شعرناب

شرحی بر غزل 76 حافظ


کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حور سرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ی ابرست و بزمگه لب کشت
چمن به رمز، در اردیبهشت می‌گوید
نه عارف است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سرست که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگهست که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناهست می‌رود به بهشت
معاني لغات غزل (76)
كنون: اكنون، در اين زمان، حالا.
مي‌دمد: به معناي مي‌وزد.
بوستان: بستان، باغ.
حور: زيباروي بهشتي با چشم سياه و اندام سپيد.
حور سرشت: حورنژاد، درآفرينش به مانند حور.
بزمگه: بزمگاه، مجلس بزم و شادي.
لب كشت: لب كشتزار، كناره سبزه و آب.
به رمز: به زبان رمز، به زبان بي‌زباني.
عارف: كسي كه از طريق شناخت جمال جهان به خالق نزديك مي‌شود، خودشناسي كه خداشناس بوده و معرفت او از حقايق عالم سرچشمه گيرد،
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفتري است معرفت كردگار.
عمارت دل: تعمير دل، آباداني دل، كنايه از شادي دل.
پرتو: نور، روشني، بازتاب.
صومعه: خانقاه، معبد، مسيحيان و به طور كلي به معناي معبد و در اشعار حافظ كنايتي است از خانقاه.
كنشت: كنيسه، و به عبادتگاه كافران به طور عموم اطلاق مي‌شود.
نامه سياهي: سياهي نامه اعمال، كنايه از گناهكاري.
جنازه: تابوت حامل جسد، جسدي كه بر دست در حال حمل باشد.
قدم‌دريغ مداراز جنازه‌حافظ: از تشييع جنازه‌حافظ قدم دريغ مدار‌و‌گامي‌چند مشايعت كن.
معاني ابيات غزل (76)
(1) اكنون كه از طرف باغ و بوستان نسيمي مانند باد بهشتي در حال وزيدن است، كار من نوشيدن شراب شادي‌آور و معاشرت با زيباروي چون حور بهشتي است.
(2) امروز چرا گدا ادعاي پادشاهي نكند كه (براي او) سايه ابر چون خرگاه سلطنتي و لب كشتزار به مانند بزمگاه شاهي است.
(3) دراين ماه ارديبهشت چمن به زبان حال مي‌گويد، كسي كه به اميد بهشت نسيه فردا، اين بهشت نقد موجود را از دست مي‌دهد، اهل معرفت و بينش نيست.
(4) دل و جان را با مي‌آباد نگهدار كه اين دنياي خراب دركارآن است كه از خاك پيكر ما خشت زده خود را آباد نگهدارد.
(5) از دشمن انتظار وفا و مساعدت نداشته باش كه هرگاه نور معبد توحيدي را از چراغ كنيسه كفار به وام‌گيري روشنايي و صفايي عايدت نخواهد شد.
(6) مرا به خاطر اينكه نامه اعمالم سياه است سرزنش مكن كسي چه مي‌داند كه دست سرنوشت بر پيشاني او چه خطي رقم زده است.
(7) از تشييع جنازه و بدرقه پيكر حافظ قدمي چند دريغ مدار كه هرچند (به پندار تو) غرق درياي گناهست اما به بهشت مي‌رود.
شرح ابيات غزل (76)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون مقصور
*
تصور ذهني من بر اين است كه حافظ اين غزل را در ماه ارديبهشت يكي از سالهاي دوره كمال زندگاني خود و در كنار سبزه و لب‌جويي سروده باشد. در اين غزل اين شاعر يكرنگ زمانه با كوله‌باري از تجربه‌هاي گذشته چنين به تشريح عقايد قلبي خود مي‌پردازد:
1- عيش و شادماني و صرف شراب در كنار محبوب به ويژه درفصل بهار را مي‌ستايد.
2- با ديده معرفت خود را در اين حال چون پادشاهي تصور كرده و با او برابر مي‌داند.
3- نقد موجود را به نسيه نمي‌فروشد.
4- سرنوشت خود را با رأي‌العين مي‌بيند كه عنقريب پيكرش به خاك و خشت تبديل خواهد شد.
5- به حكم تجارب اندوخته خود به ديگران اندرز مي‌دهد و مي‌گويد از دشمنان و نامردمان توقع پايداري در دوستي و مساعدت نداشته باش كه از سراب فيضي عايد نخوهد شد.
6- و بالاخره از آنجا كه افكار عمومي و قضاوت عوام‌الناس كالانعام درباره او چندان موافق و رضايت‌بخش نبود اين شاعر عارف بينادل و غريب دور و زمان خويش درد دل خود را در دو بيت آخر اين غزل بازگو و چنين مي‌گويد: اي ملامتگرهيچ بنده‌يي درآفرينش و سرشت و سرنوشت خود، مختار نبوده و من هم تابع سرنوشت خويشم و به زودي خواهم مرد. در تشييع جنازه من چند قدمي همراهي كن كه هرچند به زعم تو گناهكارم اما بدان و آگاه باش كه يكراست به بهشت برين خواهم رفت.
دکتر عبد الحسین جلالیان


1