ماموستا آهون (آموزگار متین)21 دی ماه 1391 بود. در خانه نشسته بودم و به سالروز تولدم -25 دی ماه- می اندیشیدم و اینکه 55 ساله می شوم ، ایضا بیت جهانگیر شیخ اجل سعدی شیرازی را زمزمه می کردم که فرموده : ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر ایــــــــن پنج روز دریابی.. که یکی از دوستان کرد دوران خدمتم که دوستدار شعر و ادبیات بود و هست از «موچش» سنندج تماس گرفت و گفت:«فلانی!به شهر رفته بودم که شنیدم ماموستا آهون هم بارسفر بست و رفت...» گفتم:من ایشان را نمی شناسم ؛ ملا و روحانی بود؟ مفتی بود؟ ...زهرخندش در گوشم نشست و طلبگارانه گفت:چطور نمی شناسیش کوره؟ خوب هم می شناسیش ؛ شاهرخ اورامی را می گویم....همان که می گفتی درولایی بون و تولایی سرودن رودست «گلشن کردستانی»بلند شده است....آه از نهادم برخاست و پس از کمی نک و نالهای معمول بشری در چنین مواقعی ،با لحنی تاسفبار به او و جامعه ی هنری و فرهنگی اکراد تسلیت گفتم.... استاد «شاهرخ اورامی» یا به تعبیری «ماموستا آهون» شاعر - نویسنده و محقق برجسته ی کرد ایرانی بود که در 59 سالگی رخ در نقاب خاک کشید. به ضرس قاطع می توانم گفت که «استاد شاهرخ» بزرگترین شاعر آیینی اهل سنت است و تنها شاعری است که در عصر ما مذهب شیعه ندارد اما بیشترین و بهترین شعرها را در مدح و منقبت ائمه ی شیعه سروده است. «استاد شاهرخ» به جز کتابهای گردآوری شده ای چون «شعر شعرای اهل سنت در مورد اهل بیت» ، «تولای علی در فرهنگ کردهای اهل سنت جهان» ،«تولای حسین در ادب اهل تسنن» ، چند کتاب هم خود به رشته ی تحریر کشیده که عبارتند از:«شعاع مهر حسین» ،«یا رسول الله» ، «هنوز هم هستم» ، «تورا من دوست دارم» و «دیوان شعر کردی فاطمی و علوی». مشهور است که استاد شاهرخ دوسه روز قبل از مرگ به علت عارضه ی قلبی ، آخرین بیت شعر زندگی اش را چنین سروده بود: روز مرگم گریه لازم نیست ، لبخندی بزن باز دید من از این سیّاره پایان یافته ست... «ماموستا آهون» آن «آموزگار متین» نه تنها افتخار کردها که افتخار ایرانیان و بل همه ی جهانیان بود. روح بلندش شاد و راهش پر رهرو باد. حسن ختام را سوگسرودی حسینی و نینوایی از این شاعر فرهیخته ی کرد سنی مذهب قرار می دهم: دیــــده پر آب و دلـــــی پیش برادر دارد نتـــــوانـد کــه دل از روی مهش بر دارد خیمــــــه و ورد سحـــرگاه بــرادر دیده شــــــرر عاطفــه ای در دل مجمر دارد به فراتش نکشــد تشنگی از خوف خدا نظــــری بر لب خشکیده ی اصغر دارد نتواند کــــــه طلســم دد و دیوان نگرد آیت الکــــرسی غوغایی حیـــــدر دارد شب پرستان به کمینندو به تیرندوبه تیغ کی مجال است کسی آب کمی بردارد بال جانبـــاز خدا بین که به خاک افتاده بند مشکش به دهان وغم خواهر دارد تیر بر چشم خــــدا دیده ی او می بارد دشمنش کینـــه نـــه از او ز پیمبر دارد اوکه شایسته به فضلست ابوفاضل ماست درس مردانگی از ساقـــــــی کوثر دارد گفت «اورامی» اگرشعروشراردل خویش چشم امیــــــد به آن شافع محشر دارد.
|