عقل و دل در تضاد یا ......؟ خداوند حکیم به خصلتی بیافر ید هر مخلوق را به قصد توان زیستن و تکثیر در پهنۀ آفر ینش دسته ای به پای فرار ، دسته ای به پر پرواز ، دسته ای به توان شکار و دسته های دیگر نتیجه آن شد که بخشید سلاحی برای بقا ، هر آفریده را و چو بیافرید نوع بشر را نبخشید نه به او پای فرار،نه پر پرواز ، نه چنگ و دندان شکار به حکمت تجهیز کرد به سلاحی عظیم او را تنها نه به منظور بقا از تجهیز جسم به عقل و اتصال عقل به جسم بود هدفی والا تر مقصود را به لطافت به موازات عقل د ر سر عشق را در دل کاشت و اتصالش داد به روح و در میا ن هر دو قرار داد به واسطه دیده را به دیده بانی و ز با ن را به سخن رانی بود سنگین باری عظیم این دو امانت بر پیکر ظریف و زیبای بشر تفکررا مأمور عقل و عشق را مأ مو ر دل نهاد به همراهی به کاوش د ر آفر ینش و به جسم و روح آموزش و پرورش و سپس به شناخت خویشتن و در نهایت به شناخت خالق خویشتن و رسیدن به هدف نهایی از خلقت که همان است پرستش و قرب الهی از همان قدم نخست به اعتدال رفتار نشد میان دل و عقل عده ای به جای بندگی حق گم کردند ره و پیوستند به نا حق و خالق که د ر گذشته و حال و آینده احاطه دارد به ز ما ن و قبل از خلقت هر موجود د ر نظر دارد تمام جوانبش را به رهنمایی او ، از خود او ، به زبان او ،صحبت کرد با بشر و نشان داد راه از چاه و تمام کرد حجت را باز عده ای عقل را مردود کردند و عشق را مصلوب و به لذت جسم و غرا یز حیوانی و به فریب ابلیس سر به ار تداد نها دند و تن به عذاب ای انسان عصر حا ضر به عبرت تاریخ و سند کتاب الهی پیدا کن خالق را به عقل و پرستش کن به دل و چو عقل و دل به واسطۀ تفکر و عشق به هم آمیز ند می شود تمام وجودت به نور الهی روشن و حصول این آمیزش رستگاریست که می شود حاصل
|