شعرناب

شرحی بر غزل 119 حافظ


1 شاهـد آن نـیست که مویی و مـیـانـی دارد بـنـدة طلـعت آن باش که آنی دارد
2 شـیـوه حـور پـری خوب لطیف اسـت ولی خـوبی آنـست ولطافت که فلانی دارد
3 چشـمه چشم مرای خدای گل خنـدان دریاب کـه بـه امید تو خوش آب روانی دارد
4 گـوی خوبی که برد از تو که خـورشید آنجا نه سواریست که در دسـت عـنانی دارد
5 دلـنـشـان شـد سخنم تا تو قـبولش کردی آری آری سـخـن عـشق نشانی دارد
6 خـم ابـروی تـو در صـنـعت تیـر اندازی دست برده است زهرکس که کمانی دارد
7 درره عـشـق نشد کـس به یقین محـرم راز هـرکـسی بـر حسـب فهم گمانی دارد
8 بـا خـرابـات نـشـیـنان ز کرامات مـلاف هر سـخـن وقتی و هر نکته مکانی دارد
9 مـدعـی گـو لُـغَـز و نکته به حافظ مفروش کـلـک مـا نـیـز زبانی و بیانی دارد
معانی لغات غزل(119)
شاهد: مشاهد كننده، نگاه كننده ، آنكه بر امري شهادت مي دهد، نامي از نامهاي خدي تعالي ، مرد نيكوروي و خوش صورت، معشوق،محبوب،مطلوب منظور ، زن زيباروي، شيرين حركات، ، و در اصطلاح عرفا به معناي معشوق و محبوب حاضر در نزد معشوق ودر تصور و خيال و قلب و فكر و ياد او ، در اصطلاح صوفيه : آنچه در دل آدمي حضور داشته و ياد آن در دل غالب باشد.
ميان: كمر، ومنظور كمر باريك است.
آن: كيفيت خاصي در چهره و حركاتت و گفتار و رفتار معشوق كه ذوق سليم آن را درك وزبان از بيان آن به صورت موجز عاجز باشدو مي توان آن را تركيبي از زيبايي فيزيك ظاهري و تناسب بين زيباييها را مي نماياند و شعور كه با تشخيص موقعيت ، به اين مجموعه شخصيت مي دهد ، دانست.
طلعت: روي، چهره ، وجه، طلوع، برآمدن.
شيوه: روش.
حور: زن سياه چشم ، يكي از ويژگيهاي حوريان بهشتي چشمهاي سياه آنها است.
پري:مَلَك زيبا، ( استعاره ) زن زيبا.
خوبي: در اينجا به معناي زيبايي.
دل نشان: خوشايند، مقبول.
صنعت: حرفه فن.
يقين: حقيقتاً ، و در اصطلاح صوفيه : مشاهده غيوب است به كشف قلوب.
حسب فكر:به اندازه فهم.
خرابات نشين:مقيمان خرابات،كساني كه ترك علائق دنيوي كرده و پشت پا به آداب و رسوم متداول زندگي زده و به مرحله بي اعتنايي كامل رسيده و در خرابات مسكن گزيده اند. كار هاي خلاف عادت كه از مردان خدا سر مي زند.
كرامات: بزرگواريها .
مَلاف: لاف مزن ، خودستايي مكن.
مدعي: كسي كه ادعاي بي جا مي كند ، مدعي بيجاي فضل و كمال.
لغز: معما، سخني كه معناي اصلي در آن مستتر باشد.
نكته: سخن سربسته معني دار، سخن پاكيزه كه پوشيده باشدو هر كس آن را نداند .
كلك: ني، قلم
شرح ابیات غزل (119)
(1) محبوب مطلوب کسی نیست که مویی چون شب تاریک و میانی چون مو باریک دارد. بنده زیبایی چهره آن باش که جاذبه یی دلپذیر و(آنی) دارد .
(2) روش مهرویان بهشتی هر چند دلپسند و لطیف است امازیبایی و لطافت ، آن است که فلانی دارد
(3) ای گل شکفته شاداب ، چشمه چشم مرا از برگزین که در آرزوی دیدار تو آب روان و با صفایی جاری کرده است.
(4)در جایی که عنان اختیار از دست خورشید به در رفته است دیگر چه کسی می تواند گوی زیبایی را از تو ببرد .
(5) از آن زمان که سخن من مورد پذیرش تو قرار گرفت حالتی دلنشین به خود گرفت. بلی و البته ، که شرح عشق را نشان و اثری در خور است .
