تولددست که می گذاری روی نقطه احساس همانجایی که همه ی دنیا نسبت به هم عوضی می گردند و شعورشان در حقیقت قد نمی دهد ، دلم می خواست برداشت خوبی از زندگی ، عشق ، دوستی و رفاقت داشتم ، من کاشتم ، ولی نه از گندم گندم رویید و نه از جو، جو، اکنون که معادلات ادبیات کهن با فرمولهای هوس انگیز این زمانه که این دست بر علیه آن یکی اقدام می نماید منافات دارد، من کجای این هستی قرار دارم ، من کجای این خدا قرار دارم .جمعیت انسانهایی که با حیوانات دیگر می آیند و با هر کسب و هنری که دارند روزی می روند خداوندا برایت چه سود و سرگرمیست ، من خواهشی دارم از توکه اگر در حال ساخت جهانی دیگر در سوی دیگری هستی حتمن برای همه بدون استثناء مهربانی و وفاداری و راستگویی رابرابر لحاظ کن تا از پس آن مجبور به استفاده از آتش نگردی. شاید انسانها در مقابل چیزهایی که می سازند از زیر بار مسولیت شانه خالی کنند ولی انسان جایزالخطاست و همیشه شامل رحمتت می شود ولی تو در مقابل ساخته هایت مسئولی در مقابل هر تولدی ... 3بهمن ماه 1393
|