کشکول درویشی سلام دوستان این پست قبلا به نام کشکول درویش فعال بود اگر خدا بخواد میخوام اگر فرصتی شد به پیشنهاد سید بزرگوار فکری فعالیتش رو از سر بگیرد. حال ببینیم خدا چه میخواهد.خاطره ای رو براتون میگم خوب بخوانید خالی از لطف نیست. تک تیر انداز قبل از من سه خواهر داشتم که دوتاشون فوت کردن .پدرم را فک وفامیل تشویق میکردند که مادرم رو طلاق بدهد چون دختر زاست اونوقتها چنین تصوراتی بود.اما پدرم نخواست وبه پیشنهاد مادرم رفتن پابوس امام رضا (ع)ویکسال بعد درست روز تولد امام حسن (ع)من متولد شدم واسم مرا حسن گذاشتن ومن شدم نذر امام رضا ومادرم میگفت تا در ضمانت امام رضا هستی هیچ مشکلی برایت پیش نمیاد تا نذر تو ادا نکردی در ضمانتی وبه این حرف مادر ایمان داشتم والبته دوپسر پشت سرمن به نامهای محمد وحسین آمد.زمان گذشت وشد سالهای 60 ووارد جنگ شدم وسال 62 فرماندهم در منطقه غرب بیسیم زد وگفت :دولتی خودتو برسون اینجا ومن هرچی بهانه آوردم که اینجا کارم زیاده و...و. نشد که نشد وبناجار رفتم. به محض رسیدن به خط آنان قناسه ای داد دستم یعنی اسلحه دوربین داروگفت: ----دولتی یک تک تیرانداز دشمن دوتا از تک تیر اندازهامونو زده وتا خدا بخواد داره بچه هامونو درو میکنه .از آرپی جی زن گرفته تا دیدبان ونفر ومسلسلچی.یا میری یه خال وسط ابروهاش میکاری یا خودتم میری وردست دوتا تک تیرانداز شهید..... منم در جوابش گفتم:حاجی جان قرار نیست که برم هویج وهندونه یا قوطی کنسرویا مترسک و....بزنم .همینجور الکی نمیشه که تک تیراندازو زد .خودت میگی دوتا از تک تیراندازها مونو زده واین یعنی حرفه ایه /کاربلده/ حاجی گفت:تو هم کاربلدی حرفه ای هستی امتحان پس دادی و..... ماهرکاری کردیم تو گوشش نرفت ومن ناچار رفتم برای شکار تک تیرانداز.با دوربین نگاهی به اطراف انداختم وبه پشت دراز کشیدم وتمام نقاط وتو ذهنم مرور کردم ودیدم بهترین موقعیت برای تک تیرانداز دشمن جاییه که اگر من بودم اونجا مستقر میشدم واستتار میکردم. اسلحه رو مسلح ونشانه رفتم یک لحظه فهمیدم که تشخیصم درست بوده وهردو افتادیم تو دوربین وتیررس هم.البته اون به اسلحه اش مسلط تر واز نظر سوق الجیشی به من هم مسلط تر بود .من هنوز با اسلحه ای که فرمانده داده بود حتی یک تیر هم ننداخته بودم وقلق شو نداشتم. دیگر فرصت فکر کردن به این چیزها نبود. امکان اینکه من اونو بزنم 50 به 50 بود اما اون 100درصد .او قبل از من منو تو دوربین اسلحه اش شکار کرده بود.یک لحظه یاد حرف مادرم افتادم که میگفت پسرم نگران نباش در محافظت اما رضاهستی واو ضامن توست.تو دلم گفتم مادرجان کجاست این ضامن تو که حالا میخوامش. تا امام رضا بخواد بیاد تک تیرانداز دشمن دخل منو آورده ویک خال هندی وسط ابروهام کاشته در همین لحظه ماشه رو کشیدم وتک تیر انداز دشمن از بالای صخره افتاد ومن هم خوشحال به پشت دراز کشیدم وخواستم نفس راحتی بکشم وخوشحال از اینکه جان سالم به در بردم اما یهو دیدم سمت راست سرم خیس شده دست که زدم دیدم ای دل غافل منم تیر خوردم وگلوله تک تیر انداز دشمن سرمو زده ناامید شدم وتو ذهنم گفتم:مادر جان اینم از ضمانتت که متاسفانه کمی دیر اومد .منتظر شدم که ضعف کنم وچشام سیاهی بره اما دیدم ده دقیقه ای شد وخبری از این چیزها نیست دوباره که دست زدم به سرم از خوشحالی به خنده افتادم وجیغ کشیدم.آخه گلوله خورده بود به قسمت بالای گوشم ونصف گوشم رو برده بود...داد زدم مادر قربون تو وامام رضا یه جا برم. واقعا که ضامن قابل اعتمادیه .به یقین رسیدم که امام رضا خودش شلیک کرده ومن ماشه رو به تنهایی نچکانده ام.چند روز بعداز فرمانده پرسیدم از تک تیر انداز چه خبر؟؟گفت:دولتی دمت گرم درست چشم راستشو زدی همون چشمی که با هاش از دوربین نگاه میکرده وبچه هارو میزده.یک لحظه فکر کردم وبه فرمانده اینو فهموندم که :اینجا ایران است ومملکت امام رضا اگر کسی بخواد به چشم نا محرم به میهنم نگاه کنه امام رضاچششو از حدقه در خواهد آورد..السلام وعلیک یا امام رضا(ع)
|