صفویه و آثار آن در اندیشه و تمدن ایرانیان اگر نگاهی به سیر تاریخ توسعه تمدن ایران و اسلام داشته باشیم و روندهای توسعه سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی ، نظامی را در آن مرور کنیم؛ در می یابیم که دوره صفویه یکی از نقاط عطف تاریخ ایران ( و جهان) به شمار آمده و بدون شک یکی از دوران های طلایی تمدن ایرانی- اسلامی در آن محقق شده است: جامعه ای که به رغم فاصله آن و حکمرانان صوفی تبارش از الگوی حکومت معصومان علیهم السلام، رشک تمام جهان می شود و حتی مظهر تحقق «یوتوپیا» ی اروپاییان هم عصر ، مرجع اخذ فرهنگ کشور هند ، و مورد تمجید و تقلید دشمن دیرینه آن یعنی کشور عثمانی و.... قرار می گیرد. مصداق های این امر در شواهد تاریخی به جامانده در آثار ادبی، هنری، تاریخی، و میراث فرهنگی این مرز و بوم اندک نیستند. در این عصر البته عالمانی چون مقدس اردبیلی، شیخ بهایی، محقق کرکی، شهید ثانی، و علامه مجلسی در فرصت فراهم آمده ، با تلاش شبانه روزی خود معارف و اندیشه شیعه را که در گذر تاریخ دستخوش کتمان ، کتابسوزی، نسیان، تعدی و دشمنی در تمدن آن روز به انزوا ( و احیانا نقصان) مبتلا شده بود، احیا و ترویج نمودند. به شهادت عالمان، عصر صفوی با اتکا به تحول علمی، فرهنگی و اجتماعی نشات گیرنده از مدارس مذهبی شیعه ( در مقابل مراکز رقیبی چون خانقاه ها، و مدارس اهل خلاف) مصدر تثبیت مذهب شیعه ، تحول فرهنگ ایرانی و مجرای تغییر سبک زندگی ایرانیان بوده است. در سال های قبل از انقلاب و زمان اوج گیری تماس با مغرب زمین و التقاط از ایسم های غربی و التقاط از آنها، برخی از خطبا با اندیشه اصلاح ، کسب انطباق با پارادایم های جهان مدرن، و جذب مخالفان به نوآوری و ابداع هایی در زمینه ارائه معارف دین و تطبیق آنها با افکار مدرن پرداختند. از جمله این نوآوری ها می توان به عرضه بدعت واره مذمومی به عنوان «تشیع صفوی» ، القای پارادوکس موجود بین آن و «تشیع علوی» ، تلقی آن به عنوان جرثومه ای از انحرافات و خرافات اشاره کرد که البته ارائه خوراک متجددانه ای را در پی داشت که در عین انطباق با آبشخورهای دنیا انگارانه و معیشت پندارانه مدرن و تلقی های هنجارشکن و عرفان گرای پست مدرن با مبادی آنچه «تشیع علوی» خوانده می شد، تطبیق داشت. البته مطالعات این افراد در دین و تاریخ محدود بود و شور انگیزه های سیاسی شان در آن روزگار به عمق تحقیق شان غالب. در این جا جای دارد بپرسیم نفی دوره طلایی تمدن ایرانی-اسلامی در دوره صفویه چه نتایجی داشته و دارد؟ چرا بازگشت، استخراج و استفاده از معارف اهل بیت علیهم السلام از منابع شیعه در جنبش فقهی دوره صفویه این قدر نزد روشنفکران عصر جدید مذموم نمایانده شده است؟ و نتایج غفلت ایرانیان از استخراج میراث فرهنگی و تاریخی اصیل عصر صفویه چیست؟ امیدوارم طرح این پرسش ها زمینه ساز هم اندیشی و گفتگویی سازنده، بی حاشیه و نتیجه بخش باشد. از دوستان حاشیه ساز خواهش می کنم وارد این بحث نشوند.
|