شعرناب

سیستان فراموش شده


اینجا سیستان است
چشمها می سوزند
ریه ها پر ز غبار
من در این اندیشه
که اگر سعدی بود
باز هم می فرمود
چون که هر بار نفس میگیری
شکر باید بکنی
چون مُمِدّ است حیاتت را این
و فرح بخشد ذات پاکت؟
سعدیا روحت شاد
توی این شهر غریب
هر نفس چون که رود در سینه
پر گرد است و غبار
و چو بیرون آید
جانم از سرفه و از درد رساند به لبم
دکتر محمد اله بخش


1