شعرناب

خانه سیاه است، قبل و بعد از مرگ فروغ فرخزاد


بیش از پنجاه سال از ساخته شدن فیلم مستند خانه سیاه است می گذرد، فیلمی که باید از آن به عنوان یک اتاق بزرگ در سینمای ایران یاد کرد اگرچه این فیلم آنچنان که شایسته اش بود و امروز فهمیده شده، در زمان نمایش اولیه اش در ایران، به درستی فهمیده نشد و مورد بی مهری منتقدان سینمایی آن روزگار قرار گرفت و نقدهای بسیار تندی علیه آن نوشته شد اما ماندگاری این فیلم در گذر زمان و توجه روز افزون سینماگران، منتقدان، مورخان و پژوهش گران سینمایی به آن، آن نقدهای منفی را تا حد زیادی بی اعتبار کرده است.
خانه سیاه است، فیلمی است که فروغ فرخزاد به سفارش انجمن کمک به جذامیان و حمایت ابراهیم گلستان دربارۀ جذام و بیماران جذامی جذامخانۀ بابا باغی تبریز ساخته است اما نگاه تیزبین و شاعرانۀ فروغ، شیوه تدوین هوشمندانۀ آن و کلام شعرگونه و اندوهباری که بر روی تصاویر فیلم گذاشته شده، آن را از حد یک فیلم گزارشی صرف از یک مکان یا دربارۀ یک بیماری عهد عتیق فراتر برده و آن را دارای مفاهیم عمیق فلسفی و سیاسی کرده که با زبانی استعاری و تمثیلی بیان شده است. فروغ در گفتار فیلم، برای بیان احساسات عمیق و شاعرانه اش نسبت به بیماریِ جذام و جذامی ها، از کلامی نزدیک به تورات استفاده کرده است.
جذام به عنوان یک بیماری کهن، استعاره ای از وضعیت سیاسی اجتماعی عصری است که فیلم فروغ در آن ساخته می شود. همین طور اشاره های فروغ به مفاهیم نور و ظلمت و خانه ای که سیاه است، آشکارا بار سیاسی داشته و می تواند بیانگر تفسیر فروغ از زمانه سیاهی باشد که در آن نفس می کشیده است.
فروغ، در طی ۱۲ روز زندگی در جذامخانه، موفق شد با جلب اعتماد جذامی ها، دوربین سلیمان میناسیان را تا حد ممکن به آنها نزدیک کرده و از لحظه های عادی و روزمره تا لحظات استثنایی زندگی آنها مثل عروسی، آرایش کردن، شیر دادن بچه، نماز خواندن و دعا کردن آنها فیلم بگیرد.
«خانه سیاه است» برای نخستین بار در بهمن ۱۳۴۱ در کانون فیلم ایران با حضور ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد به نمایش در آمد و پس از پایان نمایش فیلم، گلستان و فروغ در جلسه پرسش و پاسخ با تماشاگران شرکت کردند. متاسفانه بسیاری از منتقدان سینمائی آن دوره، ارزش های سینمایی و هنری این فیلم را درک نکرده و از روی غرض یا ناآگاهی به آن حمله کردند. در همان جلسه، ابراهیم گلستان بر آشفته از انتقادهای برخی از منتقدان آن زمان، خطاب به آنان گفت: "بهتر است آقایانی که برمی دارند مطالبی از قبیل "شاعر، فروغ فرخزاد یک روز صبح زود چشم از خواب ناز گشود و مژگان بلند خویش را مالید و قیچی به دست گرفت و به بریدن و مونتاژ فیلم پرداخت" می نویسند، اگر جرئت دارند برخیزند و حرفهایشان را همین جا بزنند."
نمایش خانه سیاه است، در خارج از ایران بسیار موفق بود و جایزۀ معتبری مثل جایزه بهترین فیلم جشنوارۀ اوبرهاوزن آلمان را کسب کرد. کریس مارکر، سینماگر مستند و آوانگارد فرانسوی، آن را شاهکار خواند و با فیلم سرزمین بی نان لوئیس بونوئل مقایسه کرد و جاناتان روزنبام، منتقد سرشناس آمریکایی نیز آن را اثری تغزلی و عمیقا انسانی نامید اما نمایش آن در ایران همانند اغلب فیلم های موفق ایرانی در عرصۀ بین المللی، با استقبال سرد و غالبا منفی منتقدان سینمایی ایران در دهۀ چهل روبرو شد.
یکی از کسانی که تند‏ترین نقد را علیه فیلم فروغ نوشت، شمیم بهار، سرشناس ترین منتقد سینمایی آن روزگار بود. شمیم بهار در نقد سراسر عتاب آلود خود، خانه سیاه‏ است و سازندگان آن را به باد انتقاد شدید گرفت. او نه تنها منکر ارزش‏های "سینمایی"، "جامعه‏‌شناختی" یا "استنادی" فیلم شد بلکه حتی آن را به‏ عنوان فیلمی از فروغ فرخزاد "اثری دروغین" خواند.
