شتر در خواب بیند پنبه دانه !!!! با سلام : با شما عزیزان بودن چقدر خوب و افتخار آمیز است ... دوستانی که ندیده ای ولی انگار سالهاست ، با آنانی ... و این معجره ی تکنولژی اخیر است ، یعنی فضای مجازی ... و صد البته زحمات شبانه روزی و متعهدانه ی مدیریت ِدلسوز ِ دلسوخته ... این خواب را برایتان تعریف نموده ام ، قبلا ... ولی برای آخرین بار ، کامل شده ء آن تقدیم میشود ... خواب شیرین یا تلخ ؟ پریشب بود خوابم را به زیبایی سحر کردم چه خواب حکمت آموزی ، که آنرا من، ز بَر کردم به یکباره خودم را در لباس ِ حاکمی دیدم و جمع ِ شاعران ِ نخبه را ،یکجا ، خبر کردم ز یکسو حافظ ُ فردوسیُ خیامُ مولانا دگر سو هم ، به بابا طاهر ِعریان ، نظرکردم چنان ژولیدهُ عریانُ غمگین بودُ افسرده که من هم آشکارا ،چون رعایا دیده ،تَر کردم وزیران را بفرمودم که خلعت ،بهر ِ او آرند تَفَقّد کردم ُ همیان ِ او را ، پُر ، ز ، زر کردم و شعر ِ مرگ پروین را به روز ِ پُرسه ء سیمین به سنگ ِ قبر او حکّ کردمُ رو ، بَـر قمر کردم به آرامی قمر را پیش خود خواندم و فرمودم بخوانَد چون گذشته ، امر بَرمرغ ِسحر کردم چنان شاهان کشیدم من یکی زنجیر در ایوان و عدلُ داد را ، در کشورم ، گسترده تَر کردم به خود گفتم چه کم از امپراتوران چین دارم و دیوار عظیمی ، من، به نامم ، مستقر کردم تزار ِروس را بر لغوِ پیمان ِگلستان امر فرمودم و سهم ِ آب را ، افزون ، به دریای ، خزر کردم نمی دانم چه شد حالم که یکباره هوس کردم خورانم قهوه ای بر دشمنانُ یاد از عهد ِقجرکردم برای عبرت ِ مردم ، مثال ِ فرّخی ، من هم دهانی دوختم ، وانگه ز شهرش ، در به در کردم از این فرمانروایی ، دستها بر سینه ، آهسته شدم ، خودکامه و دنیای دون را ، پُـر ،شرر کردم دمادم ،زیر لب در خواب با افسوس می گفتم چرا با مردم ِخوبم ، چنین ، خصمانه، سَر کردم چه رمزی دارد این قدرت ، که سازد طُرفَتُالعینی منِ دل رحم را ، آنسان ، که با نوع ِ بشر کردم به بیداری چنان از ظلم خود ، شرمنده گردیدم که صد ها بار ، عفو ِ خود ، طلب از ، دادگر کردم یا حق ... ضمنا چندیست، تحت تاثیر ِ این خواب قرار گرفته و نمی دانم چرا این بیت را مدام ،با خودم تکرار میکنم که : شُتر ، در خواب ، بیند ، پنبه دانه گهی لُپ لُپ خورد ، گه دانه دانه والسلام .
|