شعرناب

شیخ و شراب و رند ...


درود به دوستان شعر ناب
طنز زیبایی از استاد عباس خوش عمل کاشانی تقدیم می شود امید است مقبول افتد .
قابل توضیح است که بنده این طنز را با کسب اجازه از محضر ایشان انتخاب کردم .
بــه شیـخی گفت رندی لاابالی
درون از معنویّت کـــرده خالی
که ای مصبــــاح تعلیم وتعلّم
گهر افــشان به هنگام تکلّــم
سئوالی دارم از سـرکار عالـی
جـوابم را بفـرمـا ارتجـالـی
اگر در حـال مستی یک نفر مرد
ز دنیا سوی برزخ راه بسپـرد
به برزخ بود مست و لول یکسـر
همی مست و ملنگ آمد به محشـر
چه حکمی داردو پادافرهش چیست
بگو برمن که صبر وطاقتم نیست
دو چشم شیخ شد گرد از تحیّــر
به زانو زد کف دست از تحسّــر
روان از دیده اشکش بـر محاسن
از اشک دیدگانش تـــر محاسن
ز خاطر بــرد مدح و منقبت را
بگفت آن رند دانی مــرتبت را
شرابی راکه می فرمایی ای شاب
بدین گیـرایی و کیفیت نــاب
دراین یک قرن عمری کز خداوند
گرفتم در جهان پــر از آفنـد
به حقّ حق نه وصفش را شنیــدم
نه در خواب و خیال خویش دیدم
فدای جامی ازآن هرکه جان کرد
نپنداری دراین سودا زیان کرد
خوشا آنان کزین می نوش کردند
به یک دم ترک عقل وهوش کردند
بگو جان تو وآنان که نوشنــد
کجا این روح پرور می فروشند؟!


1