شعرناب

شهرگناه

اینجا شهر گناه است .. گناهکار نباشند به گناه فکر می کنند .. آدمهایش از چاردیواری خانه شان تا خیابان کلی باهم تفاوت دارند .. از خانه هایشان زندان ساخته اند و در بیرون آزاد رفتار می کنند و از برابری حقوق زن و مرد کلی حرف وشعار قشنگ ردیف می کنند .. بعضی ها از دیدن رقص خواننده زنی در ماهواره با سرعت رو برمیگردانند ولی کمی دورتر در شلوغی خیابان ها و بازار داغ عروسک ها هیز نگاه می کنند و با اسکناس هایشان به فاحشه ها چشمک میزنند .. عده ای هم از آزادی کراواتش را می بندند و با لبخندی بر لب ترانه رهایی میخوانند ولی در خلوت برای دربند کردن افکار روشن و منحرف کردن نسل جوان از مسیر حقیقت از آدمهای سایه کلی سود میگیرند .. بعضی ها بجای ریش ریشه میزنند و عده ای بنام دین برای شیطان مزدوری می کنند .. آدمها برای رسیدن به لذت خودشان همه کاری می کنند .. وقتی چیزی را زیبا می بینند برای رسیدن به آن حاضرند خودشان را کثیف کنند .. کسانی هستند برای داشتن خانه ای در بالای شهر سقف چند خانه کوچک در پایین شهر را خراب می کنند .. وقتی نگاهها هیز باشد افکار هرزه میشوند و دلهای تشنه بجای یافتن چشمه به سراب میرسند .. اشتباه از آنجاست که این روزها سکه ها جای ایمان را گرفتند .. برای رسیدن به سرزمین ایمان باید از شهر گناه رد شد ..
عبدالله خسروی (پسرزاگرس)


0