شعرناب

نقد چیست؟

سلام و عرض ادب دوستان گرامی
نقد چیست؟
به چه می گوییم نقد؟ آیا نقدنویسی یک فعالیت ذوقی است؟ یک فرآیند علمی است؟ آیا نقد باید آکادمیک و مبتنی بر قواعد مستدل و قابل تشریح باشد؟ یا منتقد می تواند براساس دریافت های حسی و ادراک شهودی اش بنویسد؟ سلیقه و فردیت منتقد تا کجا اجازه ی بروز دارد؟ آیا نقد خوب حتماً باید مستدل و قانع کننده باشد؟ معیارمان برای تشخیص نقد خوب چیست؟ این که به قول امروزی ها « سازنده» باشد؟ این که «منصفانه» باشد و نیمه ی پر لیوان را هم ببیند؟ نقد قرار است چه خاصیتی داشته باشد؟ قرار است روی هنرمند اثر بگذارد؟ یا قرار است مخاطب را آگاه تر کند؟ یا اصلاً یک فعالیت شخصی است و قرار است ذهن خود منتقد را پویاتر کند؟ آیا تاریخ نقد نشان می دهد به واسطه ی فعالیت های منتقدان،‌ دانش ما درباره ی ساختار و مبانی شکل گیری اثر هنری افزایش یافته؟ یا برعکس، تعداد قواعد و ضوابط دست و پا گیر برای ارزیابی یک اثر هنری است که افزایش یافته؟ آیا منتقدان به درک ما از اثر هنری کمک می رسانند یا مزاحم لذت بردن بی واسطه ی ما هستند؟ وظیفه ی منتقد تذکر دادن خطاهای هنرمند است یا نوشتن متنی که لذت مخاطب را افزایش دهد؟ ما چه انتظاری از منتقد داریم؟
روزگار خط کشی ها و مرزبندی ها دقیق تر از این بود که الان هست؛ هرکسی بضاعت و امکان اظهارنظر درباره ی اثر هنری را نداشت یا شاید به این سادگی ها جرئت اظهارنظر پیدا نمی کرد. منتقد به سختی می توانست جایگاه و اعتبار به دست آورد، اما وقتی به اعتبار می رسید، حرفش شنیده می شد. شاید حرفش پذیرفته نمی شد، اما شنیده می شد. امروز پایه های آن صندلی که منتقد بااطمینان رویش می نشست لرزان شده. به خصوص در حوزه ی شعرکه موضوع بحث ماست، دیگر منتقدها تعیین کننده نیستند. منتقد برای اظهارنظر نیاز به تریبون دارد؛ نظر دادن در خلأ که معنا ندارد. روزگاری رسیدن به این تریبون دشوار بود. از تریبون محافظت می شد. در و دیوار داشت. قانون و ضابطه داشت. به همین دلیل اگر هزار نفر دورخیز می کردند که به تریبون دست پیدا کنند، آن قدر در مسیر تلفات می دادند تا در نهایت یک نفر موفق می شد خودش را به آن برساند و احتمالاً آن یک نفر لایق تر، یا حداقل سمج تر و باشهامت تر از بقیه بود که می رسید. اما با رسیدن غول بی شاخ و دمی به نام اینترنت، همه ی دیوارها را برداشت. حالا دیگر نه فقط همه ی آن هزار نفر امکان این را دارند که تریبون داشته باشند تا نظرشان را درباره ی هرچیزی بگویند، بلکه آنها که اصلاً دنبال تریبون نبودند هم ترجیح داده اند با طناب مفت خودشان را دار بزنند!
وضعیت امروز شعر، باز هم دو طیف موضع گیری در مقابل ما قرار داده: آدم خوش بین می گوید خدا را شکر که انحصار اظهارنظر درباره ی شعر برداشته شده و خوب است که حالا هرکس در هر جای دنیا و به هر شکل شعری می خواند، اجازه دارد نظرش را بنویسد آدم خوش بین معتقد است این مشارکت عمومی باعث می شود سلیقه های متنوع تری وارد عرصه ی نقد شعرشود، فاصله ی بین منتقد و خواننده اش برداشته شود و همه ی آدم ها هم زمان منتقد و خواننده ی نوشته ی یکدیگر باشند. اما آدم بدبین می گوید وضعیت فعلی تجسم دقیق رواج انحطاط و هرج و مرج کامل در این عرصه است. منتقد کسی است که سواد، تخصص، ذوق و مهارت ویژه ی این حرفه را دارد، سال ها زحمت کشیده و به درجه ای رسیده که اظهارنظرش حساب و قاعده دارد و بنابراین باید جایگاهش جدا باشد از کسانی که یک شبه منتقد شده اند و هرچه به ذهنشان می رسد می نویسند. آدم بدبین می گوید گسترش اینترنت، باعث شده « شعردوست»ها جایگزین منتقدها شوند و با این وضعیت هر کی هرکی، جایگاه و منزلت منتقد گم شده و از بس حجم اظهارنظر درباره ی شعرزیاد شده، دیگر کسی حوصله و دقت خواندن نقد یک آدم حسابی را ندارد. حجم تولید نقد چنان بالا رفته که دیگر کیفیت تشخیص داده نمی شود و نوشته های خوب، وسط هجوم فرهنگ سرسری خوانی اینترنتی گم می شوند.
ما کجای کاریم؟ وضع نقد شعردر اینجا چه بوده؟ منتقدان ما آدم های مفید و مؤثری بوده اند؟ یک جور افسردگی یا شاید رخوت بر فضای نقد و بحث تئوریک حاکم شده. نسل قدیم منتقدان ما رمق و حوصله ی نقد نویسی ندارد، نسل میانه انگیزه هایش را از دست داده، نسل جدید هم چندان تلاشی برای اثبات خودش نمی کند، چون از اولین لحظه ای که تصمیم گرفته بنویسد نوشته هایش منتشر شده؛ اما مشکل این است که کسی این نوشته ها را نمی خواند! آخرین بار که یک نقد جذاب و به یادماندنی خوانده اید، کی بوده؟ یادتان می آید؟
موفق باشید و شاد


3