تحلیل یک غزلبه نام خدای مهربان غزلی از جناب آقای رضا حیدری نیا خیلی دوست داشتم تا محبت برادر بزرگوارم اقای حیدری را جبران کنم وقتی که به من شعر تقدیم کردند و امروز از این بابت خوشحالم تا شیوه ی تو ناز و دلم غرق نیاز است درهای جنون بر من سودازده بازست تا زلف پریشان خودت شانه نکردی دیوانگی از عاقل و فرزانه مجاز ست یک لحظه گر از بحر خدا رخ بنمایی باور کنم این را که خدا بنده نواز است تا آب حیات آری از آن زمزم حسنت این تشنه لب دلشده در سوز و گداز است باز از قرمت قبله ی حاجات بنا کن کین سوخته دل را همه تن شوق نماز است چون عمر من و زلف تو کوتاه و بلند است یک دم به مدارا که نشیب است و فرازست برخیز دلا در قدمش خویش فنا کن هنگام نیاز تو و هنگامه ی نازست دانم نکشی دست و دلش سهم نگیرد چون زلف بلندش سر این رشته دراز ست باز ای و رضا کن و من و زین شکوه رها ساز بی تو شده دل عقد غم و گریه جهاز ست. آن چه که من درباره ی این غزل می خواهم بنویسم اطلاعاتی است که در دوره ی پیش دانشگاهی به دست آورده ام و از آن زمان به بعد مطالعه ای در زمینه ی غزل و شعر کلاسیک نداشته ام.من بر این باورم که نقد غزل کار هر کسی نیست مهارت می خواهد و اطلاعاتی در این زمینه ..می دانم که این مطلب ام دارای کمی و کاستی هایی نیز خواهد بود.. هر آنچه که از غزل برداشت کرده ام را می نویسم امید اینکه مورد رضایت جناب آقای حیدری نیا و خوانندگان گرامی قرار گیرد غزلی 9 بیتی خواندم همان طور که می دانید غزل از 5 تا 10 بیت تشکیل می شود. و ساختاری دارد از پیش تعیین شده بدون دخل و تصرف و ساختار شکنی هر گونه تغییرات عینی در ساختمان برونی آن حال کاربرد عناصر خیال یا کاربرد زبان در حد و اندازه های متفاوت بستگی به آفریننده ی آن دارد..بنابراین می توانیم در زمینه ی ساختارگرایی نیز بحث کنیم اما ساختاری یک بعدی و مشخص ویمسیت و بیردزلی(دو نظریه پرداز فرمالیست) درزمینه ی اشعار کلاسیک و فرم آن ها می گویند:ما خود نحوه ی فرم گیری این نوع اشعار را می دانیم بنابراین امر نیازی به درگیر کردن خودمان با اصول اخلاقی ساختارمندی و ساختار شناسی با سبک ویژه ی خودمان را که ممکن است نادرست از اب درآید نداریم چون فرم و ساختار شعر همان است که باید باشد..این نظریه در دهه ی سوم قرن 20پس از جنگ جهانی اول در روسیه و پس از ظهور فاشیسم بیان شد که البته در زمینه ی اشعار آزاد نیز برداشت ها بیانیه ها و نظرات زیادی ارائه داده اند.. آن چه که در این غزل چشمگیر است وجود قافیه هایی آهنگین است این قافیه ها به فرم هارمونی اجزاء کلام طراوت خاصی بخشیده است نیاز/باز/مجاز/نواز/گداز/نماز/فراز/ناز/دراز/جهاز قافیه و ردیف از اجزای ساختمانی غزل هستند همین اجزاء محور اصلی حرکت مصاریع را شکل می دهند و با آهنگ یکدست خود فضای کلاسیک شعر را به جلو می رانند... مضمون فکری (mental theme) به عرفان و معنویات اشاره دارد وقتی شاعر از حال پریشان خود سخن می گوید از بنده نوازی و ستایش پروردگار از حاجات دردها و نیازهایش عمر کوتاه اش و از نماز سخن به زبان می آورد به درون شعر فضایی عارفانه بخشیده و درون دادهای باطنی شعر را به سمت و سویی با نگاهی آرمانی از نوع عشق به معبود و طراوت عمیق معنوی می کشاند. در این غزل به خوبی مشخص است که معشوق موجود در ذهن گوینده خداوند یگانه است چرا که دلدادگی و عشق بازی با پروردگار یا بهتر بگویم معشوق کار غزل سرایان است شاعر با بیان نیاز به خدا و نیاز به دعا خود را در بهبوهه ای از زمان قرار داده است که برای رسیدن به کمال راهی جز یاد خداوند ندارد.فضای عارفانه ی شعر آن چنان ذهن خواننده را به آرامش روحی می کشاند و خوانندگان را به دنیایی دور از تخیل و واقعیت های عینی میبرد که آن ها خود را چه با بار گناهان چه بی گناه روبه روی قبله گاه ایزدی تجسم می کنند یکی از عناصر مثبت و قوی در شعر(آب حیات)... اشاره به زندگی اخروی و معنویات و همچنین اشاره ای دارد بر ذهن روان و پاک گوینده شاعر دست به فریب سازی حسی زده (verfremdung) همان طور که می بینیم خود را پریشان حال و سودازده می داند و این امر زاویه ی دید او را به خوبی باز کرده و پیش روی خواننده گذاشته است. خوانندگانی که با خواندن شعر رگه هایی از عرفان