(6) کمان ابروی تو در هنر تیر اندازی دست هر کمانداری را از پشت بسته است ( از هر کمانداری دست برده است).
(7)مطمئناً هیچ کس از اسرار و شرح عشق آگاهی کامل نیافت ، هر کسی به اندازه فهم خود در این باره گمان وتصوری دارد.
(8) با رندان و دست شستگان از دنیا و مقیمان خرابات از کشف و کرامات سخن بیهوده مگو که هر حرف زمانی و هر نکته مکانی دارد.
(9) مرغ هوشیار، در چمن آن بهاری که خزان در پی دارد،آشیانه نمی بندد.
(10) به مدعی بی مایه بگو سخن چند پهلو و سر بسته ات را به رخ حافظ مکش که قلم ما نیز زبان پاسخگویی هر گفته یی را دارد .
شرح ابیات غزل (119)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
*
سعـدی : آن شـکر خـنده که پـر نـوش دهـانی دارد نـه دل مـن که دل خـلق جهانی دارد
سلمان ساوجی : آنکه زَاَبروی و مژه تیر و کمانی دارد نـه دل مـن کـه دل خـلق جهانی دارد
شـاهــد آن نیـسـت که دارد خـط سبـز و لب لعـل شـاهد آن است که این دارد و آنی دارد
هـــــــوس گـوشـــه آبـی اگـــــرت مـی بـاشـد گـــوشـه دیـــده مـــــا آب روانی دارد
با دقت در مضامین غزل سلمان ساوجی و حافظ تقریباً محقق می شود که حافظ از غزل سلمان استقبال و مضامین او را به نحوی شایسته تری بازگو کرده است . به نظر می رسد در آن زمان تصیم به استقبال از غزلی ،قبلاًدر انجمن مطرح و مورد انتقاد قرار می گرفته است . در زمان شاه شجاع ، در چند مورد غزلهای شاه شجاع نیز مطرح و مورد استقبال قرار کرفته ،همین طور از گذشتگان و معاصرین نیز غزلهایی مطرح می شده که یکی از آنها همین غزل مورد بحث است . صرف نظر از سه مضمونی که در سه بیت یاد شده بالا از سلمان ساوجی توسط حافظ به نحو شایسته تری به رشته نظم کشیده شده است شاعر در غزل خود چند نکته دیگر نیز مطرح می کند:
1- حافظ ضمن تعریف و تمجید از زیبایی شاه شجاع در بیت چهارم بلافاصله در بیت پنجم از اینکه در مورد استقبالی دیگر، شاه شجاع شعر او را با امتیاز و برتری پذیرفته تشکر می کند و همین موضوع گویا سبب دلخوری شاعر دیگری شده که شعر او درجه پایین تری قرار گرفته و او به حافظ از روی کنایه و تعریض مطالبی را عنوان کرده و حافظ در مقطع این غزل به آن شاعر پاسخی دندان شکن داده و گفته است که با من درنیفت زبان قلم من پاسخگوی حرفهای بی مورد تو هست . بنظر این ناتوان از اینکه در این غزل دربیت هشتم حافظ می فرماید : با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
گویا طرف صحبت حافظ عماد ، عماد فقیه بوده باشد . اجمالاً این غزل از غزلهای بسیار خوب است که بسیار هنرمندانه و بلاغت کامل به مضامین سلمان ساوجی پاسخ داده شده است .
2- یک مطلب اصلی و مستقلی را نیز به عنوان یک نظریه فلسفی در این غزل مطرح می کند که بسیار جالب است . شاعر در بیت هفتم می فرماید : هر چند شناخت مبداً خلقت از طریق عرفان و با هدایت عشق ( نه عقل ) بر طریق شرع رجان دارد اما با وجود این در این طریق هم تا به امروزهیچ کس پی به اصل راز خلقت نبرده وهرکس هم حرفی زده است به اندازه فهم و کمان و تصور خودش نبوده است .
دکتر عبدالحسین جلالیان


1