شعرناب

ده دلنوشته كوتاه فارسی در مورد تنهایی


تنهام هم در آسمان هم در زمین
برگها هم از درخت جدا میشن ببین
چشمهای من به تنهایی عادت دارند چشم های تو به تنها رفتن ...
هر كسی منو دید تو چشمهام برق یك كلمه را خواند : تنهاست ...
از اینجا تا اون سر دنیا بزرگه تنهایی من
متعجبم این دنیای كوچك چگونه بدون جنگ سهم این همه آدم طماع تنهاست .
دیوانه ها تنهاترین غیر تنهایانند چون نمی دونن كه تنهان ...
شنیده بودم تو تنهایی آدم به وجود واقعیش پی میبره
امروز یك میلیون بار پی بردم كه تنها چیزی كه وجود داره واقعیتیست تنها
به آیینه كه نگاه كردم پیری رو دیدم چروكیده
بهم سلام كرد وگفت نمردی تنهای ژولیده
قرار بود بیایی و تنهایی هایم تمام شود از وقتی نیامدی تنهایی هایم شروع شدند .
همچو باد بی سرزمین همچو آب زلال همچو آتش سوزان وهمچو خاك ته نشین
عناصر چهارگانه ای دارد برای خود تنهایی ...
بهزاد ساوانا


2