نامه ای از لندن!عظمت و قیمت امضاءبالاخِره کتی را که یک سال و چند ماهی از عمرش می گذرد، پیش از اینکه آسترش از کهنگی پاره بشود و فقط به دردِ زباله دان بخورد، برداشتم و چپاندمش توی یک کیسه نایلونی و بردمش به یکی از لباسشوییهای زنجیره ای. جوان خوشقیافه و آراسته ای که آن طرف پیشخوان نشسته بود و کتاب می خواند، با ورود من به مغازه، فوراً کتابش را، همان طور باز، دَمَرو گذاشت روی پیشخوان. چشمم به عنوان کتاب که افتاد، کنجکاوم کرد. توی دلم گفتم: «عجیب است! در دوره ای که نخست وزیر دیروزی مملکت به کلیسای انگلیس (۱) که پروتستان (۲) است و تا اندازه ای «اصلاح گرا»، پُشت می کند و رو می برد به کلیسای روم (۳) و کاتولیک و «اصول گرا» می شود، و حزبش را که «کارگر» بوده است، با نارو زدن به طبقۀ زحمتکش و حمایت از طبقۀ سرمایه دار «نو» (۴) می کند و در صدور دموکراسی آمریکایی به «عراق» هم رزم «جورج بوش» کوچکه می شود، این متصدّیِ جوانِ لباسشویی دارد کتاب «چرا من مسیحی نیستم»، نوشتۀ هشتاد و پنج سال پیش (۵) برتراند راسل (۶)، فیلسوف انگلیسی را می خواند که پنجاه و هفت سال پیش، با رفیق همفکرش، آلبرت اینشتین (۷) بیانیۀ «خلع سلاح هسته ای» را صادر کرد. در حالی که کت کهنۀ رنگ رو رفته را از توی کیسۀ نایلونی در می آوردم، روی دیوار سمت چپ مغازه پوستر بزرگ تابلو «سرِ زن»، اثر کوبیستی «پابلو پیکاسو»ی اسپانیاییِ فرانسوی شده را دیدم که نصف صورتش که شامل یک گوش و یک چشم و تمام دماغش باشد، به کلّۀ یک سگ یا اسب شباهت دارد و نصف دیگرش یک مثلث است با یک چشم ویک چیزی به جای دهن در پسِ گردن، چسبیده به موها. نمی دانم چه طوری توصیفش کنم که بتوانید آن را در ذهنتان مجسّم کنید و از خودتان بپرسید: «یعنی می شود که تا حالا از این همه زن که توی دنیا هست، یکیشان هم نخواسته باشد این توهین بزرگ به شخصیت و حیثیت و عزّت و زیبایی زن را به قیمت رسوایی شارلاتانیسم بازار هنر مدرن در قرن بیستم از خود دور کرده باشد؟» حالا دیگر با دیدن کتاب «من مسیحی نیستم» برتراند راسل به دست متصدّی لباسشویی و پوستر «سر زن» پابلو پیکاسو به دیوار مغازه اش، خیلی کنجکاو شدم که از روزنۀ یکی دو تا سؤال نگاهی به دنیای درونی این جوان غربیِ کتابخوانِ هنر دوستِ لابد روشنفکرِ دهۀ دوّم قرن بیست و یکم بیندازم. داشت برای من رسید می نوشت که با لبخند و لحنی شوخ و پدرانه گفتم: «ببخشید، می توانم یک سؤال ازتان بکنم؟» «البتّه که می توانید.» گفتم: «شما پیکاسو را دوست دارید یا نقاشیهاش را؟» خودم هم باورم نمی شد که سؤال گیج کننده ای کرده باشم. کمی فکر کرد و سرش را تکان داد و چند لحظه ای به من نگاه کرد و بالاخره لبخندی زد و گفت: «تا حالا همچین سؤالی از خودم نکرده بودم و حالا که می کنم، می بینم نمی دانم.» آنوقت چند دقیقه ای دربارۀ نقش تبلیغات در بازار انواع مختلف و عجیب و غریب هنر مدرن در غرب و گول زدن طبقۀ تحصیلکردۀ شبه بورژوا (۸) و طبقۀ پولدار شبه آریستوکرات (۹) صحبت کردیم و موقع خداحافظی گفتم: «به عقیدۀ غلط و احمقانۀ من نقّاشهایی مثل پیکاسو را کسانی بیش از حدّ بزرگ کرده اند که از عظمت و قیمت امضای آنها ترسیده اند. همین الآن امضای پیکاسو را از زیر تابلو «سر زن» بردارید، و نگاه کنید، ببینید چی می بینید!» ________________________________ ۱- کلیسای انگلیس (Church of England)، فرقه ای است از مسیحیت (پروتستان) که به کلیسای روم (کاتولیک) و رهبر آن، پاپ، وابسته نیست، و رئیس تشریفاتی آن ملکۀ بریتانیاست. ۲- پروتستان (Protestant)، عضو فرقه هایی از مسیحیت که در قرن شانزدهم میلادی، در طریق اصلاحات مذهبی، از کلیسای روم یا کاتولیک جدا شدند. ۳- کلیسای روم (Church of Rome) یا کلیسای کاتولیک، به رهبری پاپ. ۴- اشاره به تغییر اسم «حزب کارگر» در زمان رهبری «تونی بلر» از «Laber» به «New Laber» (حزب کارگر جدید). ۵- عنوان اصلی کتاب این است: «چرا من مسیحی نیستم: و چند مقالۀ دیگردربارۀ مذهب و موضوعات مربوط به آن» ( Why I am not a Christian: and Other Essays on Religion and Related Subjects) و شاید ترجمۀ دقیق تر عنوان مقالۀ اصلی با معنایی نزدیک تر به منظور برتراند راسل این باشد: «چرا من مذهبی نیستم؟» ۶- برتراند راسل (Bertrand Russell)،انگلیسی، فیلسوف، ریاضیدان، مورّخ و منتقد اجتماعی (۱۹۷۰-۱۸۷۲)، از مخالفان سرسخت جنگ ویتنام و منادی خلع سلاح هسته ای. ۷- آلبرت اینشتین،در تلفظ انگلیسی آینستاین (َAlbert Einstein)، دانشمند آلمانی آمریکایی شده (۱۸۷۹-۱۹۵۵)، فیزیکدان. ۸- شبه بورژوآ (pseudo-bourgeois) بخشی از طبقۀ متوسّط و تحصیلکرده، که تازه به دوران رسیده و فاقد خصوصیات اصیل این طبقه است. ۹- شبه آریستوکرات (pseudo-aristocrat)، بخشی از طبقۀ اعیان و اشراف که تازه به دوران رسیده و فاقد خصوصیات اصیل مثبت و منفی این طبقه است. علیزاده طوسی یکی از نقاشیهای پابلو پیکاسو (Pablo Picasso)، به اسم «سَرِ زن» (Tête de femme).
|