//پاورقي خيال11// یادعکس رو دیوار که افتاد یاد ((سهراب))افتاده بود اهی کشید -وروی دو زانو نشست. ....ما هیچی نگفتیم و من و نگار --کنج اتاق می کرد زل زده بودیم و می خندیدیم! کم کم داشت غروب می شد پهن شده بود با هم اختلاط می کردند به گریه ات انداخت؟؟؟؟؟؟؟!!!!ها اشاره ای که رو لبش گذاشته بود گفت: هیس!! گفت:از بچگی با هم بزرگ شدیم ....دوباره اشکش در اومد فقط یادمه که ننه حیدر وداشت اروم اروم گریه می کرد عمو سهراب پسر خونده ی ننه حیدر بود.
|