شعرناب

شعر چیست وشاعر کیست.


بسم الله الرحمن الرحیم
شعر را تخیل می گویندکه همگان می دانیم اما تخیل چیست ؟ تخیل با فته های ذهن هرشاعر ویا رویاهای اوست که شاعر آنرا به تصویر می کشد ویابه او شخصیت می بخشد.شاعر می توا ند باجوهره ی شعور آن را عقلانی ، آرمانی و در مسیر بینش خودش به کمال برساند.تااین شخصیت به وجود آمده ی از جنس کلمات اثر بخش ، لذت آفرین ،هدایت گر و مانا باشد. اگر چنین نشد کلمات هذیان است ویا شخصیت به وجود آ مده مترسکی می ماند که تنها بر کلاغها شاید اثر کوتاه مدت داشته باشد . هذیان گوئی خنده آور و زشت کننده ی صاحب اثر است ، هیچ انسان عاقلی هذیان را که با فته های ذهنی یک مریض یا رویای یک خفته است پذیرا نیست چنین شعری شاید تبسم زا ویامهیج کننده باشد اما مقطعی ، لحظه ای ، ویا بکل عقیم است این چنین پدیده ای مثل نوزاد نا رس در بدو تولد می میرد.وازذهن ها پاک می شود تنها اثری که برای پدید آورنده می گذارد درد زایمان است . اما نوع دیگر شعر، بازی با کلمات است که تخیل در او دخیل نیست یعنی فرد شاعر نیست می خواهد شاعری کند،دوست دارد شاعر بشود می کوشد تابا نشاندن کلمات زشت یا زیباکنار هم نقشی چشم گیر پدید آورد و در سطحی نگران ، و ظاهر بینان فریبندگی ایجاد کند، اما چون از روح شاعرانگی و تخیل بی نصیب است وقتی انسان متفکر ادیب درون گرا عمیق می شوددراین ظاهر آراسته هیچ چیزنمی بیندهیچ نبوغ و روح معرفت شناختی درونش نیست سراب است گلهایی را مشاهده می کند که باغچه ای زیبارا به تصویر کشیده اما اثری از بو و عصاره ی حیات در او یافت نمی شود مثل گلهای کاغذی که تنها زیبا ئی ظا هر دارند نه زنبوری از آنها شهد می گیرد ونه پروانه ای بر برگشان تخم ریزی می کند ونه هیچ انسانی از او گلاب معرفت ویا عصاره تربیت می گیردونه برای حیوانی می تواندعلوفه با شدسیبی می ما ند که علی رغم زیبائی و فریبندگی ظا هر، از جنس پلاستیک می باشد . هر شعری آئینه ی هویت ، شخصیت ، ایده و درو نما یگی شا عرش می باشد. شعر کمال یافته شعریست که تمام با ید ها را داشته ،واز نبایدهاپیراسته باشد.
اما شاعر کیست؟
شاعران را می توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول شاعران جوششی وبخش دوم کوششی. شاعر جوششی به چشمه ای می ماندکه آب از ضمیرش فوران می کندچه بخواهیم یا نخوا هیم سخنی که از زبان او بر می خیزد موزون ، زیبا ، دل پذیر ، روح نوازوحیات آوراست یعنی توانش توان ذاتی ونبوغش نبوغ کرامتی می باشد ویا مانند گل طبیعی طراوت، زیبائی، عطر شفابخشی ونظم را با خود دارد یعنی هیچکس او را نقش نمی کند جز خالق هستی استاد ازل علم و هنر سرایش را به او بخشیده . بسیار دیده ایم شاعران کم سواد را که سروده های بدیع و جامع پدید آ ورده اند با آنکه هیچگونه آگاهی از ردیف و وزن و نظم و قا فیه وهر گونه اطلاعات آکادامیک نداشته اند، چنین شا عرانند که وقتی به علم روز وعلم ادبیات احاطه پیدا می کنند کارهایی می کنند سرآمدودر خور ستایش این چنین شاعرانی را نباید هنر مند گفت با ید رسالت بدوش نامید یعنی وظیفه آبرسانی ویا پیام رسانی را به عهده اش گذاشته اند. اما شاعران کوششی شاعرانیند که اگر علم ادبیات نخوانند هر گز نمی توانندشاعر باشند مثل زمینی می مانند که آبهایش در عمق قرار گرفته است باید برای سر سبز کردن ضمیری ونوشاندن آب به تشنه ای ابزار فراهم کند تا با حفر چاه و کوشش توان فرسا آب استخرا ج شود . بنده این گروه را هنر مند می دانم به شرط آنکه چنین شاعرانی به نوشته ها وسروده های خود ایمان داشته باشند وخود آنگونه که می گویند مقید به عمل باشند وگر نه هنرمند نیستند باید آنهارا هنرگرا ویا هنرورنامید.یعنی هرکاری آرمانی نباشد نماد نیست نمایش است هنری که هنرمندش را نسازد چه کسی را می تواند بسازد شاعری که برای شهرت می سراید شهرتش چند روزه است شا عر حیف است چند شخصیتی بشود وهر روز به چهره ای درآید شاعر باید آن بنماید که هست .


3