نقدی بر شعری از داریوش پورافشاربا سلام محضر دوستان ابتدا شعر داریوش را بخوانید پرتگاه ، سقوط ، خلأ آنجا بود ـ عبور از ابتذال تکرار ـ بارشي ، مابين توهم تا واقعيت تبسمي بر انگشتان حقيقت ـ من به آرامي در سَيرَتِ روح جاري شدم در آبگينه ، زمان را لمس ـ و با ، سقوط به دامَنَت ، قلب تپيدن آغاز کرد. 1-تاریخ شناسی: شعر به پیدایش انسان اشاره می کند البته این مضمون با نگاه تازه دیده شده است و این یکی از حسنهای این شعر است دقیقا تشبیه به سقوط(سقوط از بهشت) از پرتگاهی تشبیه شده که تازگی دارد تاریخ پرفراز و نشیب آدمی که بعد از هبوط آغاز شد و این سیر تکرار پذیر آمدن و رفتن(بارش) تا به آنجایی که در دامان زن زاده شدن و روح را پذیرفتن( سقوط به دامَنَت ، قلب تپيدن آغاز کرد.) 2-معمولا شعرهای منقطع یا موج نو یا هر اسمی دیگر که بر آن می توان نگاشت موفقیت زیادی در بین مردم ندارد از جمله کتاب................سهراب سپهری که بعد از حجم سبز منتشر شد این نوع ادبی شعر را دشوار می کند و با اصل و پایبست جمله مشکل دارد مثلا در این مصرع بارشي ، مابين توهم تا واقعيت چرا باید کسره بین مابین و توهم تا واقعیت که دلالت بر ربط آنها دارد و می خواهد که این کلمات پشت سرهم و بدون فاصله بیاید آنها را از هم دور کنیم همچنین این نوع ادبی باعث می شود نفس مخاطب منقطع منقطع با شعر بیاید که یک نوع الکن کردن پنهانی زبان است 3-بحث فنی شعر -از نظر احضار واژه قوی است و حالب اینکه کلمات همگن و متناسبی بکار گرفته اند -باباچاهی در کتاب گزاره های منفرد می گوید:اگردر شعر جسارت نباشد تحول هم نخواهیم دید. یکی از دلایلی که شعر داریوش پورافشار یک آن نظر مخاطب را به خود جلب میکند همین جسارت است البته به ایشان توصیه می شود جسارت به معنای هر آنچه که به دهان بیاید و بنویسی نیست بلکه اندیشه ای انسانه مدارانه و رهگشا باید پشت آن باشد. - تخیل نقش مهمی در کشف تازه دارد در کتاب تخیل فرهیخته می خوانیم که نمایشنامه های شکسپیر محصول تجربه ی او نبودند از تخیلش نشات گرفته بودند و برای رشد و تکامل تخیل هم باید کتاب خواند یکی از دلایل کشف تازه در این شعر همین توسل شاعر به تخیل خودش است. - در مخاطب تفکر ایجاد کردن هنر یک شعر است، آیا این شعر تفکر و تفکر از نوع مثبتش را ایجاد می کند به نظر می رسد برداشت ها متفاوت باشد و تفکر اینگونه اشعار بینابین است -پیام شعر چیست آیا بدبختی انسان است یا جبر یا مرحله ای از کمال انسان که باید طی می شد و... -موسیقی شعر در انقطاع بودن و وجه دورونی شعر یعنی ارتباط تصاویر است اما موسیقی در وجه بیرونی وجود ندارد 4-بررسی پدیدارها: -پدیدارهایی که در شعر می بینیم طوری ظاهر شده اند که شاعرانه هستند مثلا سقوط به دامن یا تبسمی بر انگشتان حقیقت اما پرتگاه ، سقوط ، خلأ آنجا بود ـ عبور از ابتذال تکرار ـ پدیدارهای شاعرانه ای نیستند 5-بررسی اسطوره: اسطوره من که همان حضرت آدم است و بیشتر با نقش موثر بر هبوط همراه است نتوانسته است نقش شفاف خود را در این شعر بروز دهد مگر دوباره محل همان اتهام همیشگی به هبوط یا مبتلا به جبر تاریخ شود 6-بررسی زبان شعر: زبان کتابت امروز است بهتر بود در مصرع زیر: من به آرامي در سَيرَتِ روح جاري شدم به جای در از با استفاده می کرد در مصرع در آبگينه ، زمان را لمس ـ (کردم) به قرینه معنوی خوب حذف نشده اگر آورده می شد بهتر بود 7-بررسی ساختارگرایانه: از نظر فرم شعر اول نظرم را گفتم اما در نهایت به علت فشردگی مناسب شعر ساختار محکم دارد و با برداشتن یک بند شعر دچار گسستگی می شود 8-بررسی عاطفه و احساس: شاعر احساس خود را نسبت به این واقعه خوب بیان کرده اما برخورد عاطفی مشاهده نمی شود یعنی بار عاطفی نسبت به پدیده ها نشان نمی دهد. والسلام
|