شعرناب

بمناسبت باز گشایی مدارس (مریم)

نزدیک عید بود ومن خسته از کارهای عید دعا میکردم هرچه زودتر از کارهاخلاص شوم زنگ اول عربی بود بیست دقیقه به زنگ مانده بطرف بچه ها برگشتم همه مشغول نوشتن بودند بجز مریم که با نگاهی سرد وبی اعتنا تخته را نگاه میکرد دادزدم مریم بنویس مریم گفت نمی تونم خانم اعتنا نکردم وبه درس ادامه دادم این کار مریمو به حساب شیطنتش گذاشتم بعد اتمام درس پیش مریم رفتم گفتم چرا نمینویسی مریم؟ گفت خانم انگشتام بی حسن متوجه شدم همه بجه ها مارو نگاه میکنم سعی کردم با شوخی موضوع را برگزار کنم گفتم بسکه با موبایلاتون ور میرین داشتم برمیگشتم که مریم اجازه خواست بره بیرون خدای من مریم حتی نمیتونست راه بره با نگرانی پرسیدم مریم چیشده؟ گفت خانم دکترا میگن مال اعصابه با نگاه به یکی از بچه ها اشاره کردم مریمو همراهی کنه ودحالی که هیجانزده منتظر برگشت مریم بودم تا ماجرا رو بدونم نگاهم روی زهره متوقف شد وای چطور متوجه نشده بودم زهره تازه عقد بسته بود پس مریم برا این ناراحت بود مریم دختر شاد وشیطونی بود که گاه کنترل کلاسو مشکل میکرد همه دوستش داشتن اما چند ماه بود که درگیر یک طلاق ناخواسته شده بود شوهر مریم بعد عقدشون بازم سراغ رابطه های قبل ازدواجش رفته بود وبه بهانه چند لکه سفید روی پای مریم که ازش قبل ازدواجم اگاه بود تقاضای طلاق کرده بود تابستون قبل چند بار با مریم با مادرش صحبت کرده بودیم تا بتونه این ماجرا رو فراموش کنه مریم با شوخی وخنده مادرشو دلداری میداد اما حالا فهمیدم که چقدر روحیه حساسی داره اونروز گذشت ومن خسته تر از صبح راهی خونه شدم بعد چند هفته مریم خوب شد وبه زندگی عادی برگشت اما من هنوزم هربار میبینمش وجودم سرشار از خشم وتاسف میشه خشم از مردان بوالهوسی که سرنوشت زنان ودختران بی گناه رو به بازی میگیرن وتاسف به حال جامعه ای که اینچنین انها را ازاد گذاشته وهیچ راه حلی برای این نوع زندگیها نداره حتی گاهی زن رو همه مقصر میدونه که مثلا چیزی کم گذاشته از محبت وتوجه


1