انسانی به تمام معنا انسانی به تمام معنا شاید که حال و کار دگر سان کنم هر چه آن به است قصد سوی آن کنم در باغ و راغ دفتر دیوان خویش از نثر و نظم سنبل و ریحان کنم میوه و گل از معانی سازم همه وز لفظهای خوب درختان کنم* همیشه در ذهنم این بود که آیا می شود هیچ گناه یا اشتباهی هر چند کوچک و جرئینکرد . همیشه برای خودم زمانی را مجسم می کردم که انسانی به تمام معنا انسان باشم بدون هیچ لغزشی هر چند کوچک. نمی دانم دراین عصر آهن و تکنولوژی که انسان را به خود سخت مشغول می کند و متاسفانه گاهی او را از لاهوت و ملکوت خود دور می کند چگونه این فکر در ذهنم نقشگرفت؟ یادم می آید که روزی یک سریال دیدم که مرا سخت مشغول کرد که به این اعتقاد و فکر خودم بیشتر فکر کنم و آن داستان عارفی بود که ندانسته از داخل باغی رد شد و کنار رودخانه سیبی را که رودخانه می آورد برداشت و ندانسته گاز زد اما یهو به خود آمد و گفت باید رضایت صاحبش را جلب می کردم بعد از این سیب می خوردم. این بود که فرسنگها بدنبال صاحبش گشت و اتفاقات بعدی آن... سهراب سپهری در شعر غربت حساسیت این موضوع را با ابیاتی خوب نشان می دهد: یاد من باشد، هرچه پروانه که می افتد در آب، زود از آب درآرم یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد *خواندن کامل این قصیده از ناصر خسرو بسیار تاثیر گذار است.
|