، قبل از پل با يكي از خرها و نيمه دوم راه را ، بعد از پل با يكي ديگر از خرها تقسيم راه ميكرد اما براي عبور از پل هميشه بار را بين ان دو تقسيم ميكرد( الله علم) ) در پيشگاه ِ پل ، خر اولي كه بار داشت به دومي كه بي بار
بود گفت : به ياد داري كه صاحب هميشه براي عبور از پل بار را بين ما دو تن تقسيم ميكرد بيا چنين كنيم و بار را با هم تقسيم كنيم و به نوبت از پل عبور كنيم
، خر دومي اما اين را نپذيرفت وگفت: بهتر ان است تو بيايي تا بار را همين جاي بگذاريم ، بي گمان الان صاحب ، خوراك گرگ ها شده است
، اما اولي گفت كه چنين نخواهم كرد ، ساليانيست كه ما نمك صاحب را ميخورييم ( همان يونجه منظور خر بوده است ) و بارَش را، بي گمان بايد سالم به دستِ زن و بچه اش برسانيم
، اما بازم دومي سر باز زد --
عاقبت خر اولي با افسوسي عميق ، همت عبور از پل را نمود اما در حال عبور
به دليل فشار زياد ي كه به پل وارد شد
زماني كه به انتهايي پل رسيد
پل از هم گسيخت ،
و تخريب شد ووووو..،
خر دومي كه انطرف پل وايساده بود ، زمزمه كنان با خود ميگفت : حال من چكار كنم
و حال ِ اوي نجوا كنان بود، غافل از انكه گرگ از پشت سر به او نزديك و نزديكتر
ميشد
نكته : ياد بگيريم در كنار هم ، مشكلات را با هم تقسيم كنيم
تا لااقل دچارِ منها نشوييم
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
داستان كوتاه
داريوش


1