شعرناب

//پاورقي خيال11//


یادعکس رو دیوار که افتاد
یاد ((سهراب))افتاده بود
اهی کشید -وروی دو زانو نشست.
....ما هیچی نگفتیم
و من و نگار --کنج اتاق
می کرد زل زده بودیم و می خندیدیم!
کم کم داشت غروب می شد
پهن شده بود
با هم اختلاط می کردند
به گریه ات انداخت؟؟؟؟؟؟؟!!!!ها
اشاره ای که رو لبش گذاشته بود گفت: هیس!!
گفت:از بچگی با هم بزرگ شدیم
....دوباره اشکش در اومد
فقط یادمه که ننه حیدر
وداشت اروم اروم گریه می کرد
عمو سهراب پسر خونده ی ننه حیدر بود.


2