از شعر چه می خواهیم ؟ از شعر چه می خواهیم ؟ در ادبیات ما تعاریف زیادی از شعر صورت گرفته است .از کلام موزون در شعر کلاسیک تا صور خیال صرف در شعر آزاد . آن چه را من در این سال های شعر به آن دست یافتم و صرفاً دریافت شخصی من است با شما به اشتراک می گذارم .امیدورام مورد استفاده دوستان تازه کارم در سایت قراربگیرد. در محضر استادان درس پس دادنی بیش نیست. تقریبا تمام منتقدان و دوست داران شعر به این نکته اذعان دارند که شاعر با ید حرف تازه ای برای گفتن داشته باشد و از تکرار دیگران پرهیز کند از حضرت مولانا که فرمودند: هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود تا شاعر معاصر مرحوم منزوی که سروده اند دیگر برای دم زدن از عشق باید زبانی دیگر اندیشید در این نو آوری بعضی از شاعران دچار افراط و بعضی دیگر دچار تفریط شدند. شاعرانی که صرفاً به فرم و زبان و تکنیک توجه کردند به بیراهه رفتند و شاهد این سخنم نبود شعری فاخر و به یادماندنی از شاعران معاصر ( شاعران امروزی ست )ویا حداقل شعرهای بسیار معدود در این سال هاست .و نقطه مقابل این شاعران ، شاعران کهنه پردازی که به هیچ وجه تغییر را چه در فرم و چه در محتوا تحمل نمی کنند. یکی از مهم ترین و بارز ترین عناصر شعر ، عنصر احساس است . اگر توجه کرده باشید وقتی شخصی با تمام احساسات شروع به نقل قصه ای یا تعریف خاطره ای می کند اطرافیان را وامی دارد تا به سخنانش توجه کنند چه بسا از آن لذت نیز می برند. حال اگر این شرح احساس توسط کلامی والاتر از کلام عادی صورت گیرد تاثیرش چندبرابر و به یاد ماندنی خواهد شد . آقای محمدعلی بهمنی بیتی دارند که من این بیت را خیلی دوست دارم : سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است انگیزه ای قوی یا حقیقتی باید برای شاعری وجود داشته باشد که باعث تبلور احساس در شعر می شود و با آگاهی شاعر از کلام و تسلط بر آن می تواند شعری ماندگار بیافریند . نکته بسیار مهم و قابل توجهی که باید به آن اشاره کنم حال و هوای شعر و حال وهوای مخاطب می باشد شعر عاشقانه را فقط کسی که عاشق باشد درک می کند . سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست بسیاری از شاعران خوب و شعرهای زیبا در دوره خود آن طور که باید مورد توجه قرار نگرفتند . یکی از دلایل این مهم هم ذات پنداری ست که باید با شعر صورت گیرد . به این بیت از حافظ توجه کنید : در میان آب و آتش هم چنان سرگرم توست این دل زار نزار اشکبارانم چو شمع خواننده ای که تجربه عشق و عاشقی ندارد یقیناً مفهوم این بیت ناب را درک نمی کند . هرچند در ظاهر معنارا فهمیده باشد . بارها شده است که خود بنده شعری از حافظ خوانده ام ولی در آن لحظه ارتباط خوبی با شعر برقرار نکرده ام ولی بعد از مدتی و پس از پشت سرنهادن اتفاقاتی آن شعر را درخور تحسین یافته ام . چون تجارب جدید باعث افزایش ظرفیت درک و فهم شده است . با توجه به کثرت نظر درباره شعر و پرهیز از روده درازی به اصل مطلب برمیگردم که از شعر چه می خواهیم . بنده به شخصه در شعر به دنبال حل معادله های پیچیده و کشف رمز های عجیب و غریب نیستم که اکر این طور بود ریاضیات بسیار جذاب تر می نماید . حدیث ار مطرب و می گو و راز از دهر کمترجو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را کلام ساده تاثیرگذاری بیشتری دارد . هرچند بعضی از شاعران در کلامی به ظاهر ساده آنقدر غامض سخن می گویند که چیزی نمی شود از آن دریافت و خواننده آماتور نیز به علت نفهمیدن شروع به تعریف و تمجید از این نوع آثار میکند .برای نمونه می توان بعضی از آثار محمدرضا رستم بگلو را مثال زد. با نگاهی به شعرهای ماندگار از شروع تا حال حاضر در می یابیم که شعرماندگار باید هر دو عنصر احساس و کلام را توأمان داشته باشد . نمونه ها: بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران (سعدی ) حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان می توان گرفت (حافظ) زنی که صاعقه وار آنک ردای شعله به تن دارد فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد (حسین منزوی ) پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام (نادر نادرپور) تو فصل پنجم عمر منی که تقویمم به شوق توست که تکرار می شود هرسال (محمدعلی بهمنی ) نازلی بهار خنده زد و ارغوان شکفت در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر (احمد شاملو) سیه چشمی به کار عشق استاد به من درس محبت یاد می داد (فریدون مشیری ) و نمونه های بسیار دیگر.... همان طور که مشاهده می کنید این شاعران موفق هریک با زبان خود به موضوع عشق پرداخته اند و این آثار ماندگار را از خود به یادگار گذاشته اند . یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب از هر زبان که که می شنوم نامکرر است (حافظ) نیازی به نوآوری های عجیب و غریب و پیچیده برای شعر نیست فقط باید درک درستی از شعر وجود داشته باشد .بعضی از دوستان برای توجیه ابتکارات خود می گویند که انسان امروز با انسان گذشته تفاوت دارد پس باید شعر هم با توجه به نیاز انسان بروز شود . من مشکلی با نوآوری ندارم ولی انسان امروز چه فرقی با انسان گذشته دارد؟ حالات انسانی در طی ادوار مختلف ثابتند . عشق ، محبت ،نفرت ،ظلم ،خشم ،دروغ و ... در همه دوران ها بوده است . این تکنولوژی ست که تغییر می کند وانسان امروز تکرار انسان دیروز است با همان ابهامات ،سوالات و احساسات منتها با ابزار جدید و ارتباطات جدید. من شعر می خوانم تا از کشف و شهود های تازه ای که شاعر داشته است لذت ببرم . کشف و شهود های زیبا و تاثیرگذار در بینش که حتی موجب تغییر در سبک زندگی می شود . من طرفدار شعر عاشقانه ام چراکه شرایط سیاسی و اجتماعی در دوران مختلف تغییر می کنند و لی این عشق است که در همه ادوار بدون تغییر و جاویدان باقی ست . هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما نمی خواهم به موارد غیرشعری که موجب شهرت یک شاعر می شوند و شماهم از آن آگاهید اشاره نمایم. چه بسا شعرهای فاخر و زیبای معاصری که مورد غفلت واقع شده اند . این شعرها توسط اهل فن خوانده خواهند شد و در حافظه ها ثبت خواهند شد . در پایان از دوستان اهل فن خواشمندم اگر نقدی بر نوشته بنده دارند دریغ نفرمایند . به امید دنیای بی زر و زور در شعر
|