و عشق به پروردگارشان در ذهن و وجودشان تداعی می شود.. خوب است که گاهی نیز به ستایش خداوند نشست ان هم از طریق بیان احساسات درونی در قالب شعر.. دو تصویر حسی زیبا درهای جنون(استفاده از استعاره تشبیه و انسان انگاری(درهای دیوانه) زلف پریشان(انسان انگاری و استعاره از لحظات پریشان حالی و درماندگی گوینده) شاعر خود را در فضایی کاملا عارفانه پریشان و نیازمند می داند و این باعث شکل گیری عاطفه در شعر شده است تمام سطرها یک نظام آوایی یکسان را نشان می دهند با هجاهای کوتاه بلند و کشیده اگر مثلا سطر (تا زلف پریشان خودت شانه نکردی) را این گونه تغییر دهیم(زلف پریشان ات را تا شانه نکردی) دیگر آن آهنگ حس نمی شود به این تناسب آوایی وزن گویند تمایز دوم در آخرسطرها دیده می شود یعنی تکرار کلمه ای و پایان هماهنگ سطرها نیاز//باز//مجاز//.... است به این نوع تناسب ردیف و قافیه گویند اگر کمی بیشتر دقت کنیم رابطه ی دیگری نیز بین اجزای کلام می بینیم یعنی تناسب (دست شانه)(عاقل فرزانه) تضاد(عاقل دیوانه)(فراز نشیب) نوع دیگر تمایز به برجستگی زبان مربوط است که اندکی مخفی تر است یعنی به روش نگاه و نگرش درونی و تعمد دنیا دیده ی شاعر به پیرامون خود مربوط است وزن شعر منظم است و تساوی هجاها تا حدودی البته نه کامل رعایت شده البته در سرودن این سبک هر شاعری اختیاراتی دارد که به ضرورت از آنها بهره می برد اختیارهای زبانی( نیازست.. شاعر حرف الف را حذف کرده در حالیکه می توانست آن را به کار برد مثلا این گونه نیاز است .. اما بر مبنای اختیارات خود ان را حذف کرده است ) مجازست نمازست درازست و............ بنابراین اگر حرف بی صدایی مثل (ر..ز ) بیاوریم و بعد از آن الف به این شکل آ بیاید می توان همزه ر ا برداشت واگر الف به این شکل باشد(ا) می توان آن را حذف کرد.. به چنین فرایندی اختیارات زبانی شاعر گویند. اختیارات زبانی تسهیلاتی را برای شاعر فرآهم می آورد که می تواند به ضرورت وزن از آن بهره بگیرد بی آنکه موجب ایجاد تغییر در وزن شود اکنون می خواه یکی از مصرع ها را تقطیع کنم با واژه ی تقطبع در دوران پیش دانشگاهی برای اولین بار آشنا شدم منظور از تقطیع هجایی مشخص کردن هجاهی شعر اعم از کوتاه بلند و کشیده سپس جدا کردن آن ها و نوشتن شعر به خط عروضی و سرانجام مشخص کردن مرز دسته هجاهی تکرار شونده با علامت(/) است برخیز دلا در قدمش خویش فنا کن بر خیز د لا در ق د مش خویش ف نا کن(به این حالت جدا کردن هجاها خط عروضی گویند) هجای کوتاه را با این علامت مشخص می کنند(_) هجای بلند(U) و هجای کشیده(_U) (_)(_U)(U)(_)(_)(U)(U)(_)(_U)(U)(_)(_) هجاها را سه تا سه تا از هم جدا می کنم آخرین مرحله ی تقطیع _ _ U U/ _ _ U/ U_ _U/ U _ _ اکنون تطابق و معادل سازی بین هجاها اینکه تا چه حد هجاهای هم شماره در دو مصرع با هم معادل اند بررسی می کنم این دو مصرع را (یک لحظه اگر از بحر خدا رخ بنمایی) خط عروضی( یک{هجای بلند} لح {بلند}ظ {کوتاه} گر{بلند} از{بلند}بح(بلند} ر{کوتاه} خ{کوتاه} دا{بلند} رخ}بلند} ب {کوتاه} ن {کوتاه} ما{بلند} یی{بلند}) مصرع دوم (باور کنم این را که خدا بنده نواز است ) خط عروضی(با{بلند} ور{بلند} ک { کوتاه} نم{بلند} این {کشیده} را{بلند} ک{کوتاه} خ {کوتاه} دا{بلند} بن{بلند} د {کوتاه} ن {کوتاه} واز|کشیده} است{کشیده}) اگر به دقت بررسی کنیم می بینیم که هجاهای شماره ی 5 10 13 و 14 با هجاهای هم شماره ی خود در مصرع دوم معادل نیستند گرچه در پایان مصرع اول هجا بلند است اما به طور کشیده خوانده می شود بدون اینکه کمترین اختلالی در وزن ایجاد کند. به زبان دیگر باید گفت که در تعیین وزن شعر با توجه به هجاها باید خط را تا حد امکان به صورت ملفوظ شعر نزدیک کرد همان خط عروضی که در فرایند تقطیع مشخص کردم به طور کلی و برای نتیجه گیری می توان گفت: وزن شعر در تمام پارت های آ« یکدست است چون اگر این گونه نباشد از دیدگاه لفظی فاقد ارزش موسیقیایی(musik worthy) است و ساختار شعر به ساختاری عادی (ordinary structure) تبدیل می شود غزل خوب و موفقی خواندم با ارزوی بهترین ها اگر غزل سرایان گرامی نظر یا نقدی دارند اطلاعات خود را بر ما نپوشانند این جا برای بحث و مبادله ی اطلاعات است با مهر با تشکر
|