داستان من و ممد خراط اقا من بودم و اشکول تپه ( ممد خراط رو میگم ) اسپیدش به راه بود و داشت ابگوشت بالا می حرفید . امام عمل بود نا کس. ایگارسشو که روشن می کردا ، با دو پوک قورطش می داد . وقتیم می رفت تو فضا ، کسی جلو دارش نبود . تلویزیون محجبه شو روشن میکرد ; پرچم انفرادیشو می بست به گردنش ; می شد عینهو بلبل درخت نارگیل. کافی بود بهش بگی امشب تو ساقی ، شصت تیر پژو حسرتیشو روشن می کرد و ان تا ردیف میکرد برات از همه نوع .. بسکوئیت! مثل این ادامسها نبود که فقط چسی ناشتاشون به راست و وقتی کارتون به کارشون گره خورد ، هیچ سنمی باهات ندارن و انتن نمیدن دیگه . دستمالیسم و در حال نشتی دادن .سر سفرشون که گذرت بیوفته فقط سگ برگر جلوته و چای پاسبون دیده. اهل سیا بازی نبود . گوشاش عینهو اینه بغل اتوبوس. اق رضا سوراخ جو جو رابتیم به مولا .. بزن تا روووشن شی دادا . _ تی فدات ویالونشو داد دستم . رفتم تو نخش . حسابی گر گرفته بود . داشتم با زغالا بازی بازی می کردم که یکیش در رفت . افتاد رو قالی ... گفت : خیالیت نباشه . پرید بره اب بیاره . منم که انگار اب دهن مرده قورط داده باشم ، کره شده بودم خفن تشک داشت اتیش می گرفت . هر چی موندم نیومد . داشتم فر می خوردم .بلند شدم . زدم بیرون . این ور بگرد . اون ور برگرد ، نخیر پیداش نبود که نبود . حسابی صفحه کلاج تموم کرده بودم . خیابون پر بود از کمپوت هلو .. خز خز ... یهو سر بر گردوندم دیدم ممد عینهو خط میخی ، سیگار به لب از سوپر زد بیرون . یه قاشوقی زدم پس کلش . گفت سیگارم تموم شده بود. بر گشتیم . کوچه پر از ادم بود .. خفن بازاری شده بود . اتیش از رو تشک تا سقف رسیده بود !!!!!!ر | بهناز لامعی 93/2/17
|