ماری جوانا و پروانه هاما چقدر به خوب بودن معتادیم *** روزهاست فکرم اشغال میزند این ویترین های بهم ریخته واین سطر های بهم چسبیده چقدر خوب مارو پله بازی میکنند آنقدر که بپرم توی تابلوی نقاشی وبه اندازه یک عمر تنهایی جای زن نقاشی لبخند بزنم. واصلاً از انتهای همین دلتنگی برگردم به کودکی ام. چند تیله. قطاری سوخته و... وفکر کنم لیگ اسپانیا خوب است گیتار اسپنیش خوب است ومن چقدر کم دلم برای دو تار خراسان تنگ شده است. کاش قبله مادر برگردد از این دیوار رنگ ورو رفته! کاش پدر از جعبه های منزوی سیگار بپرد بیرون و برای عابد دوچرخه بخرد ودیگر فکر نکند که جهان هفت قبیله ی متفاوت است کاش پدر با جعبه های منزوی سیگار پل بزند تا آنطرف حیاط کمی آنطرف تر جایی که زمین زیر پاهایم راه برود کفش های کودکی ام برگردند ودیگر فکر نکنم که چقدر خیابانهای آسفالت شده خوب است آش رشته خوب است بازار یهودی ها خوب است وما چقدر به خوب بودن معتادیم.
|