امروز اما دیگر کمتر کسی مثل شمیم بهار و منتقدان دیگری که در دهۀ چهل به خانه سیاه است حمله کردند، به این فیلم نگاه می کند. در سال های اخیر، مستند فروغ بیش از هر فیلم ایرانی دیگری دیده شده و در مراکز و مجامع سینمایی و دانشگاهی مختلف به نمایش گذاشته شده و بحث های زیادی پیرامون آن شده و تحلیل های مختلف فمینیستی، فلسفی، آنتروپولوژیک و حتی سیاسی از آن ارائه شده است.
به علاوه خانه سیاه است، در نظرسنجی سال گذشته نشریه سینمایی سایت اند ساوند از ۳۴۰ منتقد سینما، جایگاه نوزدهم را در میان بهترین فیلم های مستند تاریخ سینما کسب کرد. این فیلم همچنین در نظر خواهی سال ۲۰۱۲ نشریه سایت اند ساوند، جایگاه ۲۳۵ را در میان ۲۵۰ فیلم برتر جهان کسب کرده بود.
امروز دیگر نه تنها بسیاری از منتقدان سینمایی غرب، فیلم خانه سیاه است را می ستایند و از آن به عنوان یکی از برترین مستندهای تاریخ سینما نام می برند بلکه نسل جدید منتقدان سینمای ایران نیز برخلاف نسل های قبل، ارزش های فیلم را دریافته و به بازخوانی و تحلیل آن از منظرهای گوناگون پرداخته اند.
به عنوان نمونه محمد تهامی‌نژاد، محقق و مورخ سینمای ایران در مقاله اش با عنوان "پیوند خاص به عام در نماهای بسته" (فروغ فرخزاد و سینما. غلام حیدری.۱۳۷۷)، به تشریح لایه‌های گوناگون‌ فیلم فروغ یعنی لایه های گزارشی، نمادین و گفتمان‌ یأس و خشم در بافتی شاعرانه، پرداخته است. به نوشتۀ تهامی نژاد، جذام‌خانۀ بابا داغی تبریز، این فرصت را در اختیار فروغ قرار می‌دهد تا گفتمان تازه‌ای را دربارۀ شرّ و سرنوشت بشر در قالب آیه‌های کتاب‌ مقدس پی‌بگیرد.
در میان پژوهش گران غربی، جیسن پرایس، استاد آنتروپولوژی دانشگاه نیویورک، هدف فیلم را اخلاقی و سیاسی می داند و معتقد است که قصد فروغ از ساختن آن، غلبه بر بیماری جذام به عنوان یک ننگ اجتماعی و شکستن و به چالش کشیدن مرزهایی بوده که بین یک جامعه "نرمال" و کسانی که با بیماری جذام زندگی می کنند کشیده شده است. پرایس در خوانش آنتروپولوژیک و در عین حال سیاسی خود از فیلم، با اشاره به این گفتۀ ابراهیم گلستان که خانه سیاه است بیانگر یک جامعۀ جذامی است که در آن مردم به خدا ایمان دارند و با دعا، از او شفا می طلبند در حالی که تنها علم پزشکی و جراحی می تواند شفابخش باشد و بدون درمان علمی و پزشکی، جامعۀ جذامی همچنان باقی خواهد ماند، می نویسد: "برای گلستان، کارکرد بزرگ خانه سیاه است، نقد سمبلیک آن از جامعه جذامی است که در آن جذامیان و رنجی که می برند به بهترین شکلی تصویر شده و می تواند تمثیلی از زندگی روزمرۀ ایرانیان در دوران حکومت توتالیتر شاه باشد.»
به گفتۀ پرایس، خانه سیاه است، پرسش های مهمی را مطرح می کند از قبیل اینکه آیا علم و ایمان مذهبی می توانند با هم کنار بیایند؟ ظرفیت انسانی برای تحمل درد تا چه حد است؟ محدودیت های همدلی تا کجاست؟ محدودیت های انسانی چقدر است؟ جامعه چگونه باید با بیماران برخورد کند؟ اگر جذام، بیماری قابل درمانی است پس چرا درمان نمی شود؟ چرا جذام فقط در میان فقرا رواج دارد؟ زیبایی چیست و زشتی کدامست؟ و پرسش هایی از این دست.
به گفتۀ ریچل جانسن، منتقد سینه اکشن و اسکوپ، نگاه سینمایی فروغ، هیچ گاه سوژه اش را خوار نکرده بلکه با احترام با او مواجه شده و دوربین فروغ، نهایت همدردی را با جذامیان نشان می دهد. به گفتۀ ریچل جانسن، ما نمی دانیم که فروغ اگر زنده بود چه کارهای درخشانی به ما تحویل می داد، با این حال، باید به خاطر همین مشارکت منحصر به فردش در سینمای جهان، قدردان او باشیم.
فروغ فرخزاد در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، در یک تصادف اتومبیل در تهران درگذشت. او زمان مرگ تنها ۳۲ سال داشت. متاسفانه او آن قدر عمر نکرد که تجربه سینمایی منحصر به فردش در «خانه سیاه است» را تکرار کند اما با این شعر بلند سینمایی اش، مسیر تازه ای در برابر سینمای مستند روبه رشد ایران گشود و تاثیر آن تا امروز همچنان باقی است.


1