شعرناب

پوسته هويتي


پوسته هويتي
هميشه فكر مي كردم من عجب آدم خوبي هستم، چقدر من فرهيخته هستم، هيچكس تا به حال حرفي از مشكلات من نزده ، همه با احترام با من صحبت مي كنند . عجيب است مگر مي شود من اينقدر خوب باشم؟ خلاصه اينكه يواش يواش داشتم به خودم غره مي شدم و آنقدر غره شدم و شدم و شدم كه تصميم گرفتم يك مسئله جدي را در يك سايت محلي به صورت طنز بنويسم. قصدم خراب كردن كسي نبود. اصلا من توان و جرائت اين كار را ندارم . اصلا ژن يزدي من اجازه اين كار را به من نمي دهد. من قصدم خير بود. خواستم متذكر شوم كه تصميمات مديران چقدر مي تواند در سرنوشت يك سازمان تاثير گذار باشد و بالاخره اين كار را كردم و مطلب "چند كلام حرف الكي" را نوشتم. هنوز چند صباحي از منتشر شدن آن نگذشته بود كه ديدم سيل نقد شخصيت من در قسمت نظرات اين مطلب نوشته شد. اول كمي ترسيدم كه اي داد و بيداد دارند پته اين حقير را مي ريزند روي آب و آبروي چندين و چند ساله من را مي برند. اما نه بالاخره چند نفر هم از من تعريف كرده اند و بعد خودم را قانع كردم كه بالاخره در ايران بعضي ها از هوچيگري نون مي خورند. مردم هم خوب مي دانند پس نگران نباش. داشتم به آرامش مي رسيدم كه ناگهان متوجه شدم اصلا تمام نقدها چه مثبت و چه منفي مربوط با موضوع مطلب نيست و بسيار ترسيدم. حالا ديگر موقعيت من مهم نبود بلكه يك نقيصه فرهنگي را مشاهده مي كردم. پيش خودم فكر كردم بسياري از ما به جنس كلام توجه نمي كنيم بلكه به گوينده كلام توجه داريم. اگر حرف درستي از دهان آدمي خارج شود كه مخالف او هستيم به دليل مخالفت با آن شخص، كلامش را سخيف مي بينيم و يا برعكس. راستي اين نشانه چيست آيا دليل بر اين نيست كه ما هنوز دريك پوسته هويتي به ابعاد شخص من گرفتار هستيم كه در ذهن خود به عنوان يك بت، ساخته و پرداخته ايم و هرچيزي به جز اين قالب ذهني را تكفير مي كنيم . من شما را نمي دانم اما خود من كه اينطور هستم و همين الان توبه مي كنم و قول مي دهم كه از اين پوسته ايي كه در آن گرفتار شده ام حداقل گاهي از اوقات بيرون بيايم.


1