بهای عشق بهاي عشق ! خوب من ! تا قلم در دست مي گيرم ، اين نام توست كه تمام خرمن ذهن و انديشه ام را درو مي كند. من تنها و تنها به خاطر تو دستان ناتوانم را با قلم آشنا مي كنم تا بنگارد از اين همه عشق و مهر من. وقتي دلم به ياد و خاطره تو هواي باراني دارد نمي داني كه چقدر دوست دارم لحظه هايم را با اشك هايم خيس كنم. تو برايم آن قدر سبزي و باطراوت كه هيچگاه روحم اشتياق باغ و بوستاني را ندارد. من عطر هر گلي را كه بخواهم ، از تو استشمام مي كنم. مهربانم ، هر وقت توانستي به سقف دلم برسي ، بدان كه عمر من تمام شده. براي من در زندگي هيچ سقفي را در هيچ زمينه اي تعريف نكن ، مگر زماني كه به سقف دوست داشتن من رسيده باشي. سقف داشتن اعمال و رفتار و احساسات خوب من براي تو ، شايسته تو نيست و تو هميشه از اين موضوع رنج خواهي برد. از طرفي من نيز اين اسيري رفتار را نمي خواهم. اگر سقفي قرار باشد تعريف شود و تو آن را بداني ، سقف رفتارهايست كه تو نمي پسندي و آزارت مي دهند. سقف آنها به كف شان چسبيده و در واقع هيچ فاصله با هم ندارند و اين بدين معناست كه چنين چيزهايي در من براي تو وجود ندارد. پس تا مي تواني قد بكش و آسوده خاطر باش كه هيچوقت سرت به سقف دلم نمي خورد. رفتارهاي من بدون اراده و از پيش تعريف نشده اند كه در لحظه براي تو مي جوشند. به همين جهت است كه تو اصالت و گرمي و لذت و خلوصش را با جان دلت ، حس مي كني. خوب من ! دلم مي خواهد تا زنده ام ، عاشقانه هايم را برايت بگويم و بنويسم و تو فقط با لبخند مهربانت ، پاداشم را بدهي. من ايمان دارم كه يكي از همين روزهاست كه بيايي و من از خط زدن روزهاي تقويم دلم دست بردارم. براي دوست داشتن تو ، من حريص تر از هر روزم. شاید باور نكني كه چه بزمي در قلبم برپاست. وگرنه همين حالا مي آمدي و دست به دست و آغوش به آغوشم مي دادي. عشق يعني آهنگ اسم تو . مهر من براي تو ،هميشه جوانه مي زند. ماندگاري در من است ، به مانند كتيبه اي در دل كوه. روز و روزگارم پيوسته به توست. ما اگر عاشقي نكنيم ، بخدا لحظه هايمان مي شكنند. نازنینم ! با دلي به وسعت دريا ،تمام بي حوصلگي هايت را به جان ميخرم و ساكت مي مانم تا دوباره حوصله ام را داشته باشي. در اين ساعات بي حوصلگيت ، به سايه خيالم هم گفته ام تو را نيازارد. من با همه وجودم هر لحظه به دنبال بهانه اي هستم تا بتوانم حداقل صداي نفس كشيدنت را بشنوم ، حتي اگر حوصله ام را نداشته باشي خانومم. مهربانم ! جاي چوب سكوتت بر دلم ، درد مي كند. كاش به قلبم فقط لبخندي وعده دهي تا نميرد ! بخدا اگر صدايم نكني در امتداد اين سكوت ، مي ميرم ! دستانم را برايت بالا مي آورم، به كف خاليشان توجه نكن ، به تعداد انگشتانم نگاه كن كه هر كدامشان نشانه دنيا دنيا وسعت مهر من است. اين روزها صداي گريه من از صداي قلب تو كمتره . اونقدر اشکهایم را از دلتنگي برايت قاب كردم كه ديگر جايي برای آويختن آنها به ديوار دلت باقي نمانده. نازنینم ! تو هم اگر دلتنگ شدي ، سري به كلبه ام بزن ، من و دل اينجا شور و حالي داريم. هرچه در اين بزم ماست ، مرحمتي عشق توست